مسئله چگونگی بروز مناسب آزادی بیان که موجب تضییع حقوق افراد نشود از زوایای مختلف قابل بحث است. بی شک یکی از عالی ترین نمود آزادی، آزادی بیان و یا خود اظهاری است که لزوما شکل بیانی و کلامی ندارد و می تواند فعالیت هنری و یا نمایشی را نیز شامل شود.
تا کنون در همه اسناد بین المللی و قوانین ملی کشور های دموکراتیک آزادی بیان از حقوق مقیده بشمار آمده و در عداد حقوق مطلقه و نا مشروط محسوب نمیگردد. این یادداشت می کوشد تا قید موجه “اجتناب از توهین” و ضرورت تمایز بین نقد و توهین از جایگاه تاثیر در همبستگی ملی بسط داده شود.
مدعای این مطلب این است که همبستگی ملی نیازمند نفی توهین به باور ها و عقاید دیگری است. در این میان پرهیز از به سخره گرفتن و بکار بردن الفاظ ناشایست در خصوص مذاهب و باور های قدسی پیروان آنان و همچنین ایدئولوژی ها و مکاتب اعتقادی اهمیت ویژه ای دارد. البته مصادیق توهین محدود به این موارد نیست. اعتقادات اقلیت های قومی و نژادی و خرده فرهنگ ها نیز چنین جایگاهی دارند.
پیش از آنکه وارد بحث اصلی شوم تذکر پیش انگاشت های بحث ضروری است. در این بحث توهین کردن و تقلیل دادن آزادی بیان به “آزادی توهین” و ریختن قبح توهین به مقدسات و باور های ارزشمند برای فرد و یا جمع مذمت می گردد. اما “حق توهین کردن” به رسمیت شناخته می شود.
این حق بمثابه حق خطا کردن بخشی از مفهوم بزرگتر “حق نا حق بودن” است. بر طبق این حق اگر چه توهین امر مذموم و غلطی بوده و پایبندی به زیست مدنی و اخلاقی متضمن دوری از آن است اما نباید در جلوگیری از بروز توهین به زور متوسل شد و فرد توهین کننده را مستلزم مجازات اعم از فیزیکی و ترور شخصیت دانست.
لذا استفاده از قدرت دولتی و یا ارعاب و تهدید به برخورد از سوی جمعیت خاصی برای جلوگیری و یا تادیب توهین کننده جایز نیست. فضا باید بگونه ای باشد که افراد بر اساس رضایت و انتخاب شخصی از توهین و بد گویی خودداری ورزند.
نقد و نفی آزاد است.هر هویت و جریان اعتقادی و فکری می تواند جریان های دیگر را مورد نقد قرار داده و یا موجودیت آن را نفی کند و خود را در مقام نزدیک تر به حقیقت معرفی نماید. اما مهم پذیرش تکثر گرایی فرهنگی در جامعه،پرهیز از خود برتر بینی و تملک حقیقت است.
حال با این توضیحات از نظریات کارکرد گرایی دورکهیم و پارسونز وام گرفته می شود تا همبستگی کارکردی به عنوان عاملی مهم در انسجام جوامع مدرن مد نظر قرار بگیرد.
در جوامع جدید بر خلاف جوامع سنتی تکثر و چندگانگی ارزشی و فرهنگی جامعه و وجود سبک های زندگی متعدد را برسمیت می شناسد. در این جوامع نهاد ها و نقش های اجتماعی به صورت کارکرد تعریف می شوند تا اجزاء و گروه های مختلف تشکیل دهنده جامعه را به هم پیوند دهند.
همبستگی کارکردی، یعنی وابستگی متقابل اجزای نظام یا عدم تغایر میان آنها. همبستگی اندام وار در جوامع پیشرفته تر مبتنی بر وابستگی متقابل اجزاء به صورت کارکردی است.(1) بدون همبستگی و در هم پیوستگی اجتماعی وجود ملت بی معنا می شود و به تبع آن صحبت از دولت و دموکراسی نیز دیگر توجیهی ندارد.
در شرایط کنونی جامعه ایران در دوره گذار بسر می برد. الگوی قدیمی همبستگی ملی که مبتنی بر همبستگی ارزشی و هنجاری بود فرو پاشیده است. این شکل از همبستگی برای جوامع ما قبل مدرن تناسب دارد که اصل بر شباهت و همانستی است و می خواهد همه آحاد جامعه را در ارزش های فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی همسان وحدت بخشد و ارزش های یکسانی را برای کل جامعه تجویز کند.
اما در جامعه دستخوش دگرگونی ایران دیگر یکسانی هویتی وجود ندارد و عواملی چون مذهب و نژاد و قبیله که عوامل یکسان ساز بودند دیگر جایگاه سابق خود را ندارند و تنوع و تکثر هویتی چشمگیری در جامعه وبخصوص نسل جوان دیده می شود. دیگر ابر الگو های هویتی فراگیر جذابیت و ضرورت ندارند.
اما در شرایطی که الگوی همبستگی ارزشی و هنجاری در حال افول است. جامعه ایران به ملاط و چسب های دیگری نیاز دارد تا یکپارچگی و کلیت خود را حفظ کند. این امر نیازمند تامین اشکال همبستگی کارکردی و همبستگی ارتباطاتی و کنار گذاشتن همبستگی ارزشی و فرهنگی است.
عبور از همبستگی ارزشی، رعایت تنوع سبک زندگی،اعتقادات مذهبی، باورهای گوناگون فرهنگی و نظام های اخلاقی را تضمین می کند. دیگر قرار نیست سامان اجتماعی وسیاسی بگونه ای باشد که همه ملزم به رعایت موازین فقه شیعه باشند یا دستور العمل های اخلاقی واحدی را رعایت بکنند.
دین نا باوران در کنار مذاهب گوناگون و گرایش های عرفانی هر کدام بخشی از فضای جامعه را در اختیار می گیرند. اما همزیستی مسالمت آمیز بین آنها نیازمند تعامل و ارتباطی است تا این موزائیک هویتی در وجود یک کلیت، همبسته و متحد شود.
همبستگی اندام وار و کارکردی بر خلاف همبستگی ارزشی و ابزار گرا از قوانین سرکوبگرانه و یکسان ساز بهره نمی جوید بلکه رویه هایی را جاری می سازد که ضامن حقوق فردی و جمعی و رعایت حیثیت شخصی و گروهی هستند.
همبستگی اندام وار و کارکردی عمدتاً در میان نقش ها و گروه ها رخ می دهد، در حالی که همبستگی ابزاروار و فرهنگی میان عناصر فرهنگی و عقیدتی برقرار می شود. (2)
البته همبستگی هنجاری که به معنای رعایت ارزش های مشترک جامعه در نظام قانونی و سیاسی جامعه است همچنان واجد معنا در جوامع مدرن است و ترکیب همبستگی کارکردی،ارتباطاتی و هنجاری، همبستگی ملی را می سازد.
از اینرو رعایت خطوط قرمز و نقاط حساسیتی خرده فرهنگ ها و هویت های گوناگون که برای آنها از اهمیت زیادی برخوردار است و به نوعی حالت ناموسی دارد و همه وجود آنها را تحریک می کند برای تعامل و استحکام همبستگی جامعه ضروری است.
به عبارت دیگر پرهیز از توهین یکی از نقش هایی است که همبستگی کارکردی را محقق می سازد.
اگر بر مبنای نظر عده ای آزادی توهین مجاز دانسته شود و حتی توهین به مقدسات ارزش تلقی گردد و به مثابه خصلتی رهایی بخش مورد تجلیل قرار گیرد انگاه روند تفرقه و واگرایی در جامعه گسترش می یابد.
بدیهی است فرجام چنین وضعیتی رویارویی خصمانه و درگیری بین بخش های مختلف جامعه است و باعث بدبینی و تنفر آنها نسبت به یکدیگر می شود. چنین حالتی در غیاب یک دستگاه قدرت سرکوبگر به وضعیت “جنگ همه بر علیه همه” هابز منجر می گردد.
انسان برای رهایی از مصیبت منازعه بی پایان و برخورداری از امنیت و رفاه نیازمند قربانی کردن برخی از حقوق و خواسته هایش است. حق توهین کردن نیز به مانند آزادی بی حصر و حد از حقوقی هستند که برای برخورداری از زندگی جمعی در جامعه ای متنوع باید از آنها گذشت.
و گرنه چنین روندی منجر به استمرارپیکار ها و منازعه های بی پایان در جامعه می شود که در نهایت زور و اقتدار باید مسائل را حل و فصل نماید.
طبیعی است نتیجه چنین روندی آسیب دیدن همبستگی ملی است. در حال حاضر به دلیل اعمال مدل همبستگی ارزشی و ابزار انگارانه بر مبنای سنت گرایی ایدئولوژیک مورد نظر جمهوری اسلامی، یکپارچگی ملی آسیب های جدی دیده است و با به ارث بردن ناکارامدیرویکرد “همبستگی ملی ارزشی” مبتنی برگفتمان مدرنیسم از بالا و مطلقه حکومت پهلوی، همبستگی ملی کشور و در هم تنیدگی ملت با مشکلات زیادی مواجه است.
حال اگر قرار باشد غیر مذهبی ها به دلیل جبران مافات وکاهش حوزه نفوذ مذهب بر قلمرو عمومی به توهین و هتاکی به باور های قدسی شیعیان روی آورند. آنگاه بحرانی جدی در مقوله همبستگی ملی ایجاد خواهد شد.
توهین باعث رنجش خاطر افراد و احساس تحقیر شدگی آنها می گردد. این حس در شرایطی می تواند به طغیان و عصبیت شدید منجر شود.
بنابراین نتیجه “آزادی توهین” تضعیف همبستگی ملی و انسجام اجتماعی شده و ملت و دولت ایران را ضعیف می سازد.
اگر بنا بر رواج و تشویق توهین باشد آنگاه هر گروهی خود را مجاز می داند که بد ترین حرف ها را نثار هویت های رقیب و غیر خودی کند. به عبارت دیگر از خود بیگانگی و غیریت سازی از دیگری در بین لایه های اجتماعی افزایش می یابد و روند واگرایی و تجزیه جامعه را هموار می سازد.
اما رعایت حساسیت های هر جریان و پرهیز از توهین و بدگویی ضمن اینکه فضیلتی اخلاقی است پاره های مختلف جامعه را به هم نزدیک ساخته و باعث تقویت حس جمعی می شود.
نتیجه این کار رشد قدرت و توانمندی های ملت و ارتباط موثر بخش های مختلف جامعه با هم می شود. وقتی احترام به عقاید دیگری ضمن پذیرش حق نقد و نفی آنها مبنای عمل شهروندان قرار گیرد آنگاه خوش بینی و اعتماد در بین هویت های مختلف جامعه ایجاد شده و زمینه تعامل مثبت آنها را فراهم می سازد. در چنین شرایطی کار ویژه های سیاسی دولت نیز مبنی بر حل وفصل منازعات، جمع آوری و پردازی خواست ها و علائق گوناگون اجتماعی و سیاسی و تجمیع پتانسیل های جامعه در چهارچوب هویت ملی شکوفا می گردد.
این ادعا که شیعیان وبخصوص حامیان و اصحاب حکومت در ایران و بخصوص در زمانه حاضر بیشتر به باور های دیگر مذاهب و مکاتب اعتقادی توهین کرده اند حرف درستی است اما این مساله دلیل نمی شود تا بنا رابر موازنه مثبت گذاشت وبا سلاح توهین به جبران مافات و اصلاح این مشکل پرداخت.
همچنین با این مساله نمی توان ذات گرایانه برخورد کرد و فکر کرد دیگر مکاتب و مذاهب بگاه دستیابی به قدرت سیاسی و یا اجتماعی برخورد هایی مشابهی را حتما نخواهند کرد!
کار غلط را با روش غلط پاسخ نمی دهند. اما مشکل توهین متقابل به قبح اخلاقی و یا عدم تطبیق با برخورد عقلانی محدود نیست. اگر نیرو های غیر مذهبی بخواهند توهین و حمله به باور های شیعیان را تبدیل بهارزشی برای خود کنند خوب طبیعی است طرف مقابل و بخصوص نیرو های متعصب و بنیادگرای شیعی نیز آرام نمی نشینند و بر حملات خود می افزایند.
آنها حتی توجیهی برای کارهای غلط خود در درشت گویی و اعمال خشونت کلامی و فیزیکی به دیگران پیدا می کنند وتوده های مذهبی شیعه را بر علیهفضای آزادی بیان و دگر اندیشان، روشنفکران واقلیت های مذهبی بسیج می نمایند.
اینرویکرد در تداوم منطقی خود به جنگ و تضاد هویت ها در ایران می رسد. بی نیاز از توضیح است که چنین روندی فقط به پیکار کلام ها و تبادل فحش و تمسخر محدود نخواهد شد و کار بهبرخورد های فیزیکی می انجامد.
شرایط خاص جامعه ایران و حضور فعال گرو های فشار کفه ترازو در میدان برخورد هویت ها را به نفع بنیاد گرایان شیعی سنگین می نماید. حتی ممکن است دوباره جریانی مانند فدائیان اسلام در صحنه ظهور یابد و حمایت توده های مذهبی ر ا بدست آورد.
بنابراین اگر خروج عرصه عمومی از نفوذ انحصاری مذهب شیعه مطرح است این امر با نقادی محترمانه و اصولی و همچنین ترویج تکثرگرایی عقیدتی و فرهنگی حاصل می شود. میدان دادن به توهین و تمسخر و ارزش مطلق بخشیدن به تقدس زدایی نه تنها وافی مقصود نیست بلکه با تشدید نفرت پراکنی همبستگی ملی کشور را به مخاطره می افکند.
البته اگر کسانی درسودای خام و تحقق ناپذیر حذف دین در ایران هستند دیگر گفتگو با آنها سودی ندارد و آنها پیشاپیش حساب خود را از بخش متدین جامعه ایران جدا کرده اند و با غیریت سازی آنها رابیگانه می پندارند. راهبرد آنها نزاع و برخورد اقتدار گرایانه خواهد بود.
طبیعی است بخش مذهبی نیز کهریشه های عمیقی در جامعه ایران دارد نیز سکوت نخواهد کرد و بدینترتیب رویارویی جدی بین آنهاصورت می گیرد.
اما اگر قرار است عرصه عمومی از کنترل نیرو های هژمونی بخش و از جمله مذهب شیعه خارج شود راهش تشویق به توهین و سخره گرفتن نیست بلکه باید مرز های موجه و منطقی آزادی بیان را در یک گفتگوی ملی مشخص نمود و همچنین دامان نقد را از پیرایه های توهین، هتاکیو هزل پاک ساخت.
در فضای نقد محترمانه و موثر و احترام به باور های دیگران تحمل، مدارا،آسان گیری و تسامح رشد خواهد کرد. اشاعه تمسخر، توهین و گستاخی فقط تقویت کننده تعصب، درشت خویی و منازعات بی پایان کلامی است که در نهایت با زور بازو و قلچماقی فیصله می یابد. اگر توهین به اسلام قبحش را از دست بدهد آنگاه دیگر ایرادی به برخی از مسلمانان نمی توان گرفت که چرا به دیگران و بخصوص خداناباوران توهین می کنند.