پسر که به دنیا می آید، دور از جان فمینیست ها، به او می گویند “نی نی” سه چهار ماه که گذشت چون اسمش کامران است به او می گویند “کامی کوچیکه”. یک ساله که شد به او می گویند “نازپسر” شش ماه بعدش هم به او مدال طلا می دهند و می شود “ یه چیز طلا”، بعد که سه ساله شد می گویند “شیطون بلا”، پنج سالش که شد می گویند “کامی نابغه”، وقتی رفت مدرسه همکلاسی هایش به او می گویند “خنگول”، معلم شان هم به بچه هفت ساله می گوید “خیرآبادی”. نه سالش شد مادرش به او می گوید “عزیز دل”، در عوض خواهرش به او می گوید “کره خر”، تازه وقتی پانزده ساله شد به او می گویند “کامران” هفده سالش که شد به او می گویند “کامی تیزه”، نوزده ساله که شد دوست دخترش به او می گوید “ گلم”، در عوض پدرش به او می گوید “نره خر”، هنوز سال دوم دانشگاه است که مادرش به او می گوید “مهندس” بعد که زن گرفت، زنش به او می گوید “جوجه من”، ولی زن همسایه به او می گوید “مرتیکه لات”، همکارش در اداره به او می گوید “کامران خان” و در فیس بوک اسمش می شود “کورش 2000” وقتی به سی سالگی رسید بچه اش می گوید “بابایی” و همسرش به او می گوید “پپه”، چهل سالش شد به او می گویند “کچل خیکی”، پنجاه سالش شد ملقب می شود به “شارلاتان” و شصت ساله که شد به او می گویند “حاج آقا خیرآبادی” وقتی هم که هفتاد ساله شد به او می گویند “اوهوی پیر، البته نوه اش به او می گویند “باباجونی”، بعد هم که مرد همه متفقا به او می گویند “مرحوم خدا بیامرز”
هنوز نمی توانم بفهمم چرا وقتی واژه ای مثل خیار وجود دارد، به دوچرخه باید بگوئیم خیار؟ یا مثلا اگر از رنگ قرمز خوشمان آمده، باید به رنگ آبی آسمانی بگوئیم قرمز آسمانی؟ کمی که دقت کنید متوجه می شوید که اغلب ماها همین کار را می کنیم. غالبا اصرار داریم که ثابت کنیم که همه چیزهای خوب همان چیزهایی است که ما داریم. به همین دلیل است که می بینی دولتی که باعث فقیر شدن مردم شده دولت عدالت پرور است، دولتی هم که باعث ثروتمند شدن مردم شده آن هم دولت عدالت پرور است. ما هم که با هر دوشان مخالفیم طرفدار عدالت هستیم.
مثلا همین اصلاح طلبی، وقتی خاتمی خودش را اصلاح طلب خواند، و مخالفانش دیدند مردم طرفدار اصلاح طلبی هستند، اول به خودشان گفتند اصلاح طلب و بعد زیر و رو کشیدند که اصولگرایی عین اصلاح طلبی است، بعد گفتند اصلاح طلبی خاتمی اصلاح طلبی آمریکایی است و اصلاح طلبی اصولگراها اصلاح طلبی اسلامی است. از آن طرف رادیکال های طرفدار انقلاب به طرفداران خاتمی گفتند اصلاح طلب دولتی بعد که دیدند هنوز شدتش کافی نیست، گفتند اصلاح طلب حکومتی. و یک طوری هم می گفتند اصلاح طلب حکومتی انگار اصلاح طلب غیرحکومتی هم داریم. و جالب اینکه اصلاح طلب حکومتی تبدیل به فحش شده بود، طرف به زور می خواست ثابت کند که خاتمی اصلاح طلب حکومتی است، در حالی که خاتمی خودش رئیس جمهور بود.
بعد هم که می گفتی: بله من اصلاح طلب هستم و شما انقلابی هستی، می گفت: نه من انقلابی نیستم. آقای انقلابی می گفت: من طرفدار تغییر اساسی حکومت و حذف رهبری و تغییر قانون اساسی با حضور خیابانی مردم هستم. بعد ما می گفتیم: خب! عزیزم، این همان انقلاب است. می گفت: نه، من طرفدار اصلاحات غیر حکومتی هستم. می گفتیم مثلا چطوری؟ می گفت: مثلا مردم به خیابان بیایند و تلویزیون را بگیریم، بعد رهبر را اعدام کنیم و مجلس را به توپ ببندیم و بعد یک جمهوری ایرانی ایجاد کنیم و قانون اساسی را از اول بنویسیم. اینجوری اصلاحات بنیادین می کنیم. می گفتم: خوب! ما به این می گوئیم انقلاب. می گفت: نه، من با انقلاب مخالفم، من فقط معتقدم باید حکومت و قانون و کل نظام سیاسی عوض شود، از طریق اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز با تانک. همین رفیق من، وقتی عارف و روحانی نامزد ریاست جمهوری بودند و من طرفدارشان بودم، می گفت اینها که اصلاح طلب نیستند. می پرسیدم: مگر تو طرفدار اصلاحات هستی؟ می گفت: نه، مرده شور اصلاح طلب و اصلاحات را ببرد، همین اصلاحات ما را بدبخت کرد. می گفتم: اگر اصلاحات بد است، دیگر چه فرقی می کند دو تا آدم بد اسمشان اصلاح طلب باشد یا حسنقلی؟
حالا هم همین داستان اعتدال است. یعنی آدم نمی فهمد این هموطنان عزیز به چه دلیل از صبح تا شب سعی می کنند معنی کلمات را عوض کنند. نه اینکه فکر کنید فقط مفاهیم سیاسی اینطوری اند. نه. حتی اشیاء و خوراکی ها یا هر چیز دیگری ممکن است اسم متفاوتی با آن چیزی که هست داشته باشد. مثلا به “مشروبات الکلی” تا سالها گفته می شد “دوا” یا “زهرماری” یا “عرق” یا “عرق سگی” یا “می ناب” یا “خانمان برانداز” یا “ام المفاسد”. حالا اگر بگوئی الکل می خوری می گویند نه، الکل رو می مالن نمی خورن، یا اگر بگوئی ودکا خوردم، بقول بابک می گوید: “کامممممممآآآآآن، این که همون عرق سگی یه.”
گاهی اوقات می بینی طرف روزی دو بار تریاک سناتوری می کشد و می شود توپ، بعد معتقد است دین افیون توده هاست، می گوئی مگر افیون چیز بدی است؟ می گوید: بله که بد است، همین دین باعث می شود که مردم دچار خمودی بشوند، بعد دائم چرت می زند. به همین آدم اگر خدای ناکرده بگوئی تریاکی، دودمانت را به باد می دهد. به تریاک می گوید “جنس” یا “دود” یا “مواد”، وقتی هم که دو تا دود می کشد می شود توپ توپ. جرات داری به او بگوئی معتاد؟
شده همین داستان اعتدال، تا جریان اعتدال مطرح نبود، میانه روی و اعتدال خیانت به جنبش مردم بود و نشانه سازش با حکومت. بعد که هجده میلیون رای آورد و شد انتخاب مردم، از آن طرف دولتی ها می گفتند اعتدال یعنی همان اصلاح طلب خائن و سبز فتنه گر آمریکایی، از این طرف هم مخالفان روحانی می گفتند اعتدال یعنی نوکری رهبر و اصلاح طلبی حکومتی. وقتی مردم طرفدار روحانی شدند، دولتی ها می گویند دولت روحانی دولت اعتدال نیست، بلکه دولت تندروهای مخالف حکومت است، ضد حکومتی ها هم می گویند اعتدال یعنی مخالفت با حکومت و اجرای حقوق بشر و لغو حجاب اجباری و تغییر قانون اساسی و به همین دلیل روحانی معتدل نیست.
آدم هم نمی فهمد باید چطور اسم روی خودش بگذارد. اگر بگوئی تندرو می گویند چرا تند می روی وایستا، اگر بگوئی کندرو می گویند چرا یواش می روی، بدو. باز اگر اسمش حسین بود می گفتی قرار است قیام کند علیه یزید، اگر هم اسمش زین العابدین بود می گفتند می خواهد خودش را به مریضی بزند و از زیر مسوولیت فرار کند، اگر هم اسمش مهدی بود می گفتند آهان! این از آنهاست که دائم غیبش می زند و معلوم نیست کجاست. این که اسمش “ حسن” است، اصولا طرفدار صلح و سازش است، توی جیبش هم کلید دارد و کارش باز کردن در است. نه تند می رود نه کند، برای این یکی چه بهانه ای داری؟
حسین شریعتمداری که می گوید “اعتدال یعنی دوری از اصلاح طلبی”، احمد خاتمی هم می گوید “اعتدال یعنی همراهی با رهبری” جنتی هم که همیشه چهل سال عقب است، می گوید “اعتدال یعنی خط امام”، نشریه مرصاد که نوشته “اعتدال یعنی اسلام”، سردار نقدی هم گفته “اعتدال یعنی شجاعت در برابر دشمنان”، هیات رزمندگان اسلام هم معتقد است “ اعتدال یعنی عدالت”، حاج آقا تویسرکانی نماینده رهبر هم که معتقد است: “اعتدال یعنی فریب دشمنان را نخوریم.” آدم نمی فهمد اگر اعتدال یعنی شجاعت، پس چرا دو تا کلمه داریم که یکی اش یعنی برو جلو، یکی اش یعنی وایستا عقب؟ یکی نوشته “اعتدال یعنی اصلاح طلبی به توان هزار” بعد که بپرسی اصلاح طلبی یعنی چه؟ می گوید اصلاح طلبی یعنی انقلابی بودن به توان هزار، خوب مرد حسابی این دو تا را در هم ضرب کنیم که اعتدال می شود بمب اتمی.
آقای محمد شریعتمداری هم با وجود اطلاعات ارزنده اش در مورد بازرگانی و تجارت، فرق جی پی اس و اعتدال را هنوز نمی داند و می گوید “اعتدال یعنی حرکت در جاده صحیح” خوب استاد! حرکت در جاده صحیح که دیگر کلید و انتخابات و روحانی لازم ندارد. یک جی پی اس می گذاری روی ماشین، آدرس را می دهی آدم را می برد به جاده صحیح. آن یکی اعتدال را همان فلسفه می داند. آقای وحید آبیده که احتمالا یکی از اسامی مستعار افلاطون است، می گوید: “ اعتدال یعنی بسط خردورزی” یعنی همان اتاق فکر یا دانشکده فلسفه یا یکی از همان باغ های آتن و اسپارت. آقای ابوالقاسم خان خوشرو هم اعتدال را یک چیزی تو مایه های خلع سلاح و دیپلماسی می داند. می گوید: “اعتدال یعنی دوری از ماجراجویی و شعار زندگی”. آقای نهاوندیان هم اعتدال را یک چیزی تو مایه جذب نخبگان و تاسیس مدرسه تیزهوشان می داند و معتقد است “اعتدال یعنی استفاده از تمام نخبگان و داده های علمی” به عبارت دیگر اعتدال اسم عربی دانشگاه هاروارد یا ام آی تی است.
حاج آقا غضنفرآبادی هم که از نمایندگان مجلس است ولی چماق لری ندارد، اعتدال را با بولدوزر عوضی می گیرد و معتقد است “اعتدال یعنی برداشتن دیوار میان اصلاح طلب و اصولگرا” اکبر خان هاشمی هم که یک تعریف از اعتدال ارائه داده که اگر در صد سال تاریخ جهان با ذره بین به همه کشورها و حکومت ها نگاه کنی، حتی یک مصداق برایش پیدا نمی کنی. گفته “ اعتدال یعنی انقلابی باش، کله شق نباش”. حالا ما که با اکبرآقا دوست شدیم، ولی خدائیش گفتن این حرف درست است؟ مگر می شود آدم کله شق باشد و انقلابی نباشد؟ مثل این می ماند که بگوئی احمدی نژاد باش و منطقی فکر کن. احمدی نژاد؟ همان آقایی که قبلا رئیس جمهور بود. نه، آن که رجایی بود. یادت نمی آید. بی خیال شو.
ولی از همه اینها مهم تر دائی بچه است که از وقتی این بچه به دنیا آمده، هی به پیراهن بنفش و شلوار سبزش نگاه می کند و هر روز که به بچه سر می زند، یک شباهتی را بین خودش و طفل معصوم می بیند و امیدوار است که اعتدال خانم وقتی بزرگ شد، شبیه دائی اش بشود. دائی کوچیکه که هنوز برای دیدن بچه نیامده و در سوئد زندگی می کند معتقد است “اعتدال یعنی نفی خشونت” و دائی وسطی که حسابرس یک شرکت خودروسازی است معتقد است “اعتدال یعنی منطقی کار کردن”، دائی ابراهیم یزدی هم معتقد است که “ اعتدال یعنی اجرای قانون اساسی”، دائی لطف الله میثمی هم معتقد است “ اعتدال یعنی التزام به قانون اساسی” اما از همه مهم تر دائی رسول اش است که گفته “منظور روحانی از اعتدال همان اصلاح طلبی است.” انگار حسن آقا لال بود یا دسته کلیدش را گم کرده بود، یا حواس اش پرت بود، بابای بچه خودش زبان دارد و خودش می گوید منظورش چیست. اگر منظورش از اعتدال همان اصلاح طلبی بود، خودش که بلد بود بگوید اصلاح طلبی، می گفت اصلاح طلبی. این که دوا نیست آدم خجالت بکشد بگوید زهرماری، قشنگ می گوید اعتدال. حالا بالاخره شما فهمیدید که منظور حسن آقا از اعتدال چیست؟