از اینجا

نویسنده

هرچه دلتان می خواهد تکذیب کنید…

آرش حجازی

تاریخ می داند که شما ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی و محسن روح الامینی و هاله سحابی و صدها بیگناه دیگر را کشتید. هرچه دلتان می خواهد تکذیب کنید.

خطاب به هرآن کس که که امور کشور در دستش است

برای من کم ترین اهمیتی ندارد که اسم حکومت ایران چیست، مادام که در آن امکان بحث درباره ساختار حکومت وجود داشته باشد و هر نسل بتواند، بی آنکه برده تصمیم ها و انتخاب های نسل پیش از خود باشد، حکومتش را انتخاب کند.

اما از آنجا که در این سه سال مانده ام که مسئولیت آنچه در کشورم اتفاق می افتد با کیست، شخص خاصی را مخاطب این یادداشت قرار نداده ام، شاید چند نفر باشند، شاید یک نفر باشد. مهم نیست.

ببینید چه کرده اید با این سرزمین به نام حق و به نام خدا و به نام دین. سه سال است که هر ظلمی در این کشور رخ می دهد یا کار اجنبی است یا منافقین، و یا اصلا اتفاق نیفتاده است. خون صدها نفر را مباح کردید، به جرم “حرف زدن” و “خواستن” و بعد بی هراس از قضاوت تاریخ، برای پوشاندن جنایت به دروغ روی آوردید. در مقام یک قربانی دروغ شما حرف می زنم. روز ۳۰ خرداد ۸۸ صدها نفر را در خیابان به گلوله بستید و بعد جنازه هایشان را گروگان گرفتید تا خانواده ها به دادخواهی برنخیزند. آنان که روز ۳۰ خرداد کشته شدند، جز رایشان چه می خواستند؟ آیا ضد اسلام و قرآن و حتی جمهوری اسلامی چیزی گفته بودند؟ یا تنها شعارشان این بود که “رای من کو؟” ببینید چه حکومت عدلی به پا کرده اید که آنکه از شما سؤال می کند، باید شکنجه و اسیر و فراری و کشته شود.

بسیجیان را لجام گسیخته به خیابان ریختید و مرد و زن و کودک را زیر مشت و لگد و باتوم گرفتید و کشتید و به اسارت بردید. کدامشان سلاح در دست داشتند؟ آن که روز عاشورا زیر چرخ های ماشین پلیس له شد، چه گناهی داشت؟ دست کم این قدر شرف داشته باشید که بپذیرید این جنایات را.

ترانه ی موسوی را کشتید و آتش زدید و بعد منکر وجودش شدید. ندا آقاسلطان را کشتید و بعد برای لاپوشانی، پزشک بی گناهی را که فقط نتوانست در مقابل ظلم سکوت کند، آواره کردید.

صدها نفر را در کهریزک شکنجه کردید و کشتید و بعد از هرگونه مسئولیتی شانه خالی کردید. پزشکی را که حاضر نشد علت مرگ مقتولان را مننژیت گواهی کند، کشتید و بعد گفتید خودش را کشته است.

حتی نگذاشتید مردم در عزای عزیزانشان گریه کنند و اجسادشان را مطابق آداب دینشان به خاک بسپارند.

صدها نفر روزنامه نگار و شاعر و عکاس و هنرمند را در زندان کردید، به جرم “حرف زدن”.

منتقدان خود را که از شما به دین رسمی کشور متدین ترند، بدون دادگاه حبس خانگی کردید، چرا که می دانستید این دلاوران در برابر شکنجه های شما سر خم نخواهند کرد و تسلیم فشار شما برای اعتراف های دروغین نخواهند شد.

دختری را که در عزای پدرش سوگواری می کرد، کشتید؛ کاری که یزید با زینب نکرد.

حالا یک لحظه دست نگه دارید، یک لحظه فکر کنید. تاریخ امروز به پایان نمی رسد. یک لحظه ادعاها و توهماتتان را که فقط شما بر حقید و هرکس به انتقاد شما برمی خیزد نیروی اجنبی است، کنار بگذارید و واقعیت را مرور کنید. حکومتی که ادعایش را می کنید، آیا به راستی مؤلفه های یک حکومت برحق را دارد؟

عدل: آیا با اعتراف دروغین از متهمان گرفتن، عدل را بر پا داشته اید؟

راستی: آیا این همه دروغ که به مصلحت نظام گفته اید، به برپاشدن راستی در کشور کمکی کرده است؟ آیا این آمارهای دروغ به معیشت مردم کمک کرده است؟

آزادی: آیا به راستی مردم ما آزادی بیان دارند؟ آیا ایران را به راستی کشوری آزاد می دانید؟

استقلال: ایران اکنون اسیر اقتصاد چند کشور شده است؟ آیا می توانید طرف معامله تان را انتخاب کنید؟ آیا برای اینکه با شما معامله کنند سرمایه های کشور را به باد نداده اید؟

پیشرفت: آیا به جز در صنایع نظامی، سرمایه گذاری در توسعه ی صنعت و اقتصاد شده است؟ آیا صنایع بخش خصوصی در آستانه ورشکستگی نیستند؟ آیا چشم انداز روشنی برای رشد پایدار کشور می بینید؟

شفافیت و پاسخگویی: آیا مردم پاسخ پرسش هایشان را از شما می گیرند؟ یا مجازات پرسش تبعید و شکنجه و مرگ است؟ آیا به جای پاسخگویی نگفته اید که بسیاری مسائل نباید در رسانه ها مطرح شود؟

در یکی از قصص صدر اسلام خواندم که قریش می گفتند نباید به حرف های محمد گوش داد و از او فرار می کردند، چرا که معتقد بودند کلامش سحر دارد و مجذوب می کند. به مردم توصیه می کردند پنبه در گوششان بگذارند تا حرف های محمد را نشنوند. آیا شما که با سانسور لجام گسیخته و بستن رسانه های مستقل و راه های ارتباطی مردم می خواهید مانع گردش آزاد اطلاعات شوید، مصداق قریشید یا محمد؟

باورم نمی شود که کسی قضاوت تاریخ برایش مهم نباشد. باورم نمی شود که می دانید آنچه می کنید ظلم است و دروغ است و اهریمنی است. اما بدانید که دیو دروغ در دل هایتان لانه کرده و دارد از درون شما را می پوساند. برگردید از این راه باطل. بدانید که در خدمت شیاطینید و نه حق، که حق جز عشق و عدل و آزادی نیست و آنچه می کنید، نه عشق است و نه عدل است و نه آزادی است.

از قضاوت تاریخ بترسید. این نیز بگذرد، اما جنایات شما هرگز فراموش نخواهد شد. اگر مسیر عوض نکنید، هرچه هم اکنون حقیقت را قلب کنید، هرچه هم اینک دروغ بگویید، هرچه الان خود را فریب دهید، چند سال دیگر، کودکان ما در کتاب های درسی شان نام شما را در کنار نام چنگیزخان و هیتلر و موسولینی خواهند یافت.

تلاش شما بی فایده است، تاریخ می داند که شما ندا آقاسلطان و اشکان سهرابی و سهراب اعرابی و محسن روح الامینی و هاله سحابی و صدها بیگناه دیگر را کشتید. هرچه دلتان می خواهد تکذیب کنید. ببینیم تاریخ این یادداشت یک هم وطن فروتن را در وبلاگ شخصی اش باور خواهد کرد یا شما را با تمام ثروت و قدرت و بلندگوهای رسانه ای و سرنیزه هایتان.

یا حق

آرش حجازی

منبع: http://arashhejazi.com