قتل عام گلایول ها

نویسنده
مهرداد شیبانی

در هفته ای که گل های گلایول را در سراسر ایران قتل عام می کردند تا در شهر قم، زیر پای رهبر جمهوری اسلامی، پرپرشوند، در تهران گل 7 ساله محمد اولیایی فر، حقوقدان زندانی، در کابین ملاقاتی در زندان اوین از پدرش که این روزها “هم از نظر روحی و هم از نظرجسمی شرایط خوبی ندارد” می پرسید: بابا مریض هستی بگذار گردنت را ببینم و…

همان طور که دو فرزند خردسال نسرین ستوده، با چشمانی نگران، سخنان پدرشان را دنبال می کردندکه می گفت:هیچ خبری نداریم؛ نگرانیم.

 این دو حقوقدان دربند، هردو وکیل دیگر گل های پرپر ایران بودند که پیش از 18 سالگی جرمی مرتکب شده و سال ها در هراس رسیدن به هجده سالگی گذرانده بودند تا تولدشان را بالای چوبه اعدام جشن بگیرند.

اما نه این گل ها و نه دیگر گل هایی که آقای خامنه ای ـ لابد به تبعیت از رئیس جمهور محبوبش که پیشتر جوانان مملکت را مشتی خس و خاشاک خوانده بود ـ آنان را “ویروس و میکرب” نامید، مهم نبودند؛مهم این بود که اینک کشور “واکسینه” شده و آقای خامنه ای با هزینه ای میلیاردی به قم رفته تادر غیاب مراجع بزرگ و مردمان این شهر، در جمع کسانی که سپاه قدس و جیش المهدی آنان را گردآورده اند، بگوید: “بدون تردید دشمن در جدا کردن مردم از نظام اسلامی شکست خورده است. سال گذشته در انتخابات، چهل میلیون مردم کشور پای صندوقهای رأی رفتند. در واقع یک رفراندوم چهل میلیونی به نفع نظام جمهوری اسلامی بود.”

و البته که این سخنان باید مورد پسند علی لاریجانی ـ نماینده قم ـ قرار گیرد و در تایید ولی فقیه خود بگوید: “در استقبال مردم هنگامه‌ای از غیرت دینی و انقلابی موج می‌زد، به گونه‌ای که مردم از قشرهای مختلف با سلایق و سنین مختلف از صبح زود برای استقبال از مقام معظم رهبری حضور داشتند که این موضوع نشان می‌دهد رهبری انقلاب و ولایت فقیه پایگاه کاملا عمیقی در بین توده مردم دارد.”

وشیخ جعفر شجونی هم برای به نمایش گذاردن میزان ذوب شدن خود در ولایت فقیه، سخنان آقای خامنه ای را تکرار کند واز “قطارانقلاب” بگوید که “افرادی که دارای ناخالصی هستند، در طی مسیر از آن جدا می‌شوند اما آن قطار بدون هیچ مشکلی به راه خود ادامه می‌دهد.”

در چنین شرایطی اگر کیهان سردار برادر بازجو، حسین شر یعتمداری تیتر اولش این نباشد که “قم قیام کرد” یا وطن به روزی افتاده باشد که وطن امروز خبر از  ”غدیرقم” بدهد، کدام روزنامه ای این کاررا بکند؟ آن هم وقتی که ایران “در رده ۱۷۵ شاخص آزادی مطبوعات قرار گرفته و با سه رده نزول، همچنان جایگاه خود را در پائین‌ترین رده جدول و در کنار سه کشور جهمنی برای آزادی مطبوعات، حفظ کرده و سرکوبی که در پی اعتراضات مردمی به اعلام انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران در انتخابات مورد مناقشه خرداد ۱۳۸۸، بر سر روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران آوار شد، همچنان ادامه دارد.”

در این هفته تنها اقای خامنه ای نبود که به گفته علی لاریجانی، استقبال مردم از او “حادثه‌ای غیرعادی” بود، احمدی نژاد هم چهارستون “استکبار جهانی” را در لبنان لرزاند تا میلیاردهایی که حکومت اسلامی  درآنجا هزینه می کند توسط “سید خراسانی” که همان آقای خامنه ای باشد، “معامله با خدا” نام بگیرد و “استقبال ملت لبنان از رییس‌جمهور ایران نشانه عظمت ایران” تلقی شود.

 عظمتی که کسی در خانه بدان باور ندارد؛حتی سردارسعید قاسمی که بالاگرفتن صداهای ناراضی، در میان جبهه حکومتی ها، چنان بوده که او را واداشته تا بگوید: “اگر کلید عبور از احمدی ‌نژاد را بزنیم و بگوییم این هم که حسابش تمام شد، برویم دنبال کس دیگری بگردیم، به چیز بهتری نمی رسیم.”

و در عین حال گوشه ای هم به احمدی نژاد بزند که: “آقای احمدی‌نژاد باید به برخی مسائل توجه داشته باشد که با بعضی کارها چه مقدار جذب می ‌شوند و به‌ازای آن از طیف حزب‌اللهی ‌ها چقدر ریزش می ‌کنند.”

و در همین حال افشا کند که اظهارات چند ماه اخیر احمدی نژادو یارانش درباره ملی گرایی “اقدام تاکتیکی”  برای “جذب طیف خاکستری افکار عمومی در ایران” بوده اما نمی توانسته “در تلویزیون بنشیند و بگوید که‌ای طرفداران، برای چه هدفی دارم با این تاکتیک جلو می‌روم.”

همان “طیف خاکستری” که دولت احمدی نژاد از پاسخگویی به نیازهای روزمره آنها نیزعاجزست و در آستانه اجرای طرح هدفمندی یارانه ها که مهدی کروبی آن را “فاجعه اقتصادی” خوانده، اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی اش مجبورست بگوید: “دغدغه پلیس این است که در اجرای این طرح مانند سهمیه‌بندی بنزین غافلگیر نشود.”

نگرانی هم فقط بابت بنزین و تامین خورد و خوراک روزمره مردم نیست؛مسابقه پرسپولیس ـ استقلال هم آن چنان هراس آورست که تعداد نظامیان حاضر در استادیوم کمتر از تماشاگران نیست؛ آخر هر صدایی می تواند تبدیل به  صدای میلیون ها “ویروس و میکرب”شود که خواب را از چشمان حاکم ربوده اند.همان صداهایی که حتی از درون زندان ها نیزبه گوش می رسد و در قالب نامه خانواده های زندانیان متبلور می شود که در نامه ای سرگشاده خطاب به علما و مراجع، از آنها می خواهند درباره شرایط کشور و برخورد با منتقدان “از رهبری نظام سؤال کنند”.

آنها نوشته‌اند: “بپرسید که مگر می شود جمع کثیری از هنرمندان و اندیشمندان و متفکران و سیاست مداران و استادان و دانشجویان و مردم کوچه و بازار سراسر کشور همگی فتنه گر و عامل دشمن و سرسپرده اجنبی باشند؟ بپرسید که چرا باید اعتراض بدیهی و مدنی یک شهروند به حساب دشمنی او گذارده شود؟ این روزها مگر مردم فرانسه سراسر کشور خود را به اعتصابی باشکوه فرانخوانده اند و مگر همه دستگاه های اقتصادی و تولیدی و خدماتی فرانسه را برای دست یابی به حقوق شهروندی خود فلج نکرده اند؟ آیا دولت و مجلس و قوه قضائیه فرانسه این مردم معترض را فتنه گر و عامل اجنبی دانسته و سران آنان را به تنگنای تهمت و افترا درانداخته است و هم زمان بصیرت خود را به رخ جهانیان می کشند؟ آخر چرا باید به جای مداخله گران و کودتاگران حادثه های سال گذشته، همسران و فرزندان ما زندانی باشند؟”

و نداشتن پاسخ برای همین سئوال ها و بی اعتنایی به آنهاست که باج دهی به چین و ونزوئلا و روسیه و… را در پی دارد و با این وجود درهایی را که یکایک بسته می شوند؛ روس ها هواپیمانمی دهند، چین به تاکید می گوید به تحریم ها وفادارست، چاوز دلال، که همه ـ تا وقتی پولش را بدهند ـ در قلبش هستند، برای نهمین بار به ایران می آید تا دستخوش بگیرد، اروپایی ها از سوخت رسانی به هواپیماهای ایرانی در برخی فرودگاه‌های اروپایی خودداری می کنند، اکثریت سیاسی حاکم بر لبنان از سفراحمدی نژاد به این کشور انتقاد می کند، اسراییل به یاد غرب می آورد که جمهوری اسلامی خطرناک است و عربستان سعودی بزرگ ترین قرار داد تسلیحاتی را با امریکامی بندد تا نشان دهد، در خطرناکی گروه حاکم بر ایران، با اسراییل هم نظرست و باید کاری کرد.

بله؛گل های گلایول ایران در خیابانی در قم، زیر ماشین های حامل آقای خامنه ای و یارانش پرپر شدند، همان طور که فرزندان اولیایی فر، نسرین ستوده، احمدزیدابادی، عبدالله مومنی… اما: “وقایع این روزها در تاریخ ثبت و ضبط خواهد شد و آیندگان درباره ما و شما داوری خواهند کرد.”