گفتمان طلایی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

به زنم می گویم چقدر طلا داری؟ می گوید یک حلقه دارم با یک گوشواره که یکی اش گم شده. می پرسم: چند کیلو می شود؟ می گوید: کیلو؟ مگر ذغال است، بدبخت طلا ندیده، طلاست، واحدش گرم است. بیچاره راست هم می گوید. در تمام عمرمان دو بار سکه عیدی گرفتیم، پانزده سال قبل که دو ماه نشده فروختیم. همین و بس. مادرم هم یک النگو داشت که لای هفتاد تا پارچه و بقچه پیچیده بود برای روز مبادا، بدبختی از بعد از انقلاب هم که هفته ای پنج روز روز مبادا بود. آن را هم فروخت. کلا فکر کنم اگر مادر بزرگ و عمه ها و خاله ها و دایی ها را روی هم جمع کنیم شاید اگر خدا قبول کند، و قبلش حاج محمود کریمی تیراندازی نکرده باشد، کلا ده تا پانزده گرم بشود. حالا انتظار دارید من بفهمم وقتی خبر می دهند درباره یک و نیم تن طلا تصوری از آن داشته باشم؟ یعنی اصولا ما قد این حرف های نیستیم. اصلا صد هزار و یک میلیون و میلیارد که اصلا ربطی به ما ندارد.

یعنی می خواستم بگویم که آقای زنجانی( همان بابک زنجانی) نماینده رهبری در مجله فوربس، برای یکی از موکلینش یک و نیم تن طلا خریده، پولش را هم از بانک خودش در مالزی داده، این طلا را از غنا خریده، بعد قرار شدن این طلا را بدهد به آقایی در دوبی. این طلا به جای اینکه از غنا برود دوبی، اول یک دور رفته مصر، بعد رفته سوریه، بعد رفته ترکیه، بعد نرفته عراق، بلکه در ترکیه توقیف شده، یعنی هی بابک خبر می داده به مصر و سوریه و کشورهای دیگر که این طلاهای من را بگیرید، آنها هم داشتند بیداری اسلامی می کردند کسی وقت نداشت. نتیجه همین شد که اردوغان چون تنها کسی بود که وقت داشت، طلاها را برای خودش برداشت. بعد رضا ضراب که شوهر ابرو گوندش است که عکس اش را در تاکسی می گذارند، و هر وقت طرف خیانت کرد به ترانه اش گوش می دهند. رشوه داد طلا را آزاد کرد و طلا بالاخره رسید به دوبی. البته کل طلا تقلبی بود. بانک اش هم حق نقل و انتقال پول را نداشت. فقط تنها چیزی که ما می شنیدیم این بود که یک و نیم تن طلا توقیف شد، و قیمت طلا در تهران بالا می رفت. همان که محمدرضا رحیمی یکی از آلکاپون های پاک ترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی می گفت جمشید بسم الله قیمت طلا و ارز را تعیین می کند. روش نمی شد بگوید بابک زنجانی، می گفت جمشید بسم الله. حالا دارم هی فکر می کنم یک و نیم تن طلا چقدر می شود به جان خودتان اگر بفهمم.

محسوس و مشتبه نشود

یکی از کارهای خیلی مهمی که جمهوری اسلامی هر روز دارد با هزار زحمت انجام می دهد این است که ما را بترساند و جلوی خوشحال شدن ما را بگیرد. یعنی وقتی یک روزنامه را می بندند هفتصد تا خبر از توقیف روزنامه و دستگیری مدیر مسئولش می زنند ولی دو روز بعد که آزادش می کنند، به او می گویند، صدات در نیاد. مثلا همین میرحسین و همسرش، الآن مطهری گفته که قرار است تا عید، که همین یکی دو ساعت، یا چه می دانم ده بیست روز دیگر است، آزاد بشوند، یعنی یک جوری حصر برداشته شود که هیچ کس متوجه نشود. مثلا کلید ها را بگذارند و بروند بیرون ولی به میرحسین و زهرا خانم خبر ندهند. بعد که آنها غذا های شان بعد از دو سه روز تمام شد و دنبال نگهبان گشتند، می بینند نیست. بعد در را باز می کنند می بینند در باز است. بعد به دخترشان زنگ می زنند. دخترشان گوگل می کند و می گوید: « بابا! شما آزاد نشدید، اگر بود الآن توی فیس بوک نوشته بود، حتی موبایل تون هم قطعه…. بعد می گوید: پس من چه طوری دارم حرف می زنم؟» یعنی گفته باشم که کلا هیچ عملی که باعث خوشحالی و شادمانی مردم شود ممنوع است. پورمحمدی هم اعلام کرد که روزنامه ها و رسانه های دیگر خبرهای اوکراین را جوری منتشرنشود که بعضی امر بهشان مشتبه شود که در ایران هم خبری است. هیچ خبری نیست. یعنی نه اینکه ملت ما جنبه ندارند، یک دفعه دیدی خوشحال شدند و امیدوار شدند که یک اتفاقی ممکن است بیافتد و کلا حکومت نگران است که هیییییییییییییییچ اتفاقی نه در ایران، حتی در اوکراین هم نیافتد.

دیو و دلبر در اوکراین

دیروز آمده و می گوید: کلا این دولت قبلی اوکراین وابسته به پوتین بود، یک مافیای خطرناکی است. می گویم: اتفاقا من هم همین را نوشتم. امروز آمده و می گوید: این زنیکه اصلا اصل مافیاست، اینها چیه نوشتی؟ نکنه طرفدار نارنجی پوش ها شدی؟ می گویم: والله همه اش اطلاعات خودت است. می گوید: من؟ من اصلا مخالف تیموشنکو هستم. می گویم: چرا؟ چی شده؟ می گوید: این تیموشنکو به قیافه اش نگاه نکن. یک مار هفت خطی است. تمام این گیس بافتن ها و هیجان زده حرف زدن و صندلی چرخدارش فیلم است. می خواهند بدزدند و روسیه با همین تیموشنکو دست به یکی کرده. می گویم: خوب همین ها را بنویس. می گوید: هنوز مطمئن نیستم، بگذار خبر جدید پیک نت بیاید ببینم کدام شان مافیایی هستند. برادران! خواهران! کلا ما طرفدار آدمهای خوش تیپ هستیم. مردم اوگراین هم تا آنجا که ما دیدیم خوشحالند. ضرغامی هم که مخالف تیموشنکو بود، اصلا می شود ضرغامی با چیزی مخالف باشد و آن چیز خوب نباشد؟

فلج سازی روحانی

کلا قوه قضائیه و قوه مقننه و شورای نگهبان و مجلس خبرگان و صدا و سیما دست به یکی کردند و همانطور که می خواستند جلیلی را رئیس جمهور کنند، حالا دارند روحانی را زمین می زنند. یعنی می خواهند فلج اش کنند. لابد می پرسید: برای چی دولتی که سه هفته قبل رهبر از آن حمایت کرده حالا می خواهند فلج کنند، آن هم دولتی که 50 درصد رای مردم را دارد؟ والله من چه می دانم. یکی می شود نزدیکترین آدم به رهبر، برای آمدنش کودتا می کنند. چهار سال دزدی می کند از همه دزدی هایش حمایت می کنند، حالا هم که یکی یکی معاونانش را می فرستند زندان. بعد هم یک دولت تدبیر و امید با ده تا کلید می آید سر کار، همه با هم همت می کنند و با او همراهی می کنند و تصمیم می گیرند دولت را استیضاح کنند که دولت قبلی بیاید؟ نه بابا جان. دولت قبلی که بیشتر از این دولت مخالف این حکومت است. اصلاح طلبان هم که حق ندارند سر کار بیایند، لائیک ها و سکولارها و سلطنت طلب ها و چپ ها و روشنفکران هم که اصلا توی مملکت نمی توانند بیایند، چه برسد به اینکه توی دولت بیایند. اصولگرایان هم که عرضه ندارند در باغچه خودشان را بیل بزنند. به کارگزاران هم که اعتمادی نیست. جز اینها هم که کسی در کشور نداریم. لابد می پرسید: « مصلحت چیست؟» فعلا رئیس مجمع تشخیص مصلحت باید مواظب بچه هاش باشد هر روز زندان نروند. یعنی واقعا مملکت یک نظمی دارد که اصولا خیلی فرق می کند. جان شما؟