گاهی به حال خودمان اشک می ریزم؛ به حال خودمان که رسما نمی دانیم چه باید بکنیم. رسما قاطی کرده ایم که بالاخره کدام طرف قصه باید بایستیم و اصلا کجا باید بایستیم. خودمان را با یک حرفی به طرفی که رسما هیچ خطری هم ندارد، تخلیه می کنیم و اسمش را می گذاریم انجام وظیفه انسانی و تمام. انگار نه انگار که اطراف خود ما را رسما همان بلایی برداشته که ما آنسوی آبها به نقدش نشسته ایم.
این قصه متاسفانه امروز قصه جمعی از سینماگران ماست. روزنامه آرمان، روز 28 اسفند 1389 خورشیدی و آخرین روزنامه سال 1389 هجری خورشیدی. بیانیه جمعی از فیلمسازان کشورمان در باب حوادث و فجایع بحرین. اسمهایی که هر کدامشان در کار هنر کارگردانی می درخشند. بی انصافی است که هنرمندی اینان را انکار کنیم. هنوز وقتی من حاج کاظم حاتمی کیا را می بینم، نسلی در جلوی چشمهایم ظاهر می شود که همه چیزش را در طبق اخلاص گذاشت و نامردانه دور زده شد. نسلی که رفت تا جا برای خیلی ها باز شود و نسلی که شهید شد، تا خیلی ها کرسی بگیرند و وزیر و وکیل و غیره شوند. یاد نامه بانو امیرانی همسر شهید باکری افتادم در زمان رای آوری آقای محصولی. نامه ای پر سوز و گداز و راز.
اسمها اما تلالو دیگری هم دارد. همرزم اصلاح طلب دیروز و ان شاء الله امروز ما. حضرت آقای حقیقی عزیز که در زمان شورای شهری بودنش کم زحمت نکشید و بی انصافی است زحماتش را منکر شویم.
اولا بگذارید ما بقی اسامی را اینجا بیاورم:
مجید مجیدی، کمال تبریزی، سیدمهدی شجاعی، عبدالحسین برزیده، مجتبی راعی، محمد مهدی عسگرپور، محمدرضا هنرمند، سید رضا میرکریمی
اینان بیانیه ای دادند در باب فجایع بحرین و گریسته اند بر فرزندان بحرینی که زیر فشار و گلوله استبداد حاکم بر بحرین جان می دهند. درست است که این چنین فاجعه ای در حال رخ دادن است، اما عزیزان من! آیا چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام نیست؟
از میدان لولو سخن گفته اید. چرا یادی از میدان آزادی نمی کنید؟ این وجدان انسانی تان، در زمانی که در میدان آزادی بهترین فرزندان ایران را به خاک و خون می کشیدند کجا بود؟ آیا ندیدید سینه به خون تپیده نداها و سهراب ها و اشکان ها و صدها گل به خون تپیده راه آزادی ایران را در این کمتر از دو سال؟
آیا اینها فرزندان زهرای اطهر نبودند؟ آیا در بسیاری از موارد سهم ما از این رشادتها تصاویری نبود که از تلویزیون ها و اینترنت و موبایل ها قابل دیدن بود؟
شما به دنبال به دریا زدنید تا به کمک مظلومان میدان لولو بروید، اما آیا یک بار، فقط یک بار به خیابان آمدید تا به یاری مظلومان خیابان انقلاب و آزادی و کوی امیرآباد و هفت تیر و دهها میدان و خیابان در همین تهران و در کل ایران بشتابید؟ شما که حال آمدن به خیابان و کمک به مردم خود را نداشتید، ازتان توقعی نیست که شناکنان به میدان لولو بروید و کمک مبارزان بحرینی کنید!
آیا در این حدود دو سال عید ما عزا نبوده ؟ آیا همین اخیرا مادر شهید سهراب اعرابی تولد او را در غیاب فرزند شهیدش جشن نگرفت؟
چرا شما حنجره خسته از فریاد خواهر و برادر و عمه و خاله و عموهای بحرینی را دیدید، اما حنجره دریده شده با گلوله و سرهای له شده با لاستیک ماشین (البته به قول نیروی انتظامی دزدیده شده!) را ندیدید؟ این چه گوشها و چشمهایی است که کنار و یک قدمی خود را نمی بیند و آنوقت به نظاره حوادث آنسوی آبها می نشیند؟ این چگونه وجدان بیداری است که جنایت و ظلم و سبعیت را در یک قدمی خود نمی بیند و آنوقت به فکر مردم این سو و آن سوی جهان است؟ آخر خوش انصافهای هنرمند! شما اینقدر جهانی شده اید که برای مردم فلاکت زده خودتان کاری نمی کنید و این سو و آن سوی جهان به دنبال تضییع حقی هستید؟ اصلا آخر حضرات معظم! همین لیبی ! بیش از یک ماه است که مسئله تزلزل حکومت لیبی و هموطن در بندمان یعنی امام موسی صدر بر سر زبانها و رسانه ها افتاده. محض رضای خدا یکبار هم شده که حرفی بزنید و از سرنوشت این هموطنتان اظهار ناراحتی کنید؟ آنوقت و در وضعیت نیاز این همه هموطن کار و زندگی را گذاشته اید و برای مردمان بحرین دل می سوزانید؟!
آری! درست گفته اید و از قول یگانه قادر متعال گفته اید که : “و نُریدُ اَن نَمُنّ عَلَی الّذینَ استُضعِفُوا فِی الاَرضِ، وَ نَجعَلَهُم اَئمّه وَ نَجعَلَهُم الوارِثین.”
آری ائمه و وارثان زمین همین مستضعفان اند. ولی شما مورد ظلم واقع شدگان هموطن خود را ندیدید و به دنبال دیگرانی رفتید که البته آنها نیز مورد ظلم اند. ولی حرف من به عنوان یک هموطن این است. اگر پتانسیلی برای برخورد با ظلم با انسانها هست و اگر شما چنین توانایی دارید، در طول این ماهها و این همه کشتار و ظلم و جنایت علنی در خیابانهای شهرهای ایران کجا بودید؟ چرا آنجا سخنی نگفتید و حال به فکر فک و فامیلهای بحرینی افتاده اید؟
امیدوارم این نامه تان از سر تلاش برای تقرب به مراکز قدرت نباشد. امیدوارم این نامه تان از سر تلاش برای سر بر آستان زور در ایران ساییدن نباشد. بحرینی ها زیر فشار و استضعاف اند. در این گزاره شکی نیست. اما آیا تنها چنین فاجعه ای در بحرین در حال روی دادن است؟ در ایران نبوده است؟ اصلا ایران نه! در لیبی نبوده است؟ آیا چون لیبیایی ها شیعه نبودند، حق انسانی ندارند و چون بحرینی ها شیعه اند باید با شما فک و فامیل شوند و شما برایشان گریه کنید؟ آیا این است رسالت هنرمندی و انسانی شما؟!
عزیزان اهل قلم و کارگردانان محترم! شما از مفاخر هنر هفتم ایرانید. حقیقت دلتان برای همکارتان جعفر پناهی که بیست سال از هنرورزی محروم شد و شش سال محکوم به زندان شد که نسوخت! دلتان برای مردم ایران که زیر گلوله این آقایان نشسته بر اریکه قدرت، خون داده و کمر خم کرده اند و عزا دارند هم که نسوخت! بالاغیرتا حداقل سکوت کنید و در مورد بقیه نقاط جهان سخنی نفرمایید! دلسوزی هایتان را که نزدیک و همکار و هموطن را نمی بیند و دور را و جایی که بی خطر است را می بیند برای خود نگاه دارید. خواهشا عزیزان من! شان هنر را رعایت کنید. شان هنر خدمت به مردم است نه خدمت به بر تخت نشستگان مست باده قدرت!