حوزه‌های تمدنی و حقوق بشر

تقی رحمانی
تقی رحمانی

اعلامیه جهانی حقوق بشر ادعای جهان‌شمولی دارد. این ادعا مبارک است اما تحقق آن بسی دشوار است و اگر به فسون و افسانه نزدیک نباشد، چندان دور از آن هم نیست… عملی است که سر می‌شکند دیوارش.

هنوز از جهانی شدن بیانیه حقوق بشر در سال 1948 زمانی نگذشته است که نمایندگان قدرت سیاسی در غرب اعلام می‌کنند که سیاست چندفرهنگی در اروپا شکست خورده است. این هشدار خطرناکی است که شکست چند فرهنگی، شکست ادعای جهان‌شمولی حقوق بشر برای بسیاری از جریان‌های فکری در غرب می‌باشد.

حقوق بشر به مثابه دستاوردی تحقق یافته در حوزه تمدنی غرب تلقی می‌شود که با طمطراق و بس جلوه‌ها به جهان عرضه شده است. چالش‌های حقوق بشر فقط در رفتار دوپهلوی دولت‌های غربی وجود ندارد، بلکه در جوامع آنان خود را نشان می‌دهد؛ چالش‌هایی که در حوزه تمدنی غرب وجود دارد و در حوزه‌های تمدنی دیگر حقوق بشر را به چالش می‌کشد.

بسیار تلخ است که بنیادگرایان یا نژادگرایان در شرق هم معتقدند که حقوق بشر مقوله‌ای غربی و محصول تمدن خاصی است که نمی‌توان آن را به رسمیت شناخت و جهان‌شمول کرد.

بی‌گمان آنان برای مقصود نادرست خود برخی دلایل محکم را ارائه می‌کنند که ناشی از ضعف جوامع و رفتار برخی از دول غربی است.

 

حقوق بشر جهان‌شمول

تمدن بشری در دوره مدرن، جهان‌شمولی را ادعا کرده است اما نتوانسته آن را بر پا کند. مذاهب بزرگ از مرزها، نژادها، تمدن‌ها و فرهنگ‌ها فراتر رفتند و توانستند که ادعای فراگیر داشته باشند. امروز مسلمان و مسیحی و یهودی و بودایی و… در سراسر جهان با نژادها و تمدن‌ها درآمیخته‌اند.

حقوق بشر به عنوان دستاورد مدرن تمدن بشری با مواد و اصول مشخص در چالش با فرهنگ‌ها و تمدن‌ها دچار فراز و نشیب فراوانی شده است.

حقوق بشر به عنوان اصولی که باید انسان‌ها را برابر شمرد و به طرف برابری حقوقی انسان‌ها به پیش‌رود، بر دل‌های بسیاری نشسته است. حتی ادیان رسمی قدرتمند با حقوق بشر برخوردی نفی‌آمیز نداشته یا از مرحله برخورد نفی توانسته‌اند به مرحله انتقادی وارد شوند. اما حقوق بشر به عنوان محصول خاص مدرنیته غربی که محصول عقل سکولار مدرن است و باید به عنوان یک بسته فلسفی ـ– اعتقادی همراه با مواد حقوقی آن پذیرفته شود، خواسته و امری چالش‌برانگیز است و خواهد بود. چرا که مبانی حقوق بشر را می‌توان از فرهنگ‌ها و عقاید دیگر هم استخراج کرد.

اما باید پذیرفت که اعلامیه حقوق بشر از سوی برخی از بانیان و خاستگاه آن به چالش کشیده است.

محورهای این چالش عبارتند از:

۱- شکست چندفرهنگی در اروپا

۲- عدم جذب فرهنگ‌ها در ساختار قدرت و روابط اجتماعی این جوامع

 

سیر تاریخی حقوق بشر

حقوق بشر نهال جوانی است که خواسته سترگ و دیرینه همه انسان‌های والا بوده است. حقوق بشر در مفهوم جهانی آن عمر چندانی ندارد. اما در همین دوره قصد آن داشته که سلطه دولت‌ها را بر جامعه کاهش دهد. در این اقدام پیشرفت محسوسی داشته است.

دولت‌های غربی بعد از جنگ جهانی دوم در مواردی در برابر جامعه مدنی و جمع‌ها عقب نشسته یا به تعامل رسیده‌اند. این چالش میان دولت و جامعه مدنی و جمع‌ها بعد از جنگ دوم جهانی در جوامع غربی دارای فراز و نشیب بوده‌اند که زمانی به نفع یکی و به ضرر دیگری در رفت و آمد بوده‌اند اما در مجموع در جامعه غربی دستاورد محسوس داشته است. اگر به بدبینی آدرنو و دورکهایمر در مورد جامعه مدیریت شده لیبرال دموکراسی بعد از جنگ دوم جهانی توجه کنیم که معتقد بودند قدرتمند و سرمایه‌سالاران جوامع غربی به شکل نرم و بسیار پیچیده مردم خود را تحت سلطه عقلانیت ابزاری گرفته و منافع خود را پیش می‌بردند. بی‌گمان آن بدبینی اعضای مکتب فرانکفورت بی‌جا نبوده است اما دستاوردهای جامعه مدنی غرب را هم نباید نادیده گرفت.

 

حقوق بشر و ادیان و عقیده

حقوق بشر در دوره جدید خود، توانسته بر آزادی عقیده وبیان بیشتر تاکید کند. اگر چه مذاهب قدرتمند در جوامع غربی از دولت‌ها قوی‌تر نیستند. دوران مدرن مذاهب را در غرب به جایگاهی محدودتر از ثروت و قدرت سیاسی کشانده، اما دستاورد آزادی عقیده و بیان زمانی جالب است که بدانیم اعلامیه جهانی حقوق بشر در سازمان ملل متحد را دست‌اندرکارانی بوده که یکی از بانیان اصلی آن کشیش بوده است.

اما حقوق بشر و آزادی و عقیده و بیان در مورد عقاید و مذاهب نسبت رعایت حقوق بشر به وسیله دولت‌ها و انحصار آنها در جوامع غربی جلوتر آمده است.

 

حقوق بشر و تساوی حقوقی؛ حوزه تمدنی و فرهنگها

تساوی حقوقی میان زنان و مردان، اقوام، اصناف و مهاجران مسئله‌ای مهم است که در دو دهه اخیر پیشرفت‌هایی داشته اما مسئله مهاجران که موضوع چندفرهنگی محوری‌ترین موضوع بحث در مورد جهان‌شمولی حقوق بشر است، مهاجرانی که هویت شکل‌گرفته تمدنی ندارند یا دین مسیحی را پذیرفته‌اند یا فرهنگ اروپایی و عرف آن را به علل گوناگون کنار آمده‌اند با جوامع غربی مشکل کمتری دارند، اما احساس درجه دوم بودن در میان آنها شدید است. همین احساس آنان را در جذب جوامع اروپایی ناتوان می‌کند و تفاوت و تمایزات همچنان آنها را آزار می‌دهد.

 تساوی حقوقی بین مهاجران و بومیان اروپایی راه طولانی در پیش دارد که پراز فراز و نشیب است و با چالش‌های گوناگون روبرو است. میدان مانور بسیاری از جریان‌های دست راستی افراطی که در اروپا در حال رشد هستند، برخورد، اخراج یا محدود کردن مهاجران است. در حالی که اروپا به نیروی کار اینان محتاج است. بزرگترین چالش حقوق بشر در مسئله پذیرش فرهنگ‌های دیگر با فرهنگ‌های برادر یا نزدیک به هم است.

تمدن‌های بین‌النهرین و خاورمیانه که سه دین بزرگ جهانی را در خود پرورانده‌اند یعنی یهودی، مسیحی و اسلام را، در برخورد با دیگر تمدن‌ها، مشکلات بیشتری دارند.

این دو حوزه متفاوت تمدنی که شکل یونانی ـ– رومی مسیحی گرفته و دیگری شکل اسلامی – خاورمیانه‌ای خوانده می‌شود در پذیرش یکدیگر دچار مشکل شده‌اند.

حقوق بشر و جهان‌شمولی آن در معرض آزمونی بزرگی قرار گرفته‌اند و تاکنون حقوق بشر در حوزه تمدنی یونانی ـ– مسیحی و غربی با چالش با دولت، مذهب، ثروت و… قرار داشته و افتان و خیزان به دستاوردهایی رسیده که قابل ملاحظه است.

توجه به جامعه مدنی در مقابل دولت، حقوق بهتر زنان در جامعه مردانه، بهبود حقوق کودک و مهمتر از همه پذیرش مهاجرانی که در فرهنگ اروپایی هضم می‌شوند، که این حقوق نیز با فراز و نشیب مواجه است. بعد از فروپاشی شوروی هجوم راست‌ها در معرض تهدید قرار گرفته اما نشان داده‌اند توان آن را دارد که از دستاوردهایش دفاع کندو بخصوص نهادهای مدنی و صنفی از خود مقاومت نشان داده‌اند اما کارنامه حقوق بشر در این مورد قابل تأمل است.

 

داعیه جهانی حقوق بشر و حوزه‌های تمدنی

وجود حوزه‌های تمدنی متفاوت امری مسلم است. حوزه‌های تمدنی ـ– فرهنگی در لایه‌های متفاوت وجود دارد. حتی فرهنگ‌های متفاوت در جوامع غربی قابل مشاهده است که در سپهر تمدن یونانی، مسیحی و رومی قرار می‌گیرند و در هر کدام وجوهی برجسته می‌شود. اما این جوامع در سپهر رنسانس و عصر روشنگری قرار گرفته و سپهر تمدنی دارند. سپهر تمدنی که به جوامع غربی ویژگی متفاوت در برابر شرق می‌دهد. جوامع شرقی تحت تأثیر مذهب،‌ فرهنگ و ادیان از وجوه متفاوتی برخوردار هستند. حوزه تمدنی با وجوه و معیارهایی مانند دین، فرهنگ و عرف، جغرافیا و حتی نژاد برجسته می‌شود و در هر حوزه تمدنی، فرهنگ‌ها گاه عامل تفاوت می‌شوند.

حوزه‌های تمدنی در سیالیت با یکدیگر تعامل یا جدال می‌کنند.به عنوان نمونه در اسلام شیعه و سنی وجود دارد یا گرایش‌های فرهنگی ملی که میان مسلمانان ایرانی و مسلمانان هندی تفاوت ایجاد می‌کنند.اما در رابطه با حوزه تمدنی غرب، مسلمان هندی و ایرانی وجوه مشترک می‌یابند. این قاعده برای همه تمدن‌ها و فرهنگ‌ها حاکم است.

امروزه جوامع اروپایی با حضور جمع‌ها و جریان‌هایی در آن مواجه‌اند که در جامعه آنان حضور دارند اما در تفاوت‌های فرهنگی و یا اقتصادی خود پافشاری می‌کنند. اینجاست که مسئله مهمی مطرح می‌شود که آیا حوزه تمدنی غرب می‌تواند با فرهنگ‌های مهاجر که بر تفاوت خود پافشاری می‌کنند به تعامل برسد.

بی‌گمان رسیدن به این مرحله بسیار تعیین‌کننده برای تحقق ادعای جهان‌شمولی حقوق بشر است. مجموعه عواملی که تحقق این امر را ممتنع می‌کنند کم نیستند. بخشی از فرهنگ مسیحی و یونانی و حتی سکولار و لائیک به شدت در برابر تعامل حوزه فرهنگ‌ها مقاومت می‌کنند و معتقدند که باید فرهنگ و باورها یکسان شوند تا تساوی حقوقی امکان‌پذیر گردد. بخشی از اقشار اجتماعی در غرب که در بافت قدرت حضور دارند چنین می‌ اندیشند. اینان از قدرت، ثروت و سازمان و امکانات برخوردارند و در غرب قدرتمندتر می‌شوند.

مشکلات اقتصادی موجب قدرت یافتن این جریانات می‌شود. گرفتن کرسی مجلس در سوئد که از امن‌ترین کشورهاست از سوی جریان راست افراطی و کشتار مردم در نروژ توسط یک راست افراطی نشان می‌دهد که عرصه‌های رشد عدم پذیرش تسامح فرهنگی در اروپا در حال اوج گرفتن است.

حال اگر مبلغان و مدعیان جهان‌شمولی حقوق بشر نتوانند در جامعه خود با دیگر فرهنگ‌ها به تعامل بپردازند، دیگر از مخالفان جهان‌شمولی حقوق بشر چه توقعی می‌توان داشت؟

مواضع دولت‌هایی مانند ایران، چین، و حتی در برخی موارد دولتمردان هندوستان که تفاوت‌های فرهنگی را عمده می‌کنند و به درستی بر روی نکاتی دست می‌گذارند اما مرادشان محدود کردن آزادی‌های اساسی انسان‌هاست تا سلطه خود را توجیه کنند، این دولت‌ها تجربه در حال شدن جوامع اروپایی و همچنین سخنان مقامات اروپایی را ملاک سخن خود می‌گیرند که حقوق بشر در جوامع غربی در تعامل با جامعه‌هایی یا جمع‌هایی با فرهنگ مختلف به چالش کشیده شده است. پس کسی که دوا برای دیگران تجویز می‌کند، بیماری خود را با همین دارو درمان نمی‌کند. به عبارتی اعلام می‌کند که ذات نایافته از هستی‌بخش، کی‌تواند که شود هستی‌بخش

 

در حوزه تمدنی ـ– فرهنگی

در همین راستا شاید عمده‌ترین چالش میدان فرهنگ اسلامی با فرهنگ غربی است؛ چالشی که هم واقعی است و هم دروغین است. اما کجا واقعی است؟ واقعی است چون مسلمانان که بر هویت فرهنگی خود تأکید می‌کنند بر سبک زندگی تفاوت‌هایی با فرهنگ غربی دارند. حوزه تمدنی شکل گرفته آنان در جوامع غربی خود را نشان می‌دهد این نمود برخی از افراطیون را عصبانی می‌کند. که نتیجه کشمکش‌های نژادی، مذهبی و… که هر از گاهی در جابجایی اروپا خود را نشان می‌دهد اگر چه در پشت این حوادث منافع قدرتمندان نهفته است اما قدرتمندان از زمینه فرهنگی – فکری استفاده می‌کنند تا بتوانند به مقصود خود برسند.

هرگونه عدم تعامل میان فرهنگ مزبور، دوری میان آنها را در جوامع غربی بیشتر می‌کند و فهم متقابل را از یکدیگر سخت‌تر و دورتر می‌کند که نتیجه جنگ فرهنگ‌ها، هرگونه شکست زیست چندفرهنگی بخصوص با مسلمانان موجب می‌شود که کشورهای مسلمان هم با فرهنگ غربی حالت ستیزجویانه پیدا کنند که نتیجه آن توجیه بحران و جنگ در جهان است.

در این بین قدرتمندان و برخی از جریان‌های افراطی سود خواهند برد. چون انسان را گرگ‌انسان جلوه می‌دهند، به تنور تضاد می‌دمند تا آتش در جهان بیفروزند. باید چالش دو فرهنگ اسلامی و غربی را جدی گرفت.

چه می‌توان کرد؟ یورگن هابرماس در سخنرانی در دانشگاه اسلو در سال 2007 میلادی سکولارها و مذهبی‌ها را به گفتگو و تعامل فرامی‌خواند. تاکید او بر اینکه سکولارها باید زبان سیاسی و مدنی و فرهنگی مذهبی‌ها را به رسمیت بشناسند و اجازه دهند که آنان با ارزش‌های خود به معیارهای اجتماعی نگاه کنند و صحه بگذارند اما از مذهبی‌ها هم می‌خواهد که ملاک انتخاب در صحنه عمومی را نظر مردم بداند و در مسائل علمی به داده‌های علمی احترام بگذارند.

هابرماس در ادامه این دیدگاه حتی از تفکر در عرصه عمومی قدمی به جلو می‌گذارد و می‌خواهد که دموکرات‌ها و سوسیال دموکرات‌های غربی برای ممانعت از بنیادگرایی و جنگ فرهنگ‌ها به اتاق فکر مراجعه کنند و نظرات اندیشمندان که در پی تفاهم هستند را جویا شوند و راه حل‌های اجرایی برای آن بیابند.

تهدید کشمکش حوزه‌های فرهنگی در اروپا می‌تواند آتش در جهان بیفروزد. از طرفی جهان‌شمولی عام معیاری حقوق بشری است که باید با توجه به زمینه‌های فرهنگی جوامع اجرایی شود و آن‌ها را در چالش نظری و عملی جدی قرار دهد که نتیجه آن جنگ اضداد می‌شود، در حالی که جهان به صلح بیشتر نیاز دارد.

 

روشنفکران مذهبی (مسلمان) و حقوق بشر

روشنفکران مسلمان و عالمان دینی که تلاش کرده‌اند تا با حفظ هویت و زبان مذهبی با اعلامیه حقوق بشر تعامل کنند، از دو سوی تحت فشار قرار دارند. بنیادگرایان مذهبی و سکولارهایی دین‌ستیز که شرط تحقق برابری را یکسان سازی اندیشه و فکر و ایده می‌دانند.

واقعیت آن است که هر دو جریان قدرتمند هستند. در کشورهای جوامع مسلمان و غربی دو جریان مزبور توان آن را دارند که کشمکش منافع اقتصادی و قدرت سیاسی را بر سر باورهای اعتقادی سوار کنند تا بتوانند مردم را به عکس‌العمل علیه طرفداران تعامل فرهنگ‌ها وادارند.

در ایران روشنفکران مسلمان و عالمان دین در زمینه تعامل حقوق بشر و مذهب گام‌هایی اساسی برداشته‌اند. این ویژگی در کشورهای دیگر در حال بهبود است. منتها در ایران جریان‌های فکری مسلمان تأثیرگذاری اجتماعی دارند که می‌توانند موج اجتماعی قوی به نفع حقوق بشر ایجاد کنند.

 

لوازم تعامل سازنده

تعامل سازنده با یکسان‌سازی فرهنگی ممکن نمی‌شود. تحقیر هویت‌های دیگر، موجب پرخاش آنان می‌شود. غرب در تجربه استعماری ملل شرق با مقاومت روبرو شد. القاعده نتیجه تجاوز شوروی به افغانستان و بعد سیاست‌های نادرست در دولت‌های غربی مانند دولت رونالد ریگان و نئوکان‌ها می‌باشد. حکومت‌های غربی که طرفدار تعامل حوزه تمدنی هستند، باید سیاست‌های تعاملی را در پیش بگیرند. اما در عرصه روشنفکری و مجامع دینی بایستی طرفین با به رسمیت شناختن یکدیگر و احترام به هویت‌ها با طرح مبانی مشخص مورد تفاهم زیست مشترک که اصولی بنیادین کرامت انسان را توجیه می‌کند، بیایند و آنگاه با فهم زبان یکدیگر بر سر آزادی‌های اساسی و لزوم تعامل با حفظ هویت‌ها تأکید کنند. چرا که هویت‌ها را باید لطیف کرد و الا هویت‌ها پاک نمی‌شوند. هویت‌ها تحول وتبدیل می‌شوند اما هویت از میان نمی‌رود. از طرفی امکان یکسان‌سازی هویت ما هم وجود ندارد.

مولوی شاعر بزرگ ایران می‌گوید که جنگ اضداد عمر این جهان/ جنگ اضداد عمر جاودان

بی‌گمان این بیت دل‌انگیز و هشدار دهنده به ما می‌گوید که تفاوت‌ها وجود دارند اما برای صلح باید تلاش کرد. چون جنگ تضاد زمینه کافی در زندگی آدمیان دارد این صلح است که باید از سوی آدمی تقویت گردد.