نگاه روز

محمد صفریان
محمد صفریان

القای دوباره ی تابوهای مرده…

 

سر آخر پخش سریال تلویزیونی “ فاصله ها ” آخر گرفت تا یکی از پر حرف و حدیث ترین مجموعه های تلویزیونی سالهای اخیر به آرشیو رسانه ی ملی اضافه شود.

پس از اتفاقات سال گذشته و افت چشمگیر مخاطبین صدا و سیمای داخلی در پی نشر اکاذیب و سخن مضحک و همزمان با جلب وسیع مخاطبین تلویزیونی به شبکه های ماهواره ای و پخش سریال های دوبله شده ی خارجی توسط شبکه ی فارسی وان که بدعتی نو در رسانه های خارجی محسوب می شد، مسئولان رسانه ی ملی بر آن شدند تا به همت حضور جوانان خوش چهره و بازیگران تازه، هم مخاطبین از دست رفته را از نو به پای تلویزیون ملی بنشانند و هم از ارزش هایی دفاع کنند که به خیالشان در سال های اخیر کمرنگ تر و کم رنگ تر شده بود.

 

 

 

سریال “ فاصله ها ” در واقع تلاشی بود برای یادآوری و تبلیغ دوباره ی هم آن ارزش های به ظاهر انسانی. نگاهی دوباره به متن فیلمنامه ی سریال، مهر تاییدی بر این ادعاست. جایی که تمامی راه های زیستن، بن بست و ویرانه معرفی می شود و دینداری در مفهوم کلاسیکو سنتی اش یگانه راه رستگاری و رهایی.

در این میان، مجموعه ی بازیگرانی که به همت نظر مثبت رهبری برای مجموعه ی تلویزیون به فعالیت خویش ادامه می دهند در کنار سناریویی مورد قبول سیستم فکری تندروهای مذهبی در کنار هم باعث شدند تا یکی از شعاری ترین و سطحی ترین سریال های تلویزیونی رقم بخورد.

در این سریال، دنیای نیمه مرده ی “ قهرمان ” که سالهاست در نگاه مدرن ادبی- هنری جایگاهی ندارد، دوباره جان گرفته است. چون چون سالیان گذشته ی دور، یکی تماماً خوبی و انصاف است و دیگران سراسر بدی و کژفهمی. یکی تماماً سیاه و آن یکی سراسر سفید.

دانیال حکیمی و رضا توکلی که در دیدار چندی پیش اهالی تلویزیون و سینما با رهبری هم حضور داشتند، در این سریال سمبلی شده بودند از انسانیت و مروت و جوانمردی. افرادی که از قرار قصه، در جنگ حضور داشتند و پس از جنگ نیز با یک زندگی بردبار و مذهبی و انسانی، تمام مشغله شان تنها خدمت بود و عبادت.

…، و در مقابل، دیگرانی که به جرم روابط نامشروع، دروغ و بی نمازی، از راه عافیت فاصله گرفته و از قافله ی انسانیت جا مانده اند.

در این سریال، روابط دختر و پسر، تنها زمانی مشروعیت می پذیرد که زیر نظر خانواده باشد و به ازدواج آن دو ختم شود. رو کردن دوباره ی تابوهایی که به همت گذر روزگار از ذهن مردم فاصله گرفته اند نیز از جمله ی دیگر شاهکارهای سریال است.

 

 

در این قصه، تعقیب و دخالت آشکار در امور شخصی دیگران، به بهانه ی “ مراقبت ” توجیه می شود و رابطه ی ساده و دوستانه ی دو انسان، تا سر حد یک جرم و جنایت بالا می رود. مرد قهرمان

( دانیال حکیمی) از شنیدن این جمله : “ که ما تنها با هم دوستیم ” چنان افروخته می شود که گویی در برابر شگرف ترین ناجوانمردی ها قرار گرفته… زن و مرد در این قصه به چنان فاصله ای از هم می رسند که انگار نه انگار در ذات و اصل هر دو انسانند و هم نوع.

القای ترس و وحشت از رابطه ی زن و مرد به جایی می رسد که اگر زنی برای احوال پرسی به خانه ی مردی بیاید، انگار عجیب ترین و غیر قابل باور ترین اتفاق عالم رخ داده و گناهی نابخشودنی شکل گرفته که دگر راهی برای جبرانش نیست.

دیگر از اینها حرف و حدیث حجاب و پوشش اسلامی زنان نیز مطرح است. زنان پرهیزگاری که در قصه ی فیلم، به مفهوم “انسان ” نزدیک می شوند، همگی با پوشش چادر حاضر می شوند و در مقابل هر آنکه لباسی زیبا به تن دارد، از جمله ی ابلیسان روزگار است و در این دنیا مشغله ای جر فریب مردان ندارد.

براستی، اینهمه خلط مطلب و واروونه جلوه دان واقعیت که در اخبار و گزارش های صدا و سیما بود، مسئولان این رسانه را کفاف نمی داد که حال این دروغگویی ها و لاف انالحق زنی ها را به متن سریال های خانوادگی نیز وارد کرده اند؟

در شرایطی که انسان در تمام سالهای فعالیت فکری اش کوشیده تا مرز و خط را از میان جملگی روابط بشری بردارد، تا به مفهومی بنیادین از “ نوع بشر ” برسد، این مرز و خط ها نه آیا به ضرر جامعه است و باورهای انسانی؟

آقایانی که برای کسب رزق و روزی و حضور در عرصه ی ( به اصطلاح ) هنری، قلم به نرخ روز می زنند و برای خوش آمد اهل قدرت می نویسند، هیچ به تاثیرات مخرب و ویران کننده ی این شعارها و کژ مفهومی ها اندیشه اند؟ هیچ به رسالت قلم و تاثیر و نفوذ این افکار در ناخودآگاه اجتماعی دقیق شده اند؟

این که جهت تقدیس مفهوم خانواده، برای آدم بالغ و عاقل وکیل و وصی معرفی کنیم و اراده ی زندگی دیگری را در گرو تصمیم پدر و بزرگتر بگذاریم، نه آیا خود گونه ای دیگر از دیکتاتوری و گزیده ای خلاصه از همان تفکری است در این سالها خواب و خوراک آسوده بر ما حرام کرده؟ این تصمیم گیری پدر به جای فرزند، نه آیا گونه ای کوچک شده از همان تفکری است که ولی فقیه و پدر روحانی برای جامعه فرض می کند و صلاح کار مردمان را به عهده ی او می گذارد؟

در این میان البته، تکلیف اهل سیاست که مشخص است، چه ناگفته پیداست هر آنکه قدم در راه سیاست می گذارد در نهان اندیشه ای به جز قدرت در سر ندارد، لیک سوال از اهل فرهنگ و هنری باقی می ماند که در سالیان دراز تاریخ بشری هماره دل در گرو زندگی نکوتر بشری داشته اند، آقایان شما دیگر چرا؟