میرحسین موسوی از آن کیست؟

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

میرحسین موسوی،مهدی کروبی و همسرانشان اکنون در مکانی نامعلوم زندانی هستند. ارتباط آنها با جهان خارج قطع است و این موضوع ناگزیر جنبش سبز را با خلأ رهبری مواجه  کرده. این اتفاق البته از قبل قابل پیش بینی بود ولی به دلایلی که شرح آن ملال آور خواهد بود،راه حلی توسط رهبران جنبش برای آن اندیشیده نشد.

درچنین شرایطی که جنبش با بحران رهبری روبروست طبیعی است که نزدیکان و مشاورین رهبران جنبش سبز خود را نسبت به پر کردن این خلأ محق و مدعی بدانند. این ادعا البته نه بی وجه است و نه غیر منطقی، مشکل اما از آنجا آغاز می شود که برخی خود را “یگانه” مفسر دیدگاههای میرحسین و منشور جنبش سبز می دانند. متاسفانه از فردای حبس موسوی وکروبی از سوی یک اقلیت ـ– که افراد سرشناس و بسیار قابل احترام را نیز شامل می شود-ـ تلاش نامبارک و بدفرجامی برای “تملک” میرحسین موسوی آغاز شده است.

آنچه مسلم است “انحصار طلبی” در سیاستگذاری های کلان مربوط به جنبش، نه تنها با خط مشی موسوی هم خوان نیست بلکه زمینه ی تفرقه و از هم  گسستن همین ائتلاف و  اتحاد نیم بند را نیز فراهم می کند. میر و شیخ بارها  تنوع درونی جنبش سبز را به رسمیت شناخته و بر آن صحه گذاشته اند،طبیعتا انتظار این است که مدعیان ادامه ی راه موسوی نیز به این گزاره پایبند باشند.

پایبندی به این گزاره اما تنها با تایید لفظی آن میسر نیست. من معتقدم موسوی و کروبی عملا نیز به این گزاره پایبند بودند وهوشمندانه و به آرامی مرزهای  خودی-ـ غیر خودی را در نوردیدند. دیدارهای مکرر زهرا رهنورد با زندانیان سیاسی و خانواده هایشان- که بعضا سابقه ی سکولار دارند-ـ و همچنین حضور میرحسین موسوی در منزل عبدالله مومنی- که ضمن مسلمانی از چهره های شاخص و معتدل جنبش “جدایی دین از دولت” و منتقد همیشگی اصلاح طلبان بوده است و همچنین پوشش مناسب خبری سایت کلمه به اخبار طیفهای مختلف زندانیان سیاسی، نمادهایی است از این حرکت معقول،هوشمندانه و مسئولانه.

در زندانهای ایران نیز اکنون هم بهاره ی هدایت و نسرین ستوده در بندند و هم زهرا رهنورد و فاطمه کروبی،هم احمد زید آبادی و عیسی سحرخیز گرفتارند و هم محسن میردامادی و بهزاد نبوی.

زندانهای ایران نیز آینه ای برای اثبات این تنوعند؛ تنوعی که اتفاقا در داخل کشورپایبندی به آن به صورت قانونی نانوشته اما نیرومند در آمده است. از این روست که این قبیل بحثها و درگیری ها مختص به نیروهای خارج از کشور است و در داخل ایران و زیر بار فشار حاکمیت و در شرایطی که بر زبان آوردن و بر قلم  جاری کردن کوچکترین سخنی می تواند هزینه ی سنگینی داشته باشد، این بحثها و این وسواس نسبت به واژه ها یا اصرار بر حفظ مرزبندی ها، پوچ وبی معنی است. اما با کمال تاسف اینگونه درگیری ها-که نتیجه ی مستقیم انحصار طلبی ها و افراط هاست،بر سرنوشت جنبش سبز و روحیه ی مردم موثر است.

اگر مردم احساس کنند که نیروهای اپوزیسیون به قول عوام” تنها به دنبال راندن خر خویش” هستند،  اعتماد خود را نسبت به این نیروها از دست خواهند داد و با توجه به اهمیت امکانات خارج از کشور برای تداوم جنبش، این سلب اعتماد، خسارتی عظیم خواهد بود.

طرفه اینکه  راه میر حسین موسوی باید ادامه پیدا کند. راه میر حسین، احترام به همه ی سلایق وتلاش برای پوشش دادن خواست های تمامی طیف های اپوزیسیون بود. به نظر من این حتی در محتوای ویراست دوم منشور جنبش سبز که به امضای موسوی و کروبی رسیده نیز مستتر است، بنابراین تحمیل تفسیری یک سویه بر این منشور هم  ـ– خصوصا اگر  مشی آزاداندیشانه ی موسوی و کروبی را نیز در نظر بگیریم -ـ با محتوا و اهداف این منشور در تضاد است.

راز موفقیت میر حسین آشنایی او با نبض جامعه است.میر حسین ضمن اینکه می کوشید سقف مطالبات به ارتفاعی نامعقول نرسد در عین حال مواظب بود که از جامعه عقب نماند. موسوی هم به جامعه خط می داد و هم از جامعه خط می گرفت. آن دسته از نخبگان سیاسی که بخواهند تنها و یکسویه به جامعه خط بدهند سرانجام منزوی و منفعل خواهند شد. باید همیشه بازخوردهای اجتماعی  و اتمسفر جامعه را در نظر گرفت و به شعارها وخواستهای مردم توجه کرد.هر گونه استراتژی و تاکتیک و سیاستگذاری بدون توجه به این اصل مهم محکوم به شکست خواهد بود. و البته رعایت این نکته و تلاش برای سیاستگذاری همه جانبه به شرطی قرین موفقیت خواهد بود که  تصمیم ها بتواند بیانگر مخرج مشترک خواست های طیف های مختلف جنبش باشد.

میرحسین موسوی و جنبش سبز ملک طلق هیچ کس نیستند. خط میر حسین، خط جنبش سبز است و خط  و جهت کلی حرکت جنبش سبز نیز حرکت در مسیر دموکراسی و حقوق بشر است.

هر گونه انحصار طلبی و هر گونه نادیده گرفتن خواست های دموکراتیک مردم به معنای نقض اصولی است که موسوی به آنها پایبند است. موسوی و کروبی از آن ملت ایران هستند،آنها رهبرانی “ملی” محسوب می شوند و هر گونه تلاش برای مصادره ی آنها به منزله ی “آب به آسیاب اقتدارگرایان ریختن است”.