در تمام تجمع های انتخاباتی احمدی نژاد حاضر بودند، در ردیف جلو، با انضباط نظامی، با صورت های ریشو و پیراهن های افتاده بر روی شلوار و نگاه ثابت کسی که شک را نمی شناسد.بسیجیان با صفوفی فشرده به حمایت از نامزد خود محمود احمدی نژاد،که برای انتخاب مجدد در روز 12 ژوئن به میدان آمده بود شعار می دادند:” احمدی دوستت داریم! احمدی تورو می خوایم!
در سال 2005 همین داوطلبان غیرنظامی نقش تعیین کننده ای در قطعی شدن انتخاب رئیس جمهور عوام گرای ایران ایفا کردند، رئیس جمهوری که از صفوف آن ها بیرون آمده بود و به همان خاستگاه ساده و زاهدانه و روستائی آن ها تعلق داشت، رئیس جمهوری که مانند آن ها اعتقادش به” امام غایب” مهدی و انتظار ظهور او را بیان می کرد و با تلاش در جهت بازگرداندن ایران به اصول حاکم بر سال های اولیه انقلاب 1979،خاطره جنگ دهشتناک ایران و عراق ( 1988 ــ 1980) را زنده کرد، جنگی با یک میلیون کشته که قهرمانانش بسیجیان جوانی بودند در سنین گاه زیر چهارده پانزده سال که در میدان های مین و شنزارهای کویر گروه گروه به خاک افتاده بودند.
در گورستان وسیع بهشت زهرا واقع در جنوب تهران در معبرهای دراز و حزن انگیز قطعه” شهدا” که بر فراز گورهایش پرچم های ریش ریش شده از هجوم باد در اهتزاز است گذشته سنگر گرفته و اجازه نمی دهد فراموشش کنند. تصاویر دلخراش این داوطلبان جوان با نوارهای سرخ دور سرشان، با گذشت زمان در قاب های شیشه ای تک نفره به زردی گرائیده است امّا در حفظ خاطره آن ها نهایت دقت به کار رفته است. در مرکز گورستان موزه ای برای پاسداشت خاطرات مردگان، حتی لباس های تکه تکه شده آنان، برپا شده است که صدای پس زمینه آن نوای اجتناب ناپذیر سرودهای انقلابی است.
سایه ای پوشیده در چادر سیاه عزا سنگ گور را با گلاب شستشو می دهد.او خواهر داریوش شهید شانزده ساله است:” دبیرستان می رفت. خواستیم جلویش را بگیریم با خنده گفت:” حس می کنم دعوتم کرده اند” و بعد گفت:” یک روز به من افتخار خواهید کرد”. خانواده داریوش دیگر او را ندید چون در حمله شیمیائی[ عراق] کشته شد. می پرسم:” حالا به وجودش افتخار می کنی؟” با قاطعیت می گوید:” البته! امّا غصه هم می خورم. چقدر جوان اینجا خوابیده! وقتی بسیجی های امروز را می بینم سئوال برایم پیش می آید و توی دلم می گویم جوان های ما برای حفظ آینده ایران مردند امّا امروزی ها حسرت گذشته ای را می خورند که اطلاعی درباره اش ندارند. این ها جایشان کجاست؟”.
آیا خود بسیجی ها جواب این سئوال را می دانند؟ در بهشت زهرا امیر جهانتاب جوان 21 ساله را می بینیم. با پیراهن سفید و ظاهر امروزی سوار بر موتور برای ما دردل می کند و از اینکه نمی تواند با خویشتن خود به آشتی برسد، مسئله ای که وجه اشتراک بسیاری از بسیجیان نسل جدید است، می گوید:” در سکوت قبرها دنبال جواب سئوال هایم می گردم و حسرت آن ها را می خورم که شهید شدند. اینجا می آیم تا بفهمم معنای زندگی ام چیست. حوصله جمع را ندارم”. همراه او جوان 20 ساله ای به نام مهدی عبدالجباری که هشت سال است وارد بسیج شده از او هم متزلزل تر است و می گوید:” احمدی نژاد باعث شد ما به اصل و جوهره انقلاب برگردیم. ما سرباز خدائیم. سه سال پیش موقع جنگ لبنان می خواستم به برادران حزب الله ملحق شوم اماّ قبول نکردند. من آماده شهادتم. اصلاً شهادت با زندگیم عجین شده”.
” داوطلبان” جوان در نهایت با تلفیق گذشته و حال و آینده شبه فرهنگی به وجود آورده اند که در زیر پوست جامعه رها شده است. شبه نظامیان بسیجی که در مساجد هدف القاء ایدئولوژی قرار دارند و در اردوگاه ها تعلیم نظامی می بینند با حضور در کارخانه ها و دانشگاه ها ضمن اشتغال به فعالیت های اجتماعی در مناسبت های مختلف، تأمین امنیت داخلی را ــ با استفاده از روش های می توان گفت بیشتر سرکوبگرانه ــ برعهده دارند. در واقع بسیج، به گفته دانشجویانی که در سال های اخیر به شدّت از طرف آن ها سرکوب شده اند، نیروی واکنش سریع نظام به شمار می رود.
هیچ کس در مورد تعداد بسیجیان اطلاعی ندارد. به گفته بعضی منابع تعداد آن ها به 900000 نفر می رسد. ابراهیم یزدی، نخستین وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، در سفری که قبلاً به تهران داشتیم، از:” قدرت بسیج پنج میلیون نفر که این تعداد با احتساب خانواده های آنان به 16 میلیون نفر می رسد” سخن گفت. سعید لیلاز تحلیل گر ایرانی نیز اظهار داشت:” اردو گاه های آن ها در محورهای حساس تهران واقع شده است و در موارد اورژانس می توانند در عرض پانزده دقیقه شهر را مسدود کنند”. نظامی ترین و به اصطلاح” مخلص ترین” بخش بسیج که مورد الطاف خاص احمدی نژاد قرار دارد بخشی است که به سپاه پاسداران یا ارتش مکتبی نظام وابسته است.
” واحدهای ویژه” بسیج در سیستان و بلوچستان که به دلیل مرز مشترک با پاکستان محلّ عبور انواع اجناس قاچاق و بده وبستان است گروهک های تند روی سنی را بی کمترین ملاحظه ای سرکوب می کنند.
به طور خلاصه می توان بسیج را به” مجمع الجزایری” تشبیه کرد که متحدالشکل نیست. برای آن هائی که” مخلص” ترند مذهب در درجه اول اهمیت قرار دارد. در جائیکه خیلی از بسیجی ها حاضر نیستند با خارجی ها تماس برقرار کنند دو نفر از آن ها به نام مرتضی و علی با ما وارد گفت و شدند. ما با آن ها در جنوب فقیرنشین شهر تهران طی مراسم دعای شب آشنا شدیم. دو بسیجی ما را به پدرشان، منصور محمد نژاد که عضو بسیج شرکت بیمه البرز است معرفی کردند. کاملاً مشخص بود که بسیجی بودن به شغل خانوادگی ان ها بدل شده است. پدر در زمان جنگ به عنوان داوطلب به جبهه رفته بود و دو پسرش از سن هفت سالگی به عضویت بسیج در آمده بودند. مرتضی و علی می گویند:” الان ما فقط در جبهه فرهنگی می جنگیم و از ارزش های اسلامی پاسداری می کنیم، به دستور مستقیم شخص رهبر. اسلحه ما هم دعا و نیایش است”.
این عناصر” مخلص” در صحن مسجد در مرگ امام حسین که در سال 680 به دست خلیفه سنی کشته شد گریه می کنند. در یکی از شب های عزاداری در مسجد قارودیه در تهران مراسم به شکلی باورنکردنی به کنسرت های تکنو پهلو می زد. شرکت کنندگان در مراسم در زیر نور سبز و آبی و سفید چراغ های نئون نفس نفس زنان چون یک تن واحد با حرکتی هماهنگ بر سینه می کوفتند و با چشمانی از حدقه درآمده و “ حسین حسین گویان” خاطره حادثه کربلا را زنده می کردند.
از نوحه خوان روی صحنه بیشتر از یک خواننده معروف راک استقبال به عمل می آمد. نوحه خوان آن شب عبدل رضا هلالی بود که با صدای خش دار و احساساتی دم می گرفت:” سرور حسین، مظلوم حسین”. نمایش تکان دهنده ای بود از شور و شوق مذهبی. نوحه خوان به ما گفت:” من نه دنبال پولم نه افتخار. هیچ چیز نمی خواهم. وقتی می خوانم دیگر خودم نیستم… حسین است که می خواند”.
محلّ ملاقات این شبه نظامیان مذهبی دو آتشه در تهران مجموعه تجاری مهستان است که در آن مهر نماز و قطب نما برای پیدا کردن جهت مکه و زنجیر برای مراسم عاشورا و ویدئو های نوحه خوان هائی که استاد تمامشان منصور ارزیز بنیانگزار مدرسه نوحه خوانی است، به فروش می رسد. صاحب مغازه گل نرگس واقع در پاساژ مهستان می گوید که در ماه محرم که ماه عزاداری شیعیان است 600 سی دی نوحه خوانی محمود کریمی، ستاره اوج گیرنده آسمان نوحه خوانی ایران را فروخته است.
در نوارهای ویدئوئی که بر صفحه تلویزیون های موجود در مغازه به نمایش در آمده است تعداد صحنه هائی که در آن ها محمود احمدی نژاد اشگریزان سینه می زند کم نیست.
بسیجی بودن ضمناً به معنای بالا رفتن از پله های ترقی اجتماعی برای محرومترین اقشار است. به بسیجی ها بن برای خرید و استفاده از وسائل نقلیه داده می شود و در دانشگاه سهمیه ای برای آن ها در نظر گرفته شده، به خانواده هایشان کمک می شود و می توان گفت که به نوعی مشمول “معافیت از مجازات” شده اند. در واقع “ اخلاص” و عقل عملی در وجود بسیجی در هم عجین شده اند. آیا بسیج را می توان پدیده ای فراتر از یک کاست اسلامی برخوردار از امتیازات خاص دانست؟ امیر بهائی روزنامه نگار می گوید:” بسیج به گروه فشار تبدیل شده است و دقیقاً از این وضع سود می برد”.
رضا حجتی، معلم اصلاح طلب با لحنی تلخ تر در باره بسیج موضع می گیرد. او که فردی است شدیداً مذهبی تازه به سن نوجوانی پا گذاشته بود که همراه 120 بسیجی از اصفهان عازم جبهه جنگ با عراق شد. از این تعداد 20 نفر از جمله او، علیرغم گلوله ای که به ریه اش خورده بود، زنده بازگشتند.حجتی گرچه از بسیج بیرون آمده امّا به گفته خودش حقّ انتقاد از این نهاد را به بهای گرانی به دست اورده است و حاضر نیست از این حق چشم بپوشد:” در زمان ما بسیجی بودن به معنی حفظ وحدت با جامعه بود. خمینی می گفت من بازوی شما را می بوسم که از ما دفاع می کنید؛ امروز روحانیت به یک قشر اشرافی تبدیل شده و بسیج هم به گروه حمله نظام تغییر ماهیت داده. ببینید تا چه حد سقوط کرده ایم! یک اقلیت محدود جامعه را کنترل می کند. در شورش های دانشگاه در سال 1382 بسیجی ها رفقایشان را بدون ملاحظه سرکوب کردند و حتی بعضی از آن ها از پنجره پائین انداختند. من از دیدن همه این چیزها که به اسم بسیجی های سابق انجام می شود رنج می برم”.
آیا این گروه ضربت را می توان یکپارچه دانست؟ طبیعتاً خیر. در صفوف بسیج وجود شکاف را می توان ملاحظه کرد. مدیریت غلط دولت که ایران را در موقعیت اقتصادی دشواری قرار داده به خصوص در شهرستان ها قابل لمس است. از نظر عده ای از بسیجی ها که خود فرزندان روستایند سرکوب نارضایتی مردم به معنای قرار دادن آن ها برسر دو راهی است. دوسال پیش در کاشان، در جریان اعتصاب کارگران یک کارخانه نساجی، بسیجیان در مقابل پلیس به کارگران کارخانه پیوستند. همچنین بسیجیان استان گیلان واقع در شمال ایران که بر اثر بحران اقتصادی به شدت صدمه دیده، چند ماه پیش در روزنامه گام نامه ای به این مضمون خطاب به احمدی نژاد منتشر کردند:” آقای رئیس جمهور اگر از مردم بپرسید مشغله ذهن شان چیست به شما جواب خواهند داد کار. این استان 8000 شهید به جمهوری تقدیم کرده و شایسته برخورداری از عدالت بیشتر و سطح زندگی بهتر است”.
علی مؤمنی، بسیجی سابق که به اصلاح طلبان نزدیک است می گوید:” در انتخابات ریاست جمهوری سال 2005 ما با نمایش قدرت پادگان ها در حمایت از احمدی نژاد روبرو بودیم. مثل این بود که با دست های بسته به جنگ کرگدن برویم”. در مقابل سئوال ما که می پرسیم این بار چه؟ پاسخ می دهد:” این بار اوضاع عوض شده. مرض وفاداری فقط مختص سگ هاست”. امّا به نظر نمی رسد که به این گفته خود چندان اعتقادی داشته باشد.
منبع: لوموند 12 ژوئن
www.lemonde.fr/proche-orient/article/2009/06/11/iran-les-volontaires-d-ahmadinejad_1205670_3218.html