نخستین بار است که در کلام یک مقام جمهوری اسلامی ایران، صریح و روشن مفاهیم باژگونه از سیاست خارجی به نقد گذاشته می شود. در جلسه معارفه محمد جواد ظریف در جای وزیر خارجه به کارکنان این وزارتخانه، حسن روحانی رئیس جمهور ایران، خطوط کلی سیاست خارجی را آن گونه طراحی کرد که با اصول و ضوابط بین المللی همخوان است. به اندازه ای این پیام و کلام تازگی داشت که باور کردن آن چه شنیده می شد دشوار بود. در پی آن، پرسش ها به حافظه تاریخی 34 سال اخیر فشار می آورد تا این چرخش موزون در کلام را هضم کند و آن را باور کند. یک پرسش غالب این بود: وزارت امور خارجه در جمهوری اسلامی ایران درعمل زیر مجموعه رهبر است و هم اوست که می تواند خطوط سیاست خارجی را ترسیم کند. بنابراین آیا می توان این چرخش را خواست رهبر و دیگر عواملی دانست که در شکلگیری این خواست دگرگون ساز، رهبر را رهبری می کنند؟
به نظر می رسد رخدادی بزرگ اتفاق افتاده و هرچند بسیار دیر، ضرورت این چرخش فهمیده شده است. این درجه از تغییر حتی در سطح کلام و پیام قابل تامل است و می توان به آن امید بست. ساختار حفوفی و حقیقی قدرت را در ایران به خوبی می شناسیم و به همان درجه که وزارت دادگستری مصطفی پورمحمدی مایه خشم و اندوه داغ دیده گان از هر دسته و گروه شد، ورود ظریف به وزارت امور خارجه و صالحی در مقام هدایت کننده سیاست هسته ای در مراوده با غرب، به صفت تدبیر و امید معنا بخشید. این دو انتخاب یا حتی انتصاب، از چشم بد دور می تواند در سرنوشت کشوری که سیاست خارجی را با مرگ بر این و آن و گدائی تکبیر گره زده و آن را به کلاف پیچیده ای تبدیل کرده، تاثیر گذار بشود. شاید تاکید مکرر بر نقش ظریف در صدور قطعنامه 598 یک نشان قطعی از چرخشی است که ایران مثل یک تشنه به آن نیاز دارد. چرخشی است عقلائی که جام زهر را تداعی نمی کند و بلکه از درک دیر هنگام موقعیت خبر می دهد که با تاخیری ویرانگر، خود را در نخستین کلام و پیام صریح حسن روحانی بازتاب می دهد.
آیا جماعتی که بقای خود را درگرو وخامت بحران هسته ای و دیگر ناکامی های ایرانیان می جویند، به مجموعه منسجم سیاست خارجی مجال خدمت می دهد؟ احاطه ظریف به سیاست خارجی و تجربه صالحی در افت و خیزهای سیاست هسته ای چند سال اخیر و صراحت روحانی در نقد شعار زدگی و تاکید بر این که مردم از سیاست خارجی راضی نیستند، مجموعه منسجمی درست کرده که می تواند، خردمندانه نسیت به هدایت ایران در گذار از یک پیچ و پرتگاه پر خطر اقدام کند. اما کار این تیم با وجود توانمندی ها سخت است. از نگاه بین المللی بسیار سخت است و آنگاه به غیر ممکن نزدیک می شود که دشمنان واقعی ایران که در زوایای حساسی از حاکمیت، سلطه و نفوذ دارند، راه را بر آنها ببندند و با کفن و چماق، این بازی ظریف را به هم بزنند. سالهای سال است که آمده اند و سوار بر امواج نابخردی ها شده اند تا قواعد بازی شطرنج را با هوچیگری در هم بریزند و همچنان با تسخیر تریبونی مانند کیهان، چماقداری می کنند. این دشمنان واقعی و داخلی، اگر با تیم نو بر آمده در گیر نشوند، معجزه است. حتی اگر دستوری بر توقف فتنه گری از بالا دریافت کنند باز هم بعید است، خود و دار و دسته شان، هتاکی و فتنه گری در امر حکومتی را متوقف سازند. نوکری که زیاده قدر ببیند بر گرده ارباب سوار می شود. و در جمهوری اسلامی از این سلسله نوکرها زیاد داریم که از بس آزادی بیان برای هتک حرمت و سلب امنیت مردم داشته اند، به تاراج اندوخته های عقلی و تجربی مهره های ورزیده شده در کار سیاست خارجی حکومت خودشان هم معتاد شده اند و آن را در شرح وظایف خود گنجانده اند. تیم سیاست خارجی و سیاست هسته ای روحانی از گزند آنها در امان نمی ماند. مگر نیش آنها را کشیده اند؟
آنها از هر سو سر راه تیم سبز خواهند شد و روحانی را که می گوید پیام نارضایتی مردم از سیاست خارجی را باید شنید، بی جواب نمی گذارند. اساسا شنیدن پیام مردم از نگاه شان ، جرم است. یک مشت شعار تکراری در آستین دارند که در صورت آشکار شدن کمترین نشانه از پیشرفت در مذاکرات، همه را روی سر تیم خراب می کنند. همسوئی سنتی آنها با قوه قضائیه، حربه خطرناکی است که در اختیار شان است. این حربه با حضور پور محمدی در کنار ریاست قوه قضائیه، تیز تر هم شده است و ظرفیت باالقوه دارد تا نگذارد کار به سامان برسد. آنها با نقض گسترده حقوق مردم، فضائی رسانه ای و مدنی باقی نمی گذارند تا در آن فضا مردم پیام های خود را به سهولت به گوش حاکمان برسانند. اگر همسوئی مدعیان و مزاحمان حقوق مردم نبود، به این دیری پیام شنیده نمی شد. خیلی وقت است مردم در گوش حکومتی که به آنها آزادی بیان نمی دهد پچ پچ می کنند. اما صدای آنها به جائی نرسید. تا کیهان و اقمارش هست که پیام مردم به گوش نمی رسد. اگر رسیده بود با تحریم به این سختی رو در دو نشده بودیم. اگر پیام زودتر رسیده بود و نیش مار غاشیه همزمان کشیده شده بود، اصلا محمد جواد ظریف را 7 سال پیش در حساسترین شرایط به تهران فرا نمی خواندند و او را از سیاست هسته ای کنار نمی گذاشتند.
آیا با وجود مصطفی پورمحمدی در جوار جواد لاریجانی و صادق لاریجانی، می شود به سیاست شنیدن پیام های مردم در حوزه سیاست داخلی و خارجی امید بست؟ می شود به همین یک فراز خردمندانه از سخنان حسن روحانی امید بست؟ البته می شود با این شرط که احمد زید آیادی و امثال او که شرافت قلم و حرمت پیام مردم را پاسداری کردند، در حبس نباشند. و از آن بیش امثال مصطفی پور محمدی در صدر نباشند.
سیاست داخلی و خارجی دو همزادند. روزنامه نویس پیام آور مردم است و حکومت در غیاب پیام رسان، آن قدر فاسد و ناشنوا می شود که انحطاط و تزلزل و بی ثباتی، دیر یا زود سر می رسد. مردم کمک کردند تا چهره ای تازه از درون همین نظم سوار کار بشود. و پیام آنها را که فقط با جوک و پیامک تلفنی، انتشار می دهند بشنود.
ایکاش پیام مردم که حامل نارضایتی از سیاست خارجی است، این اندازه دیر به گوش ها نرسیده بود تا احساس کنیم پیام را از تحریم های کمر شکن دریافت کرده اند، و مردم اساسا فرصتی برای انتشار پیام های خود نداشته اند.
با این همه تیم سیاست خارجی حسن روحانی نیرومند و کاردان است. اگر حرفی و نقلی هست، بر می گردد به خیل نادان ها و جانیان حرفه ای که نماد تابلو داری از آنها در هیئت وزیران حسن روحانی وارد شده و تیم سرکوب به نیت خفه کردن بسیار پیام های مردم تقویت شده است.