زنگهای هشدار و زنهار و خطر بهصدا درآمده است؛ اگر گوش شنوایی باشد…
اگر آن 12 لایحهای را که قانونگذاران دموکرات آمریکا، با هدف جلوگیری از تصمیم احتمالی بوش برای اقدام نظامی علیه تاسیسات نظامی یا هستهای ایران، به مجلس نمایندگان و سنای ایالات متحده ارائه کردهاند، جدی نگیریم؛
اگر اخطار علنی نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، و سومین مقام قدرت در نظام سیاسی ایالات متحده، و ارسال نامهای با امضای ۳۰ سناتور به بوش مبنی بر منع او از حمله به ایران بدون مجوز کنگره، و احساس خطر پلوسی و دیگر سناتورها از طرحهای پشت پردهی پرخطر را هم، بازی سیاسی ارزیابی کنیم؛
اگر مانور دو هفتهی پیش آمریکا را در خلیج فارس، با حضور ناو هواپیمابر هستهای اینترپرایز و دو ناو هواپیمابر کوچکتر و کشتیهای جنگی و نیروهای دریایی و هوایی همراه آنها، و نیز اظهارنظر”جیچمبرز”، فرمانده نیروی مشترک 59 آمریکا را که گفته است: “ این مانور ما را برای سناریوی واقعی آماده میکند”، بخشی از تهدیدهای ظاهری برای کسب امتیاز بیشتر در پای میز مذاکره قلمداد کنیم؛
اگر سخنان چندی پیش برنار کوشنر، وزیر امور خارجه فرانسه را - آن هم در حالی که هنوز دو ماه از تهدید پیشین او نگذشته است- تلاش بیهوده دولت سارکوزی تحلیل کنیم (کوشنر، برنامه اتمی ایران را “تهدیدی جدی” برای جهان توصیف کرده و گفته است که فرانسه درباره امنیت اسراییل مصالحه نمی کند. وی تاکید کرده است که برنامه اتمی جمهوری اسلامی ایران یکی از بزرگترین تهدیدات فعلی است که دنیا با آن روبرو است. وزیر امور خارجه فرانسه افزوده است: فرانسه قصد دارد مسیر تحریم ها را ادامه دهد ؛ پاریس این تحریم ها را تنها مسیری می داند که ما را از اینکه یک روزی با چشم انداز ایران اتمی یا بمباران ایران روبرو کند، باز می دارد)؛
اگر اظهارنظر وزیر خارجه بحرین را که همین چند روز پیش گفت: “ما نیز آوای جنگ و برخی مواضع افراط گرایانه را میشنویم؛ نمیخواهیم به عنوان همسایه ایران، بین ایران و دیگر کشورها جنگ درگیرد” سخنی نه چندان قابل اعتنا عنوان کنیم؛ و…
بهنظر میرسد که این اظهارنظر آقای چاوز را-که به اندازهی لازم با تهران در تماس و با احمدینژاد همسخن است- باید با تامل بیشتری خواند: “اگر آمریکا آنقدر دیوانه باشد که به ایران حمله کند، قیمت نفت ۱۰۰ دلار نخواهد ماند، بلکه به ۲۰۰ دلار خواهد رسید”. و نیز این سخن بشار اسد را باید با دقت بیشتری مورد توجه قرار داد که: آمریکا با تهاجم نظامی به عراق و افغانستان، امنیت منطقه را به خطر انداخته است، و اگر به ایران حمله کند، خاورمیانه همانند بشکه باروتی در آتش خواهد سوخت…
قابل توجه آن که احمدی نژاد هم شنبه ی هفته پیش در گفت وگو با شبکه تلویزیونی عربستان سعودی( العربیه) درباره “حمله احتمالی آمریکا علیه ایران” اگرچه باز هم تاکید کرده است که “ما احتمال عملی شدن چنین حملهای را نمیدهیم. این تهدیدها بیشتر در حد حرف و تبلیغات روانی است”؛ اما با وجود این افزوده است: “اگر اتفاقی از سوی هر کشوری رخ دهد، برای پاسخگویی آمادگی کامل داریم… زمانی که جنگی آغاز شود پایان آن، در دست امریکایی ها نخواهد بود؛ ادامه و پایان جنگ در اختیار ملت ایران خواهد بود”…
مستقل از شواهد قابل اعتنا و درخور توجهی که هر روز خودنمایی میکند؛ هشدارهای پیدرپی مقامها و شخصیتهای ارشد و مطلع نظام سیاسی در مورد شرایط حساس و ویژهای که کشور با آن روبرو، یا درآستانهی آن است، ادامه دارد. ماه پیش، و در شرایطی که هنوز چند روزی از سخنان مهم خاتمی در گردهمآیی اصلاحطلبان و تذکرهای قابل تامل او نگذشته بود، هاشمی رفسنجانی نیز- یکبار دیگر- و در اظهارنظری بسیار بااهمیت(دوشنبه 21آبانماه جاری) تصریح کرد: “شرایط جهانی نیز به نحوی است که آمریکا لشکرکشی خود را انجام داده است و همه جا مستقر شده است. ما هیچ اطلاع دقیقی از تصمیمات آنها نداریم و نمیدانیم به واقع چه اتفاقی در حال وقوع است؛ ما تنها امواج رویی را میبینیم و مشخص است که خطر وجود دارد و بسیار جدی است”. ازیادنبریم که این جملات، اظهارنظر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رییس مجلس خبرگان رهبری در جمهوری اسلامی است؛ فردی که به گونهای قابل پیشبینی از منابع موثق خبری، چندان دور نیست…
اظهارنظر لاریجانی، دبیر سابق شورای امنیت ملی هم به نوبهی خود، بسیار قابل توجه است که توصیه میکند نباید “گزک” به دست بهانه جویان غرب داد…
تورم و مشکلات اقتصادی پابهپای افزایش قیمت نفت، رشد میکند؛ افزایش قابل تحلیل و معنادار قیمت نفت، بیش از آن که مورد مداقه واقع شود، با استقبال دولت احمدینژاد و واردات کالا به کشور همراه و مواجه میشود؛ دیدارهای سارکوزی و مرکل با بوش، در رسانهی ملی و نشریات همسو و نزدیک به دولت، معمولی جلوه داده میشود و با نوعی بیاعتنایی روبرو میگردد؛ و… و آقای رییسجمهور ترجیح میدهد که همچنان تحریمهای اعمال شده یا در دستور کار علیه ایران را “ورق پاره” ارزیابی کند و هشدارها و تحلیلهایی را که واجد نوعی نگرانی و ابراز خطر هستند، ناشی از “ترس” توصیف نماید.
درخور تامل است که تاکنون، هم مقامهای ارشد سیاسی و نظامی ایران احتمال وقوع منازعه را به تمامی منتفی ندانستهاند(و تنها از واکنش قاطع تهران به هر تجاوز احتمالی سخن گفتهاند) و هم مقامهای وزارت دفاع ایالات متحده و نیز مسئولان ارشد سیاست در واشنگتن اعلام کردهاند، با وجود آنکه توسل به گزینه نظامی علیه ایران، حتمی نیست، اما در صورت لزوم توسل به گزینه نظامی، طرح های جدید حملات نظامی آمریکا آماده و قابل اجراء است. بهعنوان نمونه، همین چند هفته پیش بود که بوش اظهار داشت که تلاش ایران برای دستیابی به سلاح اتمی میتواند موجب آغاز “جنگ جهانی سوم” شود؛ و در پی آن، دیک چینی، معاون بوش نیزتصریح کرد: ”ایالات متحده آمریکا به ایران اجازه نخواهد داد تا سلاح اتمی داشته باشد و ایران در صورت ادامه راه خود در مسیری که به پیش گرفته است، با مشکلات جدی روبرو خواهد شد.” رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا هم بارها عنوان کرده است که با وجود آنکه گزینه نظامی نمی تواند منتفی شود، اما تمرکز اصلی بر حل مشکل از طریق راه های سیاسی و تحریم های اقتصادی است.
حتی دریاسالار ویلیام فالون، رییس ستاد مرکزی ارتش آمریکا در خاورمیانه هم که یکشنبه همین هفته اعلام کرده بود، برنامه ای برای حمله نظامی به ایران در دست تهیه نیست، افزوده است: “گزارش هایی که حمله آمریکا به ایران را پیش بینی می کنند، چندان صحت ندارند…“؛ و نیز گفته است: “من نمی خواهم که مقامات ایرانی این اشتباه را کنند که ما از آنها می ترسیم و یا مایل نیستیم به وظیفه خود در منطقه عمل کنیم”.
تاسفبار و قابل توجه آن که بر اثر عوامل گوناگون- که مجال مرور آنها در این مختصر نیست- و بهویژه بر اثر عملکرد دستگاههای رسانهای وابسته به واشنگتن و پنتاگون، افکار داخل آمریکا به سمت مواففت با حمله به ایران تغییرجهت داده است. براساس یک نظرسنجی که موسسه گالوپ بهتازگی انجام داده است، حدود 52درصد پرسششوندگان موافق حمله به ایران بودهاند…
اخبار نگرانکنندهای که برخی از نشریات در اروپا منتشر میکنند نیز در جای خود موجب نگرانی میشود؛ به عنوان مثال، چند هفته پیش(در دوم سپتامبر) نشریه ساندی تایمز لندن گزارش داد که پنتاگون نقشه هایی برای یک حمله شدید هوائی به ایران در دستور کار دارد. و یا آلکسی دبات، مدیر “مرکز نیکسون برای تروریسم و امنیت کشور” در جریان نشست مربوط به منافع ملی، گفت: “ارتش سیاست ضربه های کوچک به مراکز اتمی ایران را دنبال نمی کند، بلکه در اندیشه فلج کردن تمام توان نظامی ایران است”.
سوگند بوش در این زمینه که “ما با خطر ایران پیش از آن که دیر شده باشد مقابله می کنیم” اجرای دکترین غیرقانونی جنگ پیشگیرانه علیه ایران است که او در عراق برای نخستین بار به مرحله اجرا گذاشت. به عقیدهی کوهن، رئیس انجمن حقوقدانان آمریکا، بزرگ نمایی سلاح های کشتار جمعی ایران، از طرف بوش، تجربه ای است از دوران آستانه عملیات “آشفتگی عراق” که او حقیقت سلاح های کشتارجمعی عراق را وارونه جلوه داد.بهعقیدهی کوهن، اظهارات بوش در این مورد که یک ایران اتمی میتواند منطقه را در سایه یک هولوکاست اتمی قرار دهد، یادآور تصاویری است که او در جریان جوش آوردن دیگ، در دوران پیش از جنگ عراق، به دست می داد.
اگر به پیوندهای غیرقابل انکار آمریکا و اسرائیل، دقیق شویم، آنگاه احساس خطر و تحلیل خانم کوهن، بیشتر مهم مینماید: کنگره به راحتی تسلیم خواست های “کمیته روابط آمریکا و اسرائیل” می شود.
برای ما، افزون بر نکات و موارد پیشگفته، درخور اعتناست که صاحبنظری چون چامسکی، از احتمال پررنگ وقوع جنگ در خاورمیانه سخن میگوید و از هماینک درپی راههای جلوگیری از وقوع یک فاجعهی دیگر برای بشریت است: “این به عهدهی انسان ها است که تصمیم کاخ سفید برای حمله به ایران را به گونهای موثر بلوکه کنند”.
”زنگها” به صدا درآمدهاند، اگر گوش شنوایی باشد…
ترس از وقوع یک فاجعه، اگر مبتنی بر شواهد و مستندات باشد، ترس موهوم و قابل طعن نیست؛ ترس عالمان، با ترس ناشی از جهل، در تفاوت فاحش است. تنها منازعهجویان و سلطهگران، بیاعتنا به این ترسهای واقعی، پروژههای خویش را پیمیگیرند، و نیز، بیخبران…
دکتر محمد جواد غلامرضا کاشی در تاملی مهم و مطلبی خواندنی، چندی پیش در وبلاگش نگاشته بود: “من یک شهروند ایرانیام؛ علوم سیاسی هم خواندهام؛ نزدیک به یک دهه است در این زمینه تدریس هم میکنم؛ کم و بیش طی سه دهه پس ازانقلاب، تجربه سیاسی دارم؛ اما به هیچ وجه قادر به فهم و تفسیر رفتار مسئولان کشور نیستم. احساس ترس شدید از افق آینده کشور میکنم؛ اما از هیچکس توضیح قانعکنندهای نمیشنوم…“
یا نهضت آزادی در بیانیهای از مسئولان خواسته است که “خطر ها و تهدیدها را در ابعاد نظامی، سیاسی یا اقتصادی، جدی بگیرند”.
اغلب شخصیتهای حقیقی و حقوقی مستقل و منتقد، در هفتهها و روزهای اخیر، با اظهارنظرهای مشابه، نسبت به وقوع منازعه و جنگ و پیامدهای بس ناگوار آن، هشدار داده و خواهان بهرهگیری مسئولان از تمامی ابزارهای دیپلماتیک و حقوقی برای تحقق صلح شدهاند. به نظر میرسد که “شاخکهای حساس در جامعه مدنی” زنهارهای لازم را عنوان میکند؛ اگر گوش شنوایی باشد…
منازعهجویان و اقتدارگرایان و بیباوران به دموکراسی و حق مردم در تعیین سرنوشت خویش، در تمام جهان - با وجود اتخاذکردن ایدئولوژیهای متفاوت- از ماهیتی یکسان و مشابه برخوردارند؛ آنان درپی منافع خویش و تداوم اقتدار خود هستند؛ افکار عمومی و خواستهای “حقوق بشری” برای آنان بیمعنا و فاقد اولویت است.افسوس که تاوان انگیزهها و خیالپردازیها و پروژههای صاحبان قدرت را نه فقط خود آنان، که انبوه انسانها میدهند…
ما را به بوش و چنی و دوستان “محافظهکارشان دسترسی نیست؛ اما بهنظر میرسد که در این دیار، فراهمآوردن امنیت و آزادی برای جامعه مدنی و نهادهای مدنی، تمکین به روندها و ابزارهای دموکراتیک، و پرهیز از اقدامات و اظهارات تحریککننده، تنشساز و منازعهجویانه، از جمله مهمترین اقدامات برای خروج از وضع ”ویژه” - آنچنان که رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام توصیف میکند- است؛ البته چنانچه گوش شنوایی باشد؛ گوشی که صدای واضح “زنگها” را شنیده باشد…