چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره ‏شعر یا شعرهایی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر و یادداشتی بر زندگی اش. این شماره را ‏به شعرهای مهرنوش قربانعلی اختصاص داده ایم…‏

chek1.jpg

‏♦ شعر

‏3 شعر از مهرنوش قربانعلی

‎ ‎گزارش یک شیر‎ ‎

قفسم را خورده ام

باد افتاده توی بال هایم

روزی که در دندان هایم برق می زند، سر به زیر نیست.‏

قرار چه بود: رام، دام، آرام؟

پنجه ام سرازیر می شود؛ بی قرار!‏

‎ DO YOU HEAR? ‎

چشم می گذارم‏

و تا ده

ده بار ‏

و ده بار

تا ده ‏

می شمارم‏

تا حروف در ورق هایم پنهان شوند

پاراگراف ها یکدیگر را پیدا کنند

و در شیرازه ی جانم ناپیدا شوند

نسخه ی خطی ام‏

که ماجراهایش را در آغوش می کشد‏

و می ترسد بوی نم‏

از لبش حرفی را بگیرد

چشم می گذارم‏

تا ده

هر بار…‏

عتیقه تر می شوی

و دست موزه ها به تو نمی رسد‏

کتابتی که رسیده به حاشیه مهم نیست

نسخه ای نایابم

و منحصرا روی حافظه ام تاکید دارم

سعی کن‏

به همان زبانی که می آموزی؛ فکر کنی

DO YOU HEAR?‎

روی نوشته هایم تعصب دارم و صورت همکلاسی ام ‏

که تو را یادآوری می کند‏

نسخه ی عتیقم!‏

‎ ‎همیشه‎ ‎

پس هنوز قرمز تر از هر گلبولی

در رگ هایم وُول می خوری

و پشت نفسی را که در من دمیده ای، می گیری

خیالم راحت است که شعر مرا ترک نمی کند.‏

chek2.jpg

‏♦ نگاه

نگاهی به مجموعه شعر”به وقت البرز” ِمهرنوش قربانعلی

‎ ‎وقتی طنز، سلطه را ناکارمی کند‏‎ ‎

علیرضا سیف‌الدینی ‏

دریک نگاه ِ گذرا به روند ِشعر ِ معاصر ِ ایران، به طور کلی، سه رویکرد تشخیص دادنی‌ست: رویکرد به واقعیتِ ‏بیرون، رویکرد به واقعیت ِ شعری، رویکرد به زبان ِ شعر یا زبان در شعر(یا شعر ِ زبان محور). هرچند رویکرد ‏سوم سنِّ چندانی ندارد.‏

در دوبخش ازاین شمای به هرحال کلی شعر، ما با منشی سروکار داریم که واژه به اعتبار آن کارکردی دلالت‌گونه ‏دارد. به این معنی که واژه چیزی را “بیان” می‌کند. این منشی‌ست که طرفداران ِ رویکرد ِ سوم سخت با آن ‏مخالفند. اما آن چیست؟ و آیا هدف شعر این است که چیزی را بیان کند؟

اگر به شمای بالا و به سه رویکرد ِاشاره شده برگردیم، می‌بینیم واقعیت، واژه‌ای‌ست که در دو رویکرد تکرار شده ‏است. آن جا که رویکرد به خود واقعیت ِبیرون است شعر تااندازه‌ی زیادی کارکرد ابزاری دارد. نمونه‌های چنین ‏شعرهایی را درمقاطع ِ مختلف تاریخ ایران می‌توان مشاهده کرد که با شعر به عنوان وسیله‌ی بیان آن واقعیت ‏رفتار شده است. به ویژه مقاطعی که اشکالی از تحول اجتماعی – سیاسی درآن دیده می‌شود. بدون تردید در ‏شعرهایی از این دست شاعرانگی یا احساس‌گرایی (یا آن‌چه از آن به آرمان‌گرایی یاد می‌شود) بر شعریت ‏می‌چربد. چرا که دلالت ِشعر به چیزی دربیرون از زبان است و واژه چندان شباهتی به واژه ندارد. واژه‌ای که ‏جزو عوامل ایجاد رویداد زبانی (اصطلاحی ازرومن یاکوبسن) است. به همین دلیل، به نظر می‌رسد، دراصل، ‏بخش ِ اعظم شعرهای نوشته شده، کار یک واسطه را انجام داده‌اند. واسطه‌ای که عناصر یا معانی یا شکلی را به ‏حوزه‌ی شعر انتقال داده‌اند. گاه - به ندرت –توانسته‌اند چتری بزرگ‌تر از آن چتر بیرونی بسازند و شعر را از ‏سایه‌ی سنگین آن خلاصی دهند، اما گاهی هم قدرت اجرای چنین کاری را نداشته‌اند. اما دراین‌جا، با اندکی دقت ‏درمی‌یابیم که ما تنها یک واقعیتِ بیرون نداریم. واقعیت بیرون برای کسی که با آفرینش متن سروکار دارد دوگانه ‏است: الف - واقعیت بیرون. ب - واقعیت نهفته در متون پیش از خود. بهره‌گیری از این دو واقعیت که اولی خارج ‏از کلمات و دیگری برآیند کلمات است‌، کارچندان آسانی نیست. نسخه پیچی‌های فراوانی در دست است که به ‏ظاهر راه برون رفت ازسلطه‌ی واقعیت‌ها را بیان می‌کنند؛ برای نمونه بخشی از سخنان هارولدبلوم را می‌آورم که ‏می‌گوید: شاعر قوی‌تر کسی است که پیروزمندانه ما را وادارمی‌کند اثر/شاعران /قبلی را به صورتی ببینیم که ‏بدون ظهور او هرگز برای ما ممکن نمی‌شد، زیرا اینک چنین به نظرمی‌رسد “که انگار شاعر بعدی خود ‏اثرمشهور و برجسته شاعر پیشگام را نوشته بوده است.” بلوم این کلام نیچه را که می‌گوید “وقتی آدم ازداشتن ‏پدری خوب محروم بوده است، اختراع یکی چون او امری ضروری است” را حقیقی‌تر از این عبارت کرکه‌گور ‏می‌داند که گفته است “آن که مشتاق کاراست، پدرخویش را می‌زاید.” این جمله‌ها وعبارت‌ها هرچند به مثابه‌ی ‏تلاش برای تعریف یا ارائه‌ی راهکاری برای برون‌رفت از سایه‌ی سنگین آن واقعیت‌هاست اما در اصل نوعی از ‏چاله به چاه افتادن است. به این معنی که شاعر قوی‌تر لزومی به داشتن پدر نمی‌بیند. هرچند این به معنای رد تمام ‏گذشته نیست، به معنای تکرار وضعیت‌ها و موقعیت‌های همانند آن هم نیست. راهی دیگر لازم است تا شاعر به ‏روایت فردی‌اش یا به ساختن آن “رویداد زبانی”اش دست پیدا کند. چرا که فرروایت‌هایی پیش رو دارد که دست و ‏پنجه نرم کردن با آن‌ها کاری‌ست سخت دشوار.‏

مهرنوش قربانعلی راهکاری که برای شکستن این فراروایت ها ارائه می‌دهد برخورد غالبا ً طنز آمیز او با آن ‏جریان عظیم است. هرچند در شعر اول مجموعه‌ی “به وقت البرز”، این طنز نمود چندانی ندارد، جای خود را به ‏عبارت‌هایی داده است که در میان کروشه‌ها می‌آید. این عبارت‌ها مانند طنابی که حد و اندازه‌ی مشخصی داشته ‏باشند شعر را از افراط در پرواز بی‌رویه و افراط در بهره‌گیری از عناصر اساطیری و تاریخی برحذر می‌دارد. ‏اما از طرفی،”من شعری” موجود در این شعر، با توجه به همین عبارت‌های داخل کروشه‌ها هم “من” ِ ‏عظیمی‌ست.‏

این فلات، حرارتی دارد که با نبض من تنظیم می‌شود

اما درپایان شعر چنین می خوانیم:‏

گوش می‌خوابانم ‏

این فلات مرا که الهه نیستم

گرم درآغوش می‌گیرد.‏

هرچند که در این نقطه‌ی پایانی “من شعری”، خود می‌گوید که “الهه” نیست و به لحاظ بزرگی، حرکت خود را به ‏طول حرکت آن طناب تنظیم می‌کند وبه آن تن می‌دهد، با این حال، فلات او را گرم یا سخت درآغوش می‌گیرد؛ به ‏دلیل این که در ابتدای شعر خواندیم که حرارت‌اش با نبض او تنظیم می‌شود. و این‌جا واژه‌ی گرم بسیارهوشمندانه ‏به جای واژه‌ی سخت نشسته که در واقع قید و صفت را یکجا دارد.‏

با این همه، در این شعرعبارت‌هایی دیده می‌شود که بیش از حد لازم تکرار شده است. و درعین حال، به نظر ‏می‌رسد که شاعر روایت عظیمی را مشبک کرده است. به این معنی که ما روایت مستقلی را تصورمی‌کنیم و تنها ‏در ظاهر آن تغییراتی ایجاد می‌کنیم اما به ساختار ِ کلی آن روایت مستقل یا آن فرراویت دست نمی‌زنیم.(نگاه کنید ‏به شعرهای: نمازآیات، نمازوحشت، برنادت، آس، غزل غزل‌های سعدی(. همین است که به عنوان یک خطر قادر ‏است شعر را به بیرون ازخود وابسته کند. و دراین نقطه، شاعر به ابتکارعمل باید دست بزند. و دست می‌زند، ‏هرچند کم رنگ.‏

درشعر”پسرم!” هم باز فراروایت دیگری مانند داستان نوح وجود دارد، که باز رفتار کلامی با این فراروایت ‏درست مثل شعر قبلی‌ست، با این تفاوت که دراین شعر به رغم اندوهی که دیده می‌شود، راوی با عبارت‌های ‏طنزآمیزی خط این اندوه را قطع می‌کند(که این بخشی از منش منسوب به شعر زبان محوراست.):‏

اشکال ندارد ‏

تکان‌های دستم گهواره‌ی نوح را به یاد می‌آورد

این آپارتمان‌ها بر آب خواهد رفت

بی گدار به زلزله نزنید

یا:‏

ازگسل‌های مغزمن این گسست آغازشد

یک تخته کم آورده‌ای (ص.۱۷)‏

یا:‏

موعد قبض‌ها را یادآوری می‌کنند

سررسید و به سررسید (ص.۲۲)‏

یا:‏

روسری‌ام با آرواره‌ی نهنگ به صلح می‌رسد. (ص.۲۵)‏

چنین رفتارهای کلامی در برخی شعرهای دیگر این مجموعه و حتی مجموعه‌های قبلی هم به چشم می‌خورد.‏

نکته‌ی مهم نیزهمین رفتار کلامی‌ست که شعرها را از سطح ِ موقعیتی که در آن قرار گرفته فراترمی‌برد. به ‏عبارت دیگر، این نوعی بی‌اعتنایی و یا بهتر است بگوییم نوعی اعتراض به وضعیت جاری‌ست. بر همین اساس ‏است که اندوه که خود درعین این که جزو تبعات اوضاع جاری‌ست، به نوعی سوژه‌ای‌ست که قادر است تمامی ‏شعرها را به نفع خود مصادره کند. با اشکال و تصاویر و عبارت‌های بی‌شمار.‏

بنابراین، هدف شعر، بیان آن اندوه یا هرآن‌چه شهروند فعلی با آن درگیر است نیست، “بیان” برای شعر شدن ِ شعر ‏کافی نیست، شعر شدن ِ شعر رخدادی‌ست درخود ِ زبان و زبان به سیاق خاص خود، بیان خود را به آن‌چه بیان را ‏به شعر تحمیل می‌کند تحمیل می‌کند و به این ترتیب، در برابر آن موضع می‌گیرد. به همین دلیل هم می‌توان گفت ‏شعر زبان محور، به خودی خود نوعی واکنش است؛ واکنش فردی. شاید برای همین است که به نظر می‌رسد ‏شعری که از واقعیت بیرون سخن می‌گوید خواه آرمان‌گرا باشد و خواه غم‌آلود، هر دو به نحوی ایدئولوژیک ‏هستند.‏

به هرطریق، در مجموعه شعرحاضر، این‌گونه به نظر می‌رسد که شاعر سخت در پی یافتن سبک است، سبکی که ‏شعرش به واسطه‌ی آن متفاوت شود. اما باز به نظر می‌رسد که او به آن پتانسیلی که در کتاب قبلی‌اش بروز و ‏خودنمایی کرده چندان توجهی ندارد. به دلیل این که کتاب “راه به حافظه‌ی جهان ” می‌توانست سکوی پرش مهمی ‏باشد - والبته می‌تواند. به این دلیل ساده که شاعر در مجموعه حاضر، به رغم توجه به “من” اندکی ازخودش ‏دورشده است (مقصود من ازخود، هم فرد است وهم زنانگی.)‏

و باز به نظر می‌رسد که او این طور تشخیص داده است که می‌توان با استفاده از عناصر اساطیری و مذهبی ‏‏”آن ِفردی “اش را پیداکند. درحالی که به نظر راوی این سطور، آن‌چه او را به خود نزدیک می‌کند همان ‏طنزی‌ست که چندان مشابهتی به طنز رایج در ادبیات این مرزوبوم که پیشینه‌ای بس طولانی دارد ندارد. طنز او، ‏همان طورکه گفتم، بیش از آن که به معنای نیش زدن به دیگری باشد‌، دراصل انگار وظیفه‌اش نیش زدن به خود ‏است. هرچند که این به آن معنی‌ست که او خسته است، او مثل خیلی‌ها خسته است اما تا جایی که در توان دارد به ‏این خستگی می‌خندد. در این خستگی خود خویش را به عنوان کسی که زنده است از یاد نبرده، اما قصد ندارد ‏فردیت خود را با ابزاری از نوع دیگر یا بهتراست بگویم خود را، زن بودن وانسان بودن خود را، با استفاده از ‏ابزاری دیگرتعریف کند. ابزاری ازپیش تعیین شده. (نگاه کنید به شعرهای: اعترافات جعبه‌ی سیاه، بی چتری که ‏حرف نجات را بزند.)‏

او، زن است، زنی که برای زن بودن خود و، درعین حال، برای اثبات زن بودن خود، برخلاف دیگران، ازخود ‏قهرمان نمی‌سازد. اوحتی خود را “الهه” نمی‌داند. و حتی خود را در اندوه، اندوهی فلج کننده گرفتار نمی‌سازد. او ‏سلطه را باطنز ناکار می‌کند.‏

بااین‌همه، شعرهای قربانعلی تا همین مجموعه تا مرحله “رویکرد به واقعیت شعری” پیش آمده است.‏

منبع: سایت ادبی وازنا‏

chek3.jpg

‏♦ در باره شاعر

‎ ‎مهرنوش قربانعلی‎ ‎

متولد 29 بهمن ماه 1347، تهران، فارغ التحصیل رشته ادبیات فارسی است. وی از سال 1367 با مطبوعات ‏ادبی همچون: دنیای سخن، آدینه، گردون، تکاپو، کلک، عصر پنج شنبه، فرهنگ توسعه، دریچه، پیام شمال، ‏گیلان زمین و نشریات دیگرهمکاری داشته است. نخستین مجموعه شعر او “در ناتمامی خود” در سال 1377 ‏توسط نشر توکا به چاپ رسید که گزیده ای از شعرهای سال های 76 -70 وی را در بر می گیرد.‏

‏”راه به حافظه جهان” دومین کتاب این شاعر در سال 1380 توسط انتشارات “نگاه سبز” به چاپ رسید. کتاب ‏دیگر او “ چشم انداز شعر معاصر ایران ( 1380 – 1301 ) مصاحبه با منتقدان و صاحب نظران شعر ” توسط ‏نشر بازتاب نگار در سال 1383 منتشر شد.‏

قربانعلی در حال حاضر کارشناس ادبی مرکز آفرینش های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. از ‏مهرنوش قربانعلی پیش از مجموعه شعر به وقت البرز کتابهای زیر چاپ و منتشر شده است: “در ناتمامی خود” ‏‏1377ـ “راه به حافظه جهان” 1380ـ “تبصره” 1383ـ قربانعلی همچنین در حوزه ی تحقیق و پژوهش آثاری ‏تدوین کرده است که می توان از: چشم انداز شعر معاصر ایران از سال 1301 تا 1380ـ گفتگو با منتقدان 1383 ‏و چند صدایی در شعر زن ایرانی ـ نام برد. ‏