مذاقویرانگر علی خامنه ای

اکبر گنجی
اکبر گنجی

این مدعا که رژیم جمهوری اسلامی “ نظام سلطانی فقیه سالار ” است، نیازمند تبیین است.چرا فقیه سالاری؟ چرا سلطانی؟

 

یکم- شواهد فقیه سالاری

موارد زیر حداقل ادله ی تأیید مدعای فقیه سالاری است.

1-1- مطابق اصل پنجم قانون اساسی “در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه” است. اگر چه همین یک اصل برای تأیید مدعای فقیه سالاری کفایت دارد، اما با شواهد بیشتری می توان این مدعا را تحکیم کرد.

2-1- مطابق اصل 107 قانون اساسی، انتخاب رهبر بر عهده ی مجلس خبرگان رهبری است. اصل 108 قانون اساسی به گونه ای است که در عمل مجلس خبرگان فقط و فقط از فقیهان/مجتهدان تشکیل می گردد.

3-1- مطابق اصل چهارم قانون اساسی “کلیه ی قوانین و مقررات مدنی،  جزائی،  مالی،  اقتصادی،  اداری،  فرهنگی،  نظامی،  سیاسی  و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است “.بدینترتیب، اسلامی بودن کل قانون اساسی و نظام با فقیهان شورای نگهبان است.این هم رکن دیگری از فقیه سالاری است.

4-1- تفسیر  اصول قانون اساسی در همه ی نظام ها یکی از مهمترین ارکان زمامداری سیاسی است.مطابق اصل 98، “تفسیر قانون اساسی بر عهده ی شورای نگهبان است”.فقیه سالاری بر همه ی ارکان نظام جاری و ساری است. به عنوان مثال، فصل سوم قانون اساسی(42- 19)، ناظر به “حقوق ملت” است.تک تک این اصول باید توسط مجلس به قانون تبدیل شده و به تصویب شورای نگهبان رسانده شود.به عنوان مثال، قانون مطبوعات به روش های گوناگون مانع آزادی رسانه ها شده است.اصل 27 قانون اساسی، “تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها…به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد” اعلم کرده است.تشخیص “مخل به مبانی اسلام” با فقیهان شورای نگهبان است.

5-1- مردم از طریق نمایندگان مجلس اعمال اراده می کنند. اما مطابق اصل 93 “مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد”.مطابق اصل 94 “کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان فرستاده شود”. مطابق اصل 96 “تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثریت فقهای شورای نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسی بر عهده اکثریت همه اعضای شورای نگهبان است”. این هم رکن دیگری از فقیه سالاری است.

6-1- مطابق اصل 157 ولی فقیه/رهبر یک فقیه/مجتهد را به ریاست قوه ی قضائیه منصوب می کند. مطابق اصل 162 قانون اساسی، رئیس دیوان عالی کشور و  دادستان کل کشور باید فقیه/مجتهد باشند. مطابق اصل 163 قانون اساسی، “صفات‏ و شرایط قاضی‏ طبق‏ موازین‏ فقهی به‏ وسیله‏ قانون‏ معین‏ می‏ شود”. مطابق موازین فقهی، قاضی باید فقیه/مجتهد باشد.

7-1- مطابق قانون تأسیس وزارت اطلاعات، وزیر اطلاعات باید فقیه/مجتهد باشد.

8-1- در عمل فقیهان بیش از قانون اساسی پیش رفته اند. به عنوان مثال، ائمه ی جمعه که جملگی فقیهان منصوب رهبرند، برای خود تشکیلاتی دارند و مطابق میل رهبر کار می کنند.

 

دوم- شواهد سلطانی/شخصی بودن نظام/رژیم

مطابق اصل 57 قانون اساسی، “قوای حاکم در جمهوری اسلامی(قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه) زیر نظر ولایت مطلقه ی امر و امامت امت ” اداره می گردند.این اصل، در قانون اساسی اول وجود نداشت. شورای بازنگری قانون اساسی، برمبنای نظریه ی “ولایت مطلقه ی فقیه” آیت الله خمینی این اصل را به قانون اساسی اضافه کرد.

آیت الله خمینی پس از تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال 1358، در مصاحبه(در واقع سخنرانی) با حامدالگار گفت، اصل ولایت فقیه بهترین اصل قانون اساسی است و میزان اختیارات ولی فقیه بسیار بیشتر از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده است. می گوید:

“اینکه در این قانون اساسی یک مطلبی ـ ولو به نظر من یک قدری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان برای اینکه خوب دیگر خیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند ـ اینکه در قانون اساسی هست، این بعض شئون ولایت فقیه هست نه همۀ شئون ولایت فقیه … بهترین اصل در اصول قانون اساسی این اصل ولایت فقیه است “[1].

در سال 1366 او نظریه ی “ولایت مطلقه ی فقیه” را جعل/اختراع کرد.مطابق این نظریه، ولی فقیه اگر مصلحت تشخیص دهد، می تواند کلیه ی احکام اولیه ی اسلام(عبادی و غیر عبادی) را تعطیل سازد و کلیه ی “قراردادهای شرعی[به عنوان مثال:قانون اساسی] را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند “[2].

همه ی این اختیارات مطلقه، اختیارات “ شخص ” ولی فقیه/سلطان است.این همان لویاتان هابز و بهیموت نویمان است[3]. شخصی سازی شدید زمامداری سیاسی تا این حد، نظریه ی آیت الله خمینی را به نظریه ی سلطانیسم ماکس وبر نزدیک ساخت. سلطانی که از قید و بند سنت/فقه/اخلاق رها شده و مجاز به هر کاری است. این نظریه با اصل 57 قانون اساسی، قانونی و مشروع شد.

 

سوم- شواهد سلطانی گری علی خامنه ای

پرسش اصلی این است:آیا سلطان علی خامنه ای از این اختیارات استفاده کرده و سلطه ی شخصی خود را به  تمامی قلمروها بسط داده است، یا نه؟ پاسخ نوشتار کنونی مثبت است. بسط سلطه ی سلطان به امور فرهنگی تنها به امور سیستماتیک از قبیل دخالت در عزل و نصب وزرای فرهنگ و آموزش عالی و فرهنگ و ارشاد اسلامی و سیاستهای کلان فرهنگی محدود نمی شود، او حتی در جزیی ترین امور فرهنگی نیز خود شخصا مداخله می کند.برای تأیید مدعا، برخی از وجوه دخالت های وی در یک قلمرو خاص را به طور نمونه ذکر خواهیم کرد.

1-3- سلطان و تعیین استراتژی رمان نویسی: علی لاریجانی، رئیس قوه ی مقننه، گفته است در دورانی که وزیر فرهنگ و ارشاد بود، علی خامنه ای طی نامه ای محرمانه به وی استراتژی رمان نویسی را تعیین کرده بود:

” در زمینه ی رمان و داستان رهبری نظرات دقیقی را دارند و یادم هست در دورانی که وزیر ارشاد بودم رهبری نامه‌ای محرمانه برای من نوشتند که الان دیگر آن نامه جنبه ی محرمانه ندارد و ایشان در آن نامه استراتژی و جهت گیری ما را در رمان و داستان مورد اشاره قرار داده بودند که باید به چه سمت و سویی  برویم تا استعدادهای خلاق شکل بگیرد و ایشان حتی مثال‌هایی از کارهای داستایوفسکی زدند”[4].

2-3- سلطان معیار تشخیص شعر عرفانی: شعر و شاعری هم مصون از دخالت های شخصی او نیست. خطاب به شورای سیاست گذاری صدا و سیما در خصوص شعرهایی که از رادیو و تلویزیون پخش می شوند، می گوید:

“هر شعر قلندری‌ مستانه‌ یی‌ که‌ عرفانی‌ نیست‌. بعضی‌ خیال‌ می ‌کنند، هر چیزی‌ که‌ در آن‌، اسم‌ می‌ و معشوق‌ و امثال‌ آن‌ باشد، عرفانی است. اینها که‌ عرفانی‌ نیست، نه، شعرهای قلندری مستانه ی خیلی پستی وجود دارد که اصلاً عرفانی نیست. فرض‌ بفرمایید، یک‌ قهرمان‌ پهلوان‌ خیلی‌ قوی ‌هیکل‌ برود، چاه‌ مستراح‌ خالی‌ کند! مگر نمی ‌شود؟ ممکن‌ است‌ یک‌ شاعر در حد اعلای‌ ذوق‌ شعری‌، درباره‌ی‌ یک‌ چیز پست‌ بشری‌ بسیار پایین‌ ـ مثل‌ یک‌ عمل‌ جنسی‌ ـ بهترین‌ و زیباترین‌ شعرهای‌ دنیا را بگوید. پس‌، چنین‌ چیزی‌ تحقق‌ پیدا می ‌کند. چنین‌ نیست‌ که‌ هر شعر خوب‌ از لحاظ هنری‌، از لحاظ مضمون‌ هم‌ یک‌ چیز عالی‌ باشد. نه‌، ممکن‌ است‌ مضمون‌ آن‌، پست‌ترین‌ مضامین‌ باشد؛ کما این‌که‌ در شعرهای‌ سعدی‌، فراوان‌ وجود دارد. حتی‌ اشاره‌ کردم‌ که‌ در شعر حافظ هم‌ هست‌. به‌ اعتقاد من‌، همه‌ ی‌ شعرهای‌ حافظ هم‌، شعر عرفانی‌ نیست‌. در بین‌ آنها، شعرهای‌ مادی‌ بشری‌ هم‌ پیدا می ‌شود که‌ مربوط به‌ دوره‌هایی‌ از زندگی‌ اوست؛ شاید از جوانی های‌ او باشد”[5].   

در دیداری دیگر با مسئولان صدا و سیما، خود را معیار تشخیص شعرهای عرفانی از غیر عرفانی معرفی کرده و می گوید اگر شعری را من عرفانی ندانم، آن شعر عرفانی نیست:

“سعدی‌ و حافظ هم‌ شعر عشقی‌ محض‌ دارند. این‌طور نیست‌ که‌ همه‌ ی ‌ اشعار آنها عرفانی‌ باشد. بعضی ها به‌ مسایل‌ دینی‌ و عرفانی‌، از خود ما واردتر شده‌اند! ما می ‌گوییم‌ که‌ این‌ شعر اشکال‌ دارد؛ ولی‌ آنها می ‌گویند نه‌، این‌ مفاهیم‌ عرفانی‌ دارد! این‌ مفاهیم‌ عرفانی‌ که‌ من‌ نفهمم‌، چه‌ مفاهیم‌ عرفانی‌ است‌ …اگر مهیج‌ شهوت‌ و گناهان‌ جنسی‌ و بی ‌بندوباری‌ بود، اشکال‌ دارد”[6].

3-3-  سجع های بی خودی، پوک و چرند: اگر برنامه ای مطابق میل او نباشد، چرند و پوک و بی خود است:

“چند سال‌ قبل‌ از این‌، من‌ یک‌ برنامه ی‌ مذهبی‌ را از رادیو گوش‌ می ‌کردم‌. الفاظ علی ‌الظاهر مذهبی‌ و باطنا پوک ‌، سجعها بی ‌خودی‌ ، و عبارتها قدیمی‌ بودند. یک‌ نثر زیبای‌ قدیمی‌ نبود؛ بلکه‌ عبارت‌ من‌ درآوردی‌ ساختنی‌ چرندی ‌ را به‌ شکل‌ عبارات‌ مذهبی‌ درآورده‌ بودند و گوینده‌ هم‌ همین‌طور پشت‌ سرهم‌ می ‌گفت‌. من‌ که‌ آخوند و اهل‌ دین‌ و اهل‌ این‌ فنم‌، هرچه‌ گوش‌ کردم‌ که‌ ببینم‌ در این‌ بحث‌ نیم‌ ساعتی‌ که‌ مرتب‌ هم‌ حرف‌ می ‌زد، چه‌ می ‌خواهد بگوید ـ می ‌خواهد توحید را ثابت‌ کند؟ می ‌خواهد نبوت‌ یا قیامت‌ را ثابت‌ و یا رد کند؟ ـ دیدم‌ که‌ اصلا هیچ‌ مفهومی‌ ندارد”[7].

4-3- غلط های ادبی: برخی برنامه های رادیویی خون او را به جوش آورده و احساس می کرده که یک سیلی، یک مشت و یک لگد به او زده اند:

“از غلط گویی‌، واقعا انسان‌ خیلی‌ جوش‌ می‌ خورد. وقتی‌ که‌ غلطی‌ گفته‌ می ‌شود ـ بخصوص‌ در بخش های‌ پرشنونده‌، مثل‌ خبر و امثال‌ آن‌ ـ واقعا مثل‌ این‌ است‌ که‌ کسی‌ یک‌ سیلی‌ به‌ من‌ می زند …من‌ یک‌ روز بعدازظهر می ‌خواستم‌ این‌ برنامه‌ را گوش‌ کنم‌ و بعد هم‌ اخبار را بشنوم‌ و قدری‌ بخوابم‌. گوینده‌ چیزی‌ را غلط خواند ـ غلط ادبی‌ و عبارتی‌ ـ و من‌ هم‌ در آن روز واقعا چند ساعت‌ خواب‌ از سرم‌ رفت‌! این‌که‌ می ‌گویم‌ مثل‌ آن‌ است‌ که‌ یک‌ سیلی‌ می ‌زنند، مبالغه‌ نیست‌. تازه‌ این‌ کم‌ است‌؛ گاهی‌ بعضی‌ از غلطها، مثل‌ یک‌ سیلی‌ ویک‌ مشت‌ است‌! بعضی‌ از غلطها هم‌ مثل‌ یک‌ سیلی‌ و یک‌ مشت‌ و یک‌ لگد است”[8].‌

5-4- ویرایش اخبار رادیو تلویزیون: در دیداری دیگر، اعتراف می کند که به رادیو وتلویزیون ابلاغ کرده است که در پخش اخبار از چه عباراتی استفاده کنند و از چه عباراتی استفاده نکنند تا او در موقعیتی قرار نگیرد که مجبور شود یقه ی خود را پاره کند:

“ما این همه تکرار کردیم، در رادیو و تلویزیون هم گفتیم که نگویید “لازم به ذکر است”؛ اما هر کاری می ‌کنیم، نمی‌ شود! رسماً گفتیم، ابلاغ هم کردند، در سخنرانی هم گفتیم که این ترکیب “لازم به ذکر است” را نگویید؛ ولی باز می ‌گویند…اما گاهی هم هست که شعر حافظ یا صائب را غلط می‌ خوانند؛ آدم می ‌خواهد یقه‌ی خودش را پاره کند”[ 9]. 

 

پاورقی ها:

1- صحیفه ی امام ، جلد 11، صص 464- 463.

2-  صحیفه ی امام ، جلد 20، صص 452- 451.

3- رجوع شود به:

توماس هابز، لویاتان ، ترجمه ی حسین بشیریه، نشر نی.

فرانتس نویمان، بهیموت ، ترجمه ی محمد رضا سوداگر.

در این باره در مقاله ی “خدا مرده است، زنده باد دولت”، به تفصیل سخن گفته ایم..

5- دیدار با شورای سیاستگذاری صدا و سیما، 14 اسفند 1369.

6- دیدار با  مسئولان صدا و سیما  7 مرداد 1369.

7 و 8- دیدار با مسئولان صدا و سیما  7 مرداد 1369.

9-  خطاب به اعضای فرهنگستان زبان فارسی 29 بهمن 1370.