دشمنان دیروز، متحدان امروز

نویسنده
۲۴ نیوز

» تحلیل ۲۴ نیوز از احتمال سازش

یوسی بلین

آیا به لحاظ سیاسی و اخلاقی می توان با “شرور”ها علیه “شرورترین”ها همکاری کرد؟ این سؤالی است که غرب طی روزهای اخیر آن را مطرح کرده و این درحالی است که جنبش داعش به راحتی به سوی بغداد پیش می رود و درتلاش است تا یک حکومت دین سالار را در عراق و سوریه مستقر سازد.

آیا می توان با ایران که منافع استراتژیک اش در عراق همانند منافع ایالات متحده است همکاری کرد؟ آیا می توان در یک شرایط پرتنش با کشوری که مذاکره اتمی با آن به نتیجه نرسیده و تردید بر سر دستیابی آن به بمب اتمی همچنان بر قوت خود باقی است، در انجام عملیات نظامی مشترک مبادرت ورزید؟

این سؤال مشکلی است که البته می توان پاسخی برای آن یافت. ابتدا، به لحاظ غریزی، زمانی که شخصی در وضعیت اضطراری قرار دارد و تنها می تواند از یک نفر کمک بگیرد، نباید او را ازدست بدهد و البته باید از ورود به مباحثات فیلسوفانه، دایر بر اینکه آیا این اقدام اش مشروع است یا خیر، نیز دوری کند.

تاریخ نشان می دهد که تحولات در ائتلاف های سیاسی تنها به دلیل سنت شکنی نبوده، بلکه گاهی می تواند به دلیل لزوم انجام این عمل در دید عاملان آن باشد.

برخی ائتلاف ها براساس شاخص های مشترک [معمولاً مذهبی] است، ولی تاریخ مملو از همکاری های شگفت انگیز می باشد، چرا که طرفین به این نتیجه رسیده اند که دشمن را تنها می توان ازطریق همکاری با یکدیگر شکست داد.

بهترین نمونه ائتلاف میان چرچیل و استالین طی سال های آخر جنگ دوم جهانی است. توافق “ریبن تروپ- مولوتوف” که باعث ایجاد ائتلاف میان شوروی و آلمان شد، هدف تقسیم سرزمین های اروپایی را به گستاخانه ترین شکل دنبال می کرد.

بعدها، زمانی که نازی ها نبردهای خود را در جبهه شرق آغاز کردند، استالین به متفقین روی آورد و اروپا را با شکست دادن ارتش رایش سوم و به بهای قربانی شدن ده ها میلیون سرباز و غیرنظامی شورویایی در جنگ از دست نازی ها خارج کرد.

استالین دشمن قسم خورده غربی ها بود. او به مثابه یک رقیب واقعی بود، درحالی که هیتلر در اوایل سال های ۱۹۳۰ تنها به مانند شخصیت دهان گشادی بود که هنوز تهدیدی برای صلح جهانی شناخته نمی شد.

دستگاه های اطلاعاتی غربی به تکاپو افتادند تا اطلاعاتی درخصوص دیکتاتور سرخ جمع آوری کنند. به علاوه، توافق “ریبن تروپ- مولوتوف” نیز ثابت می کرد که دشمنی بدتر از او وجود ندارد.

در بریتانیا، هیتلر در برخی محافل، حتی در نزد خاندان سلطنتی که هنوز او را به عنوان یک تهدید به حساب نمی آوردند، از یک محبوبیت نسبی برخوردار بود.

توافق های مونیخ، که در سال ۱۹۳۸ به امضاء رسید، این ایده را تقویت کرد که او یک رهبر استدلال گرا و منطقی است و در صورتی که خواسته هایش تا حدودی برآورده شود، می توان با او به آرامش رسید. این طرز فکر حتی تا بعدها نیز به قوت خود باقی بود.

تازه زمانی که بریتانیا به این موضوع پی برد که خطر واقعی در جای دیگری است، همکاری اش را با شوروی آغاز کرد؛ گویی هیچ گونه خصومتی از قبل بین دو کشور وجود نداشته است.

ازسوی دیگر، نامه های چرچیل به استالین نشان از تحسین دارد، ولی امروز می دانیم که این احساسات واقعی نبوده اند.

امروز داعش پدیده جدیدی است که کل منطقه را تهدید می کند؛ درواقع سازمانی است که به شکلی قابل توجه حرفه ای عمل می کند و قادر است از داوطلبان بیشماری ثبت نام بعمل آورد. این سازمان از انگیزه ای بالا برخوردار است و بی رحمی و سبعانیت اش بی حد و اندازه است.

آنها نشان دادند که یک گروه کوچک سازماندهی شده به آسانی می تواند یک ارتش بی هدف و بی نظم را در هم بکوبد.

عراق به تنهایی نمی تواند با داعش به مقابله برخیزد. ازسوی دیگر، ایران دارای منافعی حیاتی دراین زمینه است، چرا که نمی خواهد اختیار همسایه اش به دست چنین گروهی بیفتد.

پس زمان آن رسیده که خطوط همکاری میان ایران و غرب برای مقابله مشترک علیه اسلام گرایان سنی ترسیم شوند: از یک طرف، خواست ایران برای استقرار نیروها در برابر داعش باید عملی شود و ازطرف دیگر، این اقدام نباید به مثابه گرفتن امتیاز از گروه شش کشور در چارچوب مذاکرات هسته ای ایران قلمداد گردد.

رییس جمهور باراک اوباما متعهد شد که نگذارد ایران به بمب هسته ای دست یابد. رییس کاخ سفید باید مراقب باشد که از این تعهد رویگردان نشود. ایران دارای انگیزه های سیاسی بسیار مشخصی برای مداخله در عراق است و هرگونه همکاری بالقوه دراین زمینه باید در محدوده همین مقوله باقی بماند، نه اینکه باعث نزدیک شدن کشورها به یکدیگر و انحراف از خواسته های جهانی درخصوص خلع سلاح اتمی شود.

منبع: ۲۴ نیوز، ۲۹ ژوئن