ادبیات ایران در هفته یی که گذشت
فارابی، مولوی، نظامی و…، ایرانی نبوده اند
نمی دانم «مادام بواری» را خوانده اید یا نه، توی برنامه گذاشته اید بخوانیدش یا اصلاً به صرافتش افتاده اید یا شاید اصلاً اسمش به گوش تان نخورده. «نمی دانم» در اول جمله به نظر خودم هم خنده دار است چون چرا باید بدانم و مگر می شود بدانم؟ «نمی دانم» اینجا حکم مسهل را ایفا می کند مثل خیلی از کلمه ها و ترکیبات دیگر مثل «اساساً»، «اصولاً»، «قاعدتاً»، «قضیه از این قرار است»، «متن بیانیه بدین شرح است»، «بگذریم»، «باورتان می شود»، «بگذارید بگویم» و خیلی کلمه های دیگر.
من همین چند روز پیش خواندمش و هنوز از مخم بیرون نرفته. تبلیغات برای کتاب بعضی وقت ها نقش منفی بازی می کند. چیز مزاحمی است. یک عمر شنیده یی که «مادام بواری» یکی از شاهکارهای ادبیات است و موقع خواندنش مدام داری از خودت می پرسی واقعاً شاهکار است؟ کی به جای شاهکارش می رسم؟ الان باید بفهمم شاهکار است یا بعد از تمام کردن کتاب؟ اگر به نظرم شاهکار نباشد حتماً ایراد از من است؟ این تبلیغ ها و نظرسنجی ها و ریویوها و نقدها بکر بودن کتاب را زائل می کند. مثل مگس مزاحمی است که مدام می آید روی دماغت می نشیند. اما اگر این تبلیغ ها هم نبود شاید هیچ وقت به «مادام بواری» نمی رسیدی. «مادام بواری» مثل شرابی است که باید بماند و جا بیفتد. وقتی چهارصد و نود و خرده یی را تمام کردید و از در پشتی کتاب زدید بیرون، همان وقت، وقت قضاوت درباره مادام بواری نیست. باید بگذارید چند روز بگذرد و ماجراها ته نشین شود و چند روز بعد یک روز که توی تاکسی نشسته اید و دارید ورق کوچکی را که راننده به شیشه زده و رویش نوشته «مسافر گرامی لطفاً پول خرد بدهید» می خوانید، بی هوا یاد بی رحمی گوستاو فلوبر بیفتید که با شما چه کرد و نه فقط آدم های داستان خودش را که شما را هم از زیر تیغ گذراند و نگذاشت آب خوش از گلویتان پایین برود. یاد مادام بواری می افتید که چقدر تقلا کرد و دست و پا زد و یاد شارل و رودولف و بقیه هم می افتید و باز به فلوبر فکر می کنید که بهتان باج نداد تا حتی یکی از شخصیت ها را از آن همه بیرون بکشید و تبدیلش کنید به قهرمان و دوستش داشته باشید و از کارهایی که می کند و موفقیت هایی که به دست می آورد خوشحال شوید.
خوشحالی خواننده، لذت خواننده و نفس راحت کشیدن خواننده به هیچ جای فلوبر نیست. گلویتان را می گیرد و فشار می دهد و رنگ و رویتان قرمز می شود و برای چند ثانیه دست هایش را شل می کند و اگر دست هایش را شل می کند برای این است که می خواهد قدرت بیشتری برای فشار دادن پیدا کند. مثل راننده یی که از دنده سه به دنده دو می رود تا وقتی دوباره می خواهد برگردد به دنده سه ماشین جان بیشتری گرفته باشد. فلوبر وسوسه هیچ کدام از آدم های قصه اش نشد و نخواست هیچ نشانی از خودش و علاقه اش و آن چیزی را که بهش اعتقاد داشت، بچپاند توی رمان و نظریاتش را درباره همه چیز از زبان یکی از شخصیت ها مطرح و ماندگار کند. مثلاً می توانید کتابی را باز کنید و بخوانید که نویسنده از قول یکی از شخصیت ها مدام از زندگی مدرن و از اینکه خانه های حیاط دار را کوبیده اند و جایش برج ساخته اند، شکایت می کند و توی چشم تان می کند که چه چیز درست است و چه چیز غلط و چه چیز این زندگی سرجایش نیست. بنابراین اصلاً در رمان حسرتی را نمی بینید که مال فلوبر باشد و مال شخصیت های قصه نباشد. دست آخر نمی دانید قضاوت فلوبر چیست و نمی دانید زندگی در شهر را دوست دارد یا روستا را و نمی دانید که به نظرش مادام بواری چطور آدمی بود. نمی دانم در روزگار فلوبر که احتمالاً بیشتر داستان ها هپی اند تمام می شد و اصلاً رسانه آن جایگاه و آن وسعتی را نداشت که هر روز یک خبر بد به گوش تان برساند، داستان تلخ فلوبر و آدم هایی که به فنا رفتند و حتی یک نفرشان نتوانست از زیر تیغ او جان سالم به در ببرد، چقدر باورکردنی بود. اما حالا وقتی مادام بواری را می خوانید، می گویید خودش است؛ آینه یی است که گرفته اند روبه روی زندگی که سراغش را همه جا می توانید بگیرید. «مادام بواری» چنین کتابی است، بعد از یک هفته ولتان نمی کند و به خودتان می آیید و می بینید ابتذال و سطحی بودن و خودخواه بودن اًما را به جسارتش، به درس نگرفتنش از زندگی و به پایان تلخش بخشیده اید.
کتاب های تازه…
مادام بواری مال نشر مرکز است و مهدی سحابی ترجمه اش کرده بود. از او یک ترجمه دیگر هم تازه منتشر شده که آن هم مال نشر مرکز است و ترجمه رمان «قصر به قصر» نوشته لویی فردینان سلین نویسنده فرانسوی است که چند رمان دیگرش از جمله «سفر به انتهای شب»، «دسته دلقک ها»، «معرکه» و «مرگ قسطی» به فارسی ترجمه شده اند. «قصر به قصر» آخرین رمان سلین است و شرح سه دوره قصرنشینی او. پشت جلد کتاب نوشته این رمان به تعبیری حرف آخر سلین است و کتاب پیری او، دوران هم پختگی و هم امیدباختگی، اوج قوام و انسجام زبانی و از سوی دیگر نهایت شکاکی صراحت. قیمتش 11 هزار و 800 تومان است.
«نون نوشتن» یادداشت های محمود دولت آبادی در خلال سال هایی است که کلیدر را می نوشت که کتاب شده و نشر چشمه منتشر کرده. نشر چشمه حق استادی دولت آبادی را به جا آورده و کتابی را که کمتر از 300 صفحه است با جلد گالینگور چاپ کرده و قیمت کتاب 5500 تومان است.
«به هادس خوش آمدید» رمان تازه بلقیس سلیمانی هم کتاب دیگری است که ناشرش چشمه است. بلقیس سلیمانی قبلاً رمان های «بازی آخر بانو»، «خاله بازی» و مجموعه داستان «بازی عروس و داماد» را نوشته. قیمت کتاب تازه او 3800 تومان است.
«میلیونر زاغه نشین» فیلمی بود از «دنی بویل» کارگردان انگلیسی که در هند ساخته شد و جایزه اسکار پارسال را گرفته بود. حالا رمان آن را که نوشته ویکاس سواروپ است، مهدی غبرایی و مصطفی اسلامیه ترجمه کرده اند و نشر کتابسرای نیک منتشر کرده. نام اصلی کتاب «پرسش و پاسخ» است و قیمتش 7000 تومان.
«نوشتن از من خواندن از شما» نوشته کوردولا اشتراتمان نویسنده آلمانی و ترجمه مهشید میرمعزی که انتشارات نگاه چاپ کرده، «سنجاقک های رستم آباد» رمان فریبا خادمی که افراز ناشرش است، «شب عالی برای سفر به چین» نوشته دیوید گیلمور (با دیوید گیلمور گروه پینک فلوید یکی نیست) ترجمه میچکا سرمدی از نشر چشمه، «ارواح مرطوب جنگلی» مجموعه داستان محسن حکیم معانی از نشر ققنوس و «پشت دیوارهای دیر» داستان های فرانسوی که قاسم صنعوی گزینش و ترجمه اش کرده و انتشارات لحن نو ناشرش است هم تازه چاپ شده اند.
ایرانی نبودند…
یحیی یثربی پژوهشگر با ایلنا گفت وگو کرده و پرده از راز مخوفی برداشته. او گفته کسانی مثل فارابی، مولوی، نظامی و خواجه عبدالله انصاری ایرانی نیستند و ملیت مولوی را بلخی، فارابی را قزاق و انصاری را افغان معرفی کرده. او درباره ادعای رئیس فرهنگستان هنر قزاقستان درباره قزاق بودن فارابی گفته؛ «وقتی فارابی متولد فاریاب است که هم اکنون در قزاقستان است؛ باید قبول کنیم که فارابی ایرانی نیست مانند مولوی که چون متولد بلخ است پس او یک ترک به حساب می آید. نظامی متولد شهر گنجه است که این شهر اکنون در ایران نیست پس نمی توان نظامی را یک ایرانی دانست و همین موضوع درباره خواجه عبدالله انصاری که متولد هرات است نیز صحت دارد و او نمی تواند ایرانی محسوب شود زیرا هرات متعلق به افغانستان است. »
یثربی در پاسخ به این سوال که ایران قدیم؛ کشور بزرگی بوده که تمامی این جغرافیا را دربرمی گرفته است و همگی این شهرها زمانی جزء خاک ایران بوده اند، پاسخ داده؛ «الان که دیگر نیستند، پس بهتر است زیاد راجع به آن صحبت نکنیم»
جن و پری
سایت ادبی جن و پری (http://www.jenopari.com) ویژ نامه نوروزی خود را منتشر کرده که بخش هایی مثل شعر و ترجمه شعر، داستان و ترجمه داستان، نقد و مقاله، گفت وگو، گزارش کتاب و معرفی کتاب، کارگاه داستان و همچنین ادبیات کلاسیک ایران دارد.
به امید آن روز
18 دقیقه سرانه کتابخوانی ایرانیان در روز که از ماه ها پیش بخش اعظمی از فکر محسن پرویز را به خود مشغول کرده، می رود که با مساعدت های وزارت ارشاد به 19 دقیقه و حتی 20 دقیقه تبدیل شود تا به حول و قوه الهی بچه ها بتوانند رکورد تازه یی را ثبت کنند و نام ایران و ایرانی را یک بار دیگر بر سر زبان ها بیندازند. پرویز گفته؛ «برای افزایش سرانه کتابخوانی از زمان 18 دقیقه یی فعلی باید کتابخانه ها را تقویت کرده و آنها را روزآمد کنیم که توسعه کتابخانه های باز از مهم ترین برنامه های سال آینده در راستای این امر است.
کتابخانه باز در واقع قفسه کتابی است که با کتاب های کم حجم اما با مطالب مفید در مراکز تجمع مردم قرار می گیرد و بدون داشتن متصدی ویژه مردم می توانند در مدت توقف خود در محل نسبت به مطالعه کتاب و سپس بازگرداندن آن به کتابخانه اقدام کنند.» البته از این 18 دقیقه معلوم نیست چند دقیقه به خواندن کتاب و چند دقیقه به خواندن روزنامه و کتاب های مذهبی و کتاب های درسی و تابلوهای راهنمایی و رانندگی در جاده ها و تابلوهای سردر مغازه ها و ذکر و دعا و نفرین اختصاص دارد.
معاون ارشاد همچنین از چاپ بیش از 55 هزار و 552 عنوان کتاب در سال جاری خبر داده؛ «این عناوین در سه هزار و 920 نسخه منتشر شد که نسبت به سال قبل، از رشد دو تا سه درصدی در بخش عناوین برخوردار بود.» البته از این تعداد کتاب هم معلوم نیست چقدر به کتاب های حوزه اقتصاد و فرهنگ و چقدر به چاپ کتاب های درسی و مذهبی و فالنامه و… اختصاص دارد.
منبع: اعتماد