کین‌پراکنی به بهانه کین‌پراکنی

آرش بهمنی
آرش بهمنی

هفته‌ای که گذشت٬ جنجالی از فضای مجازی آغاز شد و به رسانه‌ها و مجلس و محافل سیاسی راه پیدا کرد؛ خاطره‌ای که نعمیه اشراقی٬‌ نوه آیت‌الله خمینی٬ نقل و اضافه کرده بود که در بیت بنیان‌گذار جمهوری‌اسلامی٬ این طنز گفته می‌شده و حاضران - و از جمله آیت‌الله خمینی - به آن می‌خندیده‌اند.

هدف این نوشتار٬ بررسی این خاطره نیست. همان‌طور که قصد ندارد وارد بحث زاویه حمله به نعمیه اشراقی شود - که به نظر من٬ بخش غالب آن٬ کاملا زن-ستیزانه و از موضع مردسالارانه بوده-. قصد بررسی برخی واکنش‌هایی است که در روزهای اخیر به این واقعه رخ داده است.

از آن جمله عبدالرضا تاجیک٬ روزنامه‌نگار محبوب و محجوب که بر گردن بسیاری از هم‌نسلان نگارنده حق دارد٬ یادداشتی در روز آن‌لاین منتشر کرد و به بررسی این قضیه پرداخت؛ یادداشتی که به نظر می‌رسد از موضع اشتباه به نقد واکنش‌ها پرداخته و اقدام به هم‌سان‌سازی آن‌ها کرده است. هم‌چنان که تقسیم‌بندی‌های غیرلازم و خودی - غیرخودی کردن‌ها٬ باعث خدشه‌دار شدن یادداشت شده است. تلاش می‌کنم در چند بند٬ به برخی اشتباهات اساسی در نوشته اشاره کنم.

۲. نخستین اشتباهی که در این متن به وضوح وجود دارد٬ عدم اشاره به “دروغ‌گویی” نعمیه اشراقی است. خانم اشراقی ابتدا گفت که این کامنت توسط او نوشته نشده٬ بلکه یک حساب کاربری جعلی٬‌ که به نام وی ساخته شده٬ این کامنت را منتشر کرده است. او سپس آدرس این حساب کاربری جعلی را هم در صفحه خود گذاشت. اما پس از واکنش برخی متخصصان دنیای کامپیوتر و ارائه اسنادی درباره اینکه خانم اشراقی در این زمینه “دروغ” می‌گوید٬ او این مطلب را حذف کرد و گفت که حساب کاربری وی٬ هک شده و در اختیار افراد دیگری بوده است.

این البته نخستین بار نیست که خانم اشراقی به این شکل دست به “دروغ‌گویی” یا لااقل تحریف واقعیت می‌زند. چند ماه پیش٬ او عکسی از دخترش منتشر کرد و نوشت که او در دانشگاه و رشته تحصیلی خود٬ “شاگرد اول” شده است. به فاصله چند روز مشخص شد که خانم اشراقی با استفاده از نرم‌افزار فوتوشاپ٬ در عکس دختر خود دست برده٬ گرچه خود او به شدت این مساله را تکذیب کرد. همچنین معلوم شد که فرزند وی٬ در یک پروژه دانشجویی همکار بوده و نه اینکه شاکرد اول دانشگاه یا رشته خود باشد.

در واقع این “دروغ‌گویی” خانم اشراقی و سپس تاکید او بر این “دروغ”٬ دلیل اصلی حجم زیاد واکنش‌ها به او بود٬ بخصوص آنکه این مساله مسبوق به سابقه هم بوده است. عدم اشاره به این مساله٬ یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی است که در یادداشت رضا تاجیک وجود دارد. فارغ از صحت و سقم اصل این خاطره٬ واکنش‌های عصبی و از سر استیصال خانم اشراقی و اصرار وی بر ساده‌لوح فرض کردن مخاطبان٬ از دلایل بزرگ‌تر شدن این جنجال بود.

از طرف دیگر خانم اشراقی در نوشته‌ی جدید خود٬ خاطره‌ای را نقل کرد که شامل چند مولفه حساسیت‌برانگیز بود که هر کدام می‌توانست باعث جنجال شود: ارائه چهره‌ای جدید از آیت‌الله خمینی٬ تمسخر خانواده جان‌باختگان جنگ هشت ساله٬ جوک گفتن/ خندیدن به جوک پیرامون سپاه پاسداران و جنگ و … این خاطره٬‌ از سوی یکی از “نوادگان آیت‌الله خمینی” گفته شده و نه یک فرد بی‌نام و نشان. طبیعتا همه این‌ها حساسیت‌برانگیز است و این حساسیت٬‌ در حجم اخباری که پیرامون این مساله منتشر شد٬ خود را نشان داد.

۳. متنی که به عنوان “کامنت” در فضای مجازی منتشر شد٬ “منسوب” به خانم اشراقی نبود٬ بلکه “به واقع” توسط خود ایشان نوشته شده بود. اگر از افرادی که با کلیک کردن روی شناسه‌ای که آن “کامنت” را نوشته بگذریم و اینکه همه‌شان به صفحه اصلی خانم اشراقی رسیدند، دوستان متخصص‌تر به بررسی ابعاد ماجرا پرداختند و شکی در این باقی نماند که خانم اشراقی٬ خود آن کامنت را نوشته و منتشر کرده است.

 اشتباه دیگری که در یادداشت تاجیک وجود دارد٬ همین تشکیک در انتساب متن نوشته به نعمیه اشراقی است. با احتمال بسیار بالا و قریب به یقین٬ می‌توان گفت که این متن توسط خود اشراقی منتشر اما پس از دیدن حجم واکنش‌ها٬ مجبور به حذف آن و تکذیب نوشتن خاطره شد. طبیعتا نمی‌توان به هر بهانه‌ای٬ انتساب این متن به خانم اشراقی را فراموش کرد.

۴. از جمله مسایلی که در نوشته رضا تاجیک وجود دارد - و اساسا پس از انتخاب حسن روحانی به مقام ریاست‌جمهوری٬ حجم آن بیشتر شده - تلاش برای تقسیم بندی نیروهای سیاسی و خودی -ـ غیرخودی کردن آن‌هاست. این شکل از تقسیم‌بندی نیروهای سیاسی که نتیجه خودآگاه و ناخودآگاه آن٬ کشیدن خط فاصل میان احزاب مختلف است٬ بیش از آنکه به نفع پیشبرد روند دموکراسی‌خواهی در ایران باشد٬ این روند را کند و یا حتی متوقف خواهد کرد. از سوی دیگر بیشترین استفاده از چنین تقسیم‌بندی‌هایی را نهادهای امنیتی خواهند برد. چنین تقسیم‌بندی‌هایی براساس این فهم از عرصه سیاسی صورت می‌گیرد که نویسنده/ تحلیل‌گر٬ خود و جناح سیاسی متبوع‌اش را در مرکز دایره قرار می‌دهد و با فرض کردن این جناح به عنوان “خلاصه خوبی‌ها”٬ دیگران را نسبت به دوری یا نزدیکی به فهم سیاسی این گروه٬ در دایره‌های مختلف قرار می‌دهد.

نکته‌ای که نباید فراموش کرد٬ آن است که تاکید بر چنین دوگانه‌هایی٬ خود به خود٬ نقش شیطان و فرشته را برای دو طرف بحث تداعی می‌کند: شیطان براندازی در کمین است تا تومار حکومتی را در هم بپیچد٬ احتمالا سران آن را نیز بازداشت و به سزای اعمال خود برساند. در این میان٬ ناگهان فرشته‌ای ظهور می‌کند و فریادرس حکومت خواهد شد٬ ضمن آنکه‌ سودی را نیز به مردم خواهد رساند.

وقتی کسی از براندازی سخن می‌گوید٬ در تقسیم‌بندی اصلاح‌طلبان نیرویی بیگانه است٬ لولویی سر خرمن است که حکومت باید از آن بترسد و به همین دلیل به اصلاح‌طلبان میدان دهد. از سوی دیگر وقتی نیرویی را تا این حد بیگانه تصویر می‌کنیم٬ این‌گونه نیست که “قرار گرفتن یا نگرفتن یک نیروی سیاسی در دایره‌ی اصلاح طلبی از نظر اپوزیسیون اصلاح طلب بر اساس شیوه‌ی مبارزاتی آن گروه مشخص می‌شود نه بر مبنای خوش آمد حاکمیت”٬ زیرا اصلاح‌طلبان موظف‌اند خط مرز خود را با این گروه نشان دهند و به حاکمیت اثبات کنند که با آن‌ها سر سازش ندارند.

این تجربه‌ای است که در جمهوری‌اسلامی به کرات رخ داده است: از همان ابتدای انقلاب باید مواضع نسبت به جبهه ملی مشخص می‌شد٬ سپس نوبت فداییان اقلیت رسید٬ دولت موقت٬ مجاهدین خلق٬ حزب توده و فداییان اکثریت٬ نهضت آزادی٬ نیروهای ملی - مذهبی٬ دفتر تحکیم وحدت و … این لیست را سر انتها نیست. احتمالا حتی در اواسط دهه هفتاد شمسی نیز کسی باور نمی‌کرد سازمانی چون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران٬ در دایره براندازان و خائنان به نظام قرار گیرد٬ اما این اتفاقی بود که در پی همین تقسیم‌بندی‌ها و دوگانه‌سازی‌ها رخ داد. تالی فاسد چنین تقسیم‌بندی‌هایی٬ آن است که هر بار می‌توان به این بهانه گروهی را از دایره حذف کرد.

۵. از اتفاقاتی که در یکی دو سال اخیر٬ در میان برخی از گروه‌های دموکراسی‌خواه و بخصوص اصلاح طلبان مقیم خارج از ایران٬ رواج پیدا کرده٬ تلاش برای مشابه‌سازی مواضع گروه‌های منتقد داخلی و خارجی است. آن‌ها تلاش می‌کنند که به بهانه یک موضع مشترک٬ دو جریان را با یکدیگر هم‌ارز معرفی کنند: “اقتدارطلبان رادیکال” و “انحلال‌طلبان برانداز” ناگهان یکی می‌شوند. یعنی به طور مثال از نظر این دوستان٬‌ میان آیت‌الله مصباح‌یزدی و جبهه ملی تفاوتی وجود ندارد! و طبیعتا این “اصلاح طلبان سازنده” هستند که تبدیل به فرشته نجات می‌شوند.

می‌توان این سئوال را از افرادی که اعتقاد و علاقه به این هم‌سان‌سازی‌ها دارند پرسید که اگر در مواردی نظرات شما و مسئولان حکومت یکی باشد٬ بدان معناست که هیچ تفاوتی در هیچ زمینه‌ای میان شما وجود ندارد؟ و آیا این مساله این مجوز را به دیگران می‌دهد که شما را با هم یکی کنند؟

برای مثال بخش نه چندان کوچکی از اصلاح‌طلبان٬ پیرامون مناقشه اسراییل و فلسطین٬ نظراتی نزدیک به محمود احمدی‌نژاد دارند. برخی رای‌دهندگان در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری٬ نظرات‌شان تفاوت چندانی با نظراتی که آیت‌الله خامنه‌ای در روزهای منتهی به انتخابات زد٬ نداشت. می‌توان این لیست را تا بی‌نهایت ادامه داد و مشابهت‌هایی میان این دوستان با سعید مرتضوی٬ حسین شریعتمداری٬ قاضی صلواتی و … پیدا کرد. آیا چنین مساله‌ای٬ این مجوز را به دیگران می‌دهد که اصلاح‌طلبان را هم‌سان با سعید مرتضوی٬ قاضی صلواتی٬ حسین شریعتمداری٬ آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد معرفی کنند؟ پاسخ هر انسان عاقل و منصفی به این سوال٬‌ منفی است.

نکته‌ی تلخ آن‌جاست که اصلاح‌طلبان خود سال‌ها با همین چوب توسط حکومت رانده شده‌اند: روزنامه کیهان٬ نهادهای امنیتی و رسانه‌های نزدیک به آنان در تمام این سال‌ها به بهانه هم‌سویی ظاهری نظرات اصلاح‌طلبان با اسراییل٬ آمریکا و … آنان را به این کشورها منسوب کرده‌اند؛ مساله‌ای که البته همواره مورد انتقاد این دوستان قرار گرفته است٬ اما متاسفانه آنان در مقابل دیگران٬‌ از روش مشابهی استفاده می‌کنند.

۶. از جمله رفتارهایی که برخی دوستان اصلاح‌طلب یا نزدیکان آن‌ها می‌کنند٬ این است که ابتدا تلاش می‌کنند به مفهوم “براندازی” باری به شدت منفی بدهند٬ سپس تمام اپوزیسیون جمهوری‌اسلامی را “برانداز” معرفی می‌کنند و برای آنکه تلاش خود برای “بدنام” کردن این گروه را تمام کنند٬ تمام اپوزیسیون را به گروهی که در کنفرانس برلین٬ جلسه را به هم ریخت٬ تقلیل می‌دهند. بخش ناگفته این ماجرا٬ آن‌جاست که طبیعتا در چنین شرایطی٬ نیروهای اصلاح‌طلب و روش آن‌ها در عرصه سیاسی٬ به عنوان تنها بدیل ممکن معرفی می‌شود.

اگر قرار باشد از استقرای مشابهی استفاده کنیم٬ آیا می‌توان تمامی نیروهای اصلاح‌طلب را هم‌سان کسانی دانست که سال‌هاست با استفاده از تریبون‌هایی چون کیهان و خبرگزاری فارس٬ اقدام به کوبیدن اصلاح طلبان می‌کنند و سپس خود را اصلاح‌طلب هم می‌نامند؟

نه تمام اپوزیسیون جمهوری‌اسلامی به دنبال براندازی است و نه براندازی تنها با روش‌های خشن صورت می‌گیرد و نه تمام نیروهای برانداز٬ به دنبال به هم زدن جلسات سخنرانی هستند.

از طرف دیگر نباید فراموش کرد که در سال‌های پس از خرداد ۸۸ و آن زمان که بازداشت و توقیف و زندان٬ در ایران جریان داشت٬ همین اپوزیسیون خارج از ایران بود که با استفاده از رسانه‌های خود٬ ارتباطات خود و تلاش‌‌های خود٬ کوشید تا حد ممکن٬ صدای ایرانیان داخل کشور باشد و توجه جهانیان را به نقض حقوق‌بشر در ایران جلب کند.

در این میان مساله‌ای را نباید به دست فراموشی سپرد.اساسا بخش اعظم انتقادات از خانم اشراقی -ـ و حتی انتقادهای به نسبت تند از ایشان ـ- از سوی اصلاح‌طلبان و نیروهای منسوب به آن‌ها در فضای مجازی آغاز شد. فقط برای یک نمونه باید اشاره کنم به نوشته آقای صادق خرازی که متن خانم اشراقی و کار ایشان را “کثافت‌کاری” توصیف کرد.

۷. آقای تاجیک در یادداشت خود مساله‌ دیگری را هم مطرح می‌کند که جای بحث و گفت‌وگو دارد. آن هم اینکه “بیت آیت الله خمینی از ابتدای دوره معروف با اصلاحات در کنار جریان تحول خواه ایران و البته با مشی اصلاح طلبی قرار گرفت”. فارغ از برخی موارد اغلب کم‌اهمیت٬ کمتر شاهد موضع‌گیری صریح اعضای خانواده آیت‌الله خمینی ـ- و بخصوص مشهورترین آن‌ها٬ سیدحسن خمینی ـ- پیرامون مسایل سیاسی روز بوده‌ایم. در بیش از یک سال و نیم اعتراض خیابانی مردم به نتایج اعلام شده انتخابات ریاست‌جمهوری٬ سیدحسن خمینی کمتر به صورت علنی از معترضان یا رهبران آن‌ها حمایت کرد.

از سوی دیگر نباید فراموش کرد که راه رسیدن به دموکراسی٬ از سکوت نمی‌گذرد. اگر مصلحت‌سنجی برای سیاست‌مداران لازم باشد٬ روشنفکران و روزنامه‌نگاران نه تنها چنین وظیفه‌ای ندارند، بلکه اتفاقا باید در مسیر عکس پیش بروند. نمی‌توان به بهانه اینکه بیت آیت‌الله خمینی حامی اصلاح‌طلبان است٬ از نقد این خانواده و کنش‌های آنان خودداری کرد. فراموش نکنیم که آیت‌الله خمینی به عنوان بنیان‌گذار جمهوری‌اسلامی٬‌ مسوول مستقیم بسیاری از اتفاقاتی بود که در دهه نخست انقلاب رخ داد.

۸. ایجاد و ادامه فضای گفت‌وگو همواره مثبت و قابل تحسین است. اما نباید فراموش کرد که اگر به دنبال آن هستیم که در مسیر دموکراسی‌خواهی پای بگذاریم٬ نیاز داریم که از تحریف و برچسب زدن بپرهیزیم. سال‌هاست که این روش‌ها ادامه داشته و هرگز هم به نتیجه‌ای نرسیده. کوره‌راه طی شده در سی سال اخیر را٬ مجددا طی نکنیم.