فرض کنیم مسوولان مملکت ما مسیحی بودند و درست سر میدان پاستور یک کلیسای بزرگ وجود داشت و آنها روزهای مخصوصی برای اعتراف کردن داشتند. هر کدام وارد کلیسا می شدند، پرده زرشکی را کنار می زدند، رو به یک جایی می نشستند و در حالی که در اتاق مجاور کشیش مخصوص نشسته بود اعتراف می کردند که در هفته گذشته چه گناهانی کرده اند و بعد کشیش به آنها می گفت باید چه کنند تا خداوند گناه شان را ببخشد. فکر می کنید چه می گفتند.
سید علی خامنه ای: پدر! من در هفته گذشته به رئیس جمهور دروغ گفتم که از او حمایت می کنم. به اکبر هم دروغ گفتم که از او حمایت می کنم. حدود پانزده دروغ دیگر هم گفتم که یادم نیست. وقتی شاعران پیش من آمده بودند یکی از آنها شعر خوبی علیه نظام گفته بود که من خوشم آمد، ولی اخم کردم. دستور داده بودم که در مورد من شعر بگویند، ولی سعی کردم که طوری نشان بدهم که از این کار خوشم نمی آید. به مرکز آمار هم دستور دادم همه آمارها را دروغ اعلام کند. گفتم یک فیلم بسازند در مورد خودم و از تلویزیون پخش کنند، بعد زنگ زدم و گفتم چرا این فیلمها را پخش می کنید. حدودا به بیست نفر چون از من تعریف کرده بودند، پولی را که برای کار دیگری بود دادم. به وزیر علوم گفتم دانشگاهها را دخترانه و پسرانه کنند، ولی وقتی اکبر آقا گفت شما دستور دادی گفتم نه، این کارها غلط است. آمار انتخابات را که آوردند دیدم خیلی ضایع است، گفتم روی منحنی ببرند و سی درصد اضافه کنند، خودم بعدا ناراحت شدم، ولی دیگر گفته بودم. کار دیگری نکردم، البته سه بار هم وقتی روز دوشنبه آقا مجتبی تهرانی و دو نفر دیگر می خواستند بیایند، گفتم بگوئید روزه ام، ولی روزه نبودم و یواشکی رفتم خانه غذا خوردم، منتهی همه فکر می کردند روزه هستم. دیگر چیزی برای اعتراف کردن ندارم.
محمود احمدی نژاد: پدر! من هفته گذشته کلا 254 تا دروغ گفتم که یادم مونده، چون علامت زدم. رفتم سفر شهرستانی گفتم سیصد نفر بیان جلو برام شعار بدن و نفری صدهزار تومن از بودجه عمرانی استان به اونها دادیم، که البته چند تا بیشتر نیومدن نامردا. به جبهه پایداری گفتم چند تا فحش به مشائی بدن، البته خود رحیم پیشنهاد کرده بود. از این مرتیکه فردوسی در حالی که بهش تو دلم فحش می دادم تعریف کردم. رفتم پیش دکتر برای جراحی زیبایی صورتم گفتم تمام چین و چروک زیر چشمم رو ورداره، بعد که اومدم گفتم رفته بودم جمکران بدون اینکه به کسی بگم، تنهایی. یک مردی بندرعباس اومده بود جلوی ماشین هی می گفت گشنمه، گفتم دستگیرش کردن حسابی حالشو جا آوردن، بعدش پشیمون شدم، ولی خیلی به ضررم بود. رفتم موزه ایران باستان جام حسنلو من نمی دونم مال هخامنشی بود کدوم خری بود، ورداشتم آوردم بذارم روی میزم دستم خورد شکست، دادم با چسب دوقلو چسبوندن، می گن همین یکی بود، من نمی دونستم. عیال گفت استعفا بده زودتر بریم دوبی، دعوامون شد منم با کفش زدمش، زن رحیم هی تحریکش می کنه. بعدش پشیمون شدم. به زن داوود اخوی هم یک میلیارد تومن دادم، بابت یک کارگاه قالی اطراف سمنان، قرار شد ازش طلاق بگیره، تا دیگه اینجوری به پر و پای من نپیچه. سه بار هم بدون وضو نماز خوندم. توی ماشین هم داشتیم می رفتیم فشار اومد به معده ام انداختم گردن محافظ، مجبورش کردم تجدید وضو کنه. دیگه هیچ گناهی نکردم.
احمد جنتی: پسر جان! به امام قول داده بودم تو شمردن رای دخالت نمی کنم، برای پنجمین بار زدم زیر قولم. به امام زمان وقتی بازی می کردیم قول دادم که قسم دروغ نمی خورم، هفته قبل هفت بار تو نماز جمعه قسم دروغ خوردم. به حضرت محمد سر قضیه عایشه قول داده بودم نگاه نامحرم نمی کنم، این هفته سه بار نگاه نامحرم کردم. برای حضرت نوح موقعی که بادبان می کشیدم قسم خورده بودم که به کسی تهمت نمی زنم، این هفته هم سه بار به خاتمی تهمت زدم. به حضرت ابراهیم همون موقعی که داشت بت ها رو می شکست هم قسم شدیم گناه کبیره نکنیم، این هفته 24 تا گناه کبیره کردم. به حضرت آدم قول داده بودم تو مسائل خانوادگی شون دخالت نکنم، قسم خورده بودم، ولی دوباره این هفته نشستم زیر پای زن داوود احمدی نژاد که طلاق بگیره. به خدا گفته بودم حرف شیطان رو گوش نمی کنم، این هفته یک ساعت اومده بود هر چی گفت گوش کردم. پریشب هم عزرائیل اومده بود، از دستش قایم شدم، زنم بهش گفت احمد رفته بیرون، اونم به عیال ما اعتماد داره، رفت. دیگه گناهی نکردم.
سعید مرتضوی: پدر! می دونم باور نمی کنی، ولی باور کن همینها بود. من هفته قبل رفتم دادگاه شهادت دادم که در قتل کهریزکی ها دست نداشتم، در حالی که داشتم، معاون قبلی ام ده میلیون گرفت که شهادت بده من اون روز تهران نبودم، در حالی که بودم. زنم هم نامرد 30 میلیون گرفت که شهادت بده رفته بودیم با اسم مستعار یک روزه کیش در حالی که نرفته بودیم. دویست تا قسم دروغ خوردم، دو تاش بخاطر آقا بود، بقیه شم مجبور بودم. یک بار وقتی رفتم دندونپزشک وقتی گفت کدوم دندونت درد می کنه، دندون آسیاب سمت راست ام رو نشون دادم که راست بود، بقیه چیزهایی که هفته قبل گفتم دروغ بود. 74 میلیارد تومن پول جابجا کردیم برای انتخابات مرحله دوم، قراره برای انتخابات برم وزارت کشور سر انتخابات ریاست جمهوری، دو تا ترور هماهنگ کردم برای توکلی و مطهری که عواملش را البته از حالا شناسایی کردیم بگیریم. یک ترور هم هماهنگ کردم با مسوول تشکیلات منافقین که فریدون عباسی رو بزنن، درست سر انتخابات. عواملش هم شناسایی شدن. به عیال قول دادم که بعد از انتخابات می ریم ونزوئلا، ولی بهش دروغ گفتم، خودم تنها می رم، طلاقش هم آماده است، خودش خبر نداره. آقا خبرم کرد گفت زیرآب احمدی نژاد رو بزن گفتم چشم، احمدی نژاد هم گفته به کانادا خبرهای آقا رو بدم منتشر کنن، گفتم چشم. یک نفر رو تو خیابون زیر کردم که می خواست رضایت نده، زنش رو دستگیر کردن قرار شد رضایت بده. این هفته هم نماز نخوندم، فقط سه بار تو دفتر رئیس جمهور. سیف زاده رو هم دادم یه طوری بندازنش تو دنده لج اعتصاب غذا بکنه، بعد تو سرم اش مواد می ریزیم، بعد دکتر کاف تو پزشکی قانونی مجوز می ده، اینها رو هماهنگ کردم، دیگه هیچ خلاف و گناهی نداشتم.
مهدی کلهر: پدر! هفت مورد دختر بازی کردم، البته یکی شون شوهر داشت. دو شب ناجور مست کردم، زنگ زدم به رحیم کلی فحش اش دادم. سه بار دروغ گفتم، کلا سه بار هفته قبل رفتم جلسه. دو بار با علی و یوسف نشستیم تا صبح حال و حول و پشت سر همه غیبت کردیم. سه تا شعر برای حدادعادل گفتم، در مورد رهبر، هر چی دروغ می شد توی اون شعرها گفتم. با یکی از هنرمندان زن حرف زدیم، موقع رفتن لباس زیرش جاموند. زنم، اون دومی نه، این یکی جدیده فهمید، سه ساعت قسم خوردم که مال عیال قبلی یه، قرص خورد خوابید. با دکتر جلسه داشتم یک طرح بهش دادم که اگر درباره موسیقی حرف بزنه، یه هفته دیگه هم درگیری درست می شه، یک میلیارد بودجه داد که یک ترانه کار کنیم که یکی از لس آنجلسی ها برای دکتر بخونه، دنبال فتانه یا سوزان روشن هستم. محمد ترانه رو گفت ولی خیلی خوب نشده، خودم باید کار کنم. البته این مواردی که در مورد موسیقی اعتراف کردم، با فتوای مصباحه، وگرنه با فتوای خیلی ها حرام نیست که من واسه اش اعتراف کنم. دیگه هیچ گناهی نکردم.
فاطمه رجبی: پدر! تو این هفته گذشته، نه بار مجبور شدم در مقابل عوامل فتنه گر سکوت کنم و این گناه بزرگی بود. پنج مقاله هر کدام شش صفحه دفترچه شصت برگی علیه خانواده هاشمی نوشته بودم که فقط بخاطر حفظ وحدت آنها را منتشر نکردم و آن را جر دادم. خدا مرا ببخشد از تکلیفی که برمن بود و انجام ندادم. احمدی نژاد زنگ زده بود و می خواست با غلومسین صحبت کند، به جای اینکه برسرش هر چه فریاد داشتم بکشم، گفتم گوشی دست تان و فقط دندان بر هم فشردم. دیروز ناهار به اصرار غلومسین ناهار چلوکباب سلطانی خوردیم، ای مرگ بر هر چه سلطنت، و ای مرگ بر من که وقتی گرسنه ای در جهان است من می توانم لقمه غذایی ببلعم. وقتی غلومسین از جلسه شورای تشخیص که در آن هاشمی فتنه گر هم بود آمد، دست به من زد، به دستم زد، و من دستم را آب نکشیدم. سه بار بخاطر اینکه عصبی بودم پسرم را کتک زدم و گاز گرفتم، وقتی نامه نمی نویسم همین طور می شوم. با خودکار غلومسین که نمی دانم از کجا آمده بود، یک فیش حج امضا کردم، بر من حرام باد. بخاطر حفظ مصلحت سه بار سخنرانی کردم و بدروغ از احمدی نژاد دفاع کردم، در حالی که باید فریاد می زدم که این جنایتکار را بکشید. صد میلیون پول برادرم لازم داشت که بهره ای داده بودم، بهره اش را آورد داد، فکر کنم حرام باشد. البته فتوای آقا این نیست. یک بار رادیو روشن کردم و صدای شجریان را شنیدم، فورا بستم.
ادامه ماجرا را خودتان بدهید…..