برگزاری مراسم 16 آذر 88 و اعتراض گسترده دانشجویان و مردم به دولت کودتا و همبستگی میان تمامی قشرهای اجتماعی در اعتراض به کودتاچان، حاکمیت را به وحشت انداخته است. به خصوص آن که پیش از 16 آذر، هاشمی رفسنجانی، مرد همیشه قدرتمند و پشت صحنه سیاست جمهوی اسلامی، که اصولا کمتر پیش می آید بی سنجیدن تمامی جوانب یک قضیه و بررسی سود و زیان آن دست به کاری بزند، کودتاچیان را در مشهد به باد انتقاد گرفت و اعلام کرد که “اگر مردم ما را نخواهند، باید کنار رویم”.
کودتاچیان که تاکنون از هیچ راهی برای سرکوب تظاهرات معترضان دریغ نکرده اند، اکنون تئوری “خشونت بیشتر، اعتراض کمتر” را بر باد رفته می بینند و از طرفی اعتراضات مردم نیز راهی جز سرکوب برایشان باقی نگذاشته است.
اما حوادثی که در همین فاصله کوتاه پس از 16 آذر رخ داد – و پیش از آن نیز نشانه هایی از آن بروز کرده بود - بیان گر این است که حاکمیت اکنون تمام مساعی خویش را بر به خشونت کشیدن جنبش سبز گذاشته است. رسانه ها کودتا در زمان اعتراضات پس از انتخابات، تمامی تلاش خود را کردند تا معترضان را عده قلیلی از آشوب گران و اراذل و اوباش بنامند؛ رییس دولت کودتا هم معترضان را مشتی “خس وخاشاک” نامید. پخش مکرر صحنه هایی از تخریب و به آتش کشیدن وسایل نقلیه عمومی، مغازه ها و بانک ها از رسانه “میلی” عملا طرفی نبخشید و افکار عمومی باز هم به هم دردی با معترضان پرداختند؛ سهل است گاهی به آنان نیز پیوستند.
در فاز دوم این قضیه تلاش بر این بود تا با تحریک قومیت های مختلف در ایران، آتش خشونت را به این مناطق بکشند. برخوردهای خشن در مناطقی که شاهد حضور اقلیت های قومی در آن ها هستیم – هم چون سیستان و بلوچستان و کردستان – نشان دهنده تلاش حاکمیت برای این امر بود. صدور احکام سنگین و حتی اعدام افرادی چون “احسان حدادی” نشان دهنده این مساله بود. اما قومیت های ایرانی کرد و بلوچ، همراه و هم گام با جنبش سبز، با نگاه به هدف خود که رسین به دموکراسی، رعایت حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت ملت ها توسط خود بود، تنها به اعتراضات مدنی اکتفا کردند و به دور باطل خشونت نغلتیدند
اکنون فاز سوم تلاش کودتاچیان برای به خشونت کشیدن جنبش سبز، آغاز شده است. اگر تاکنون سرکوب و ضرب وشتم در خیابان ها و محیط های عمومی تنها در روزهای اعتراضات وجود داشت، اکنون خشونت را به محیط های عمومی کشانده اند و در روز روشن دانشجویان را در صحن دانشگاه مضروب می کنند، لباس شخصی ها با تجهیزات کامل محل کار میرحسین موسوی را محاصره می کنند و وی را تهدید می کنند و در روز 16 آذر، به زهرا رهنورد، حمله می کنند. از سویی دیگر مقامات قضایی صراحتا معترضان را تهدید به برخوردهای سنگین می کنند. رسانه “میلی” هم با پخش تصاویری از آتش زدن عکس های “آیت الله خمینی” در تظاهرات 16 آذر، زمینه را برای برخورد با معترضان آماده می کند. امامن جمعه نیز – که در واقع در ایران، یک حزب منسجم هستند – در سخنانی هماهنگ خواستار برخورد با توهین کنندگان به “آیت الله خمینی” می شوند.
از سویی دیگر با فرا رسیدن ماه محرم، کودتاچیان بیم آن دارند که اعتراضات از چند شهر به تمامی کشور کشیده شود. اتفاقی که به هیچ وجه هم دور از ذهن هم نیست. اعتراضاتی که تاکنون انجام شده است، نشان داده که پایگاه حاکمیت در میان مردم کمتر از آن چیزی است که سیاسیون تصور می کردند. ضمن آن که به دلیل شرایط نا مناسب اطلاع رسانی در ایران و سرکوب های شدید و گسترده – خصوصا در شهرهای کوچک تر – بسیاری از مردم شهرهای کوچک تر، امکان حضور در اعتراضات را پیدا نکردند. اما عزاداری های ماه محرم – به خصوص در دور روز تاسوعا و عاشورا – فرصتی بسیار گران بهاست برای تمامی سبزهای ایران، تا خودی نشان دهند. در این شرایط و با توجه به زمینه سازی های کودتاچیان، و استفاده از جو مذهبی ماه محرم، بسیار امکان آن می رود که کودتاچیان تلاشی گسترده را برای حذف و سرکوب همگانی جنبش سبز در نظر داشته باشند. تلاشی که تنها در صورت اشتباه استراتزیک سبزها در مواجهه خشونت آمیز با برخوردهای کودتاچیان می تواند به وقوع بپیوندد.
اکنون و با واکنشی که حاکمیت و کودتاچیان درمقابل جنبش سبز از خود نشان داده اند، وظیفه جنبش سبز سنگین تر از پیش شده است. کودتاچیان بر آن اند تا با به خشونت کشیدن جنبش، سناریوی خود برای سرکوب همه جانبه اعتراضات مردم به مرحله اجرا درآورند: پاسخ خشونت آمیز از سوی معترضان به وابستگان دولت کودتا، عملا باعث می شود تا حاکمیت بهانه مناسب را برای سرکوب معترضان به دست آورد، به این بهانه که معترضان متعرض امنیت جانی عده ای از “مردم” شده اند. در این میان می توان تصور کرد که با پیش زمینه هایی که از پیش انجام شده است، دانشگاه ها به تعطیلی کشانده شود، معترضان به صورت گسترده بازداشت شوند و شرایط حکومت نظامی به طور کامل بر کشور تحمیل شود. در این صورت است که دیگر نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان. برکسی پوشیده نیست که مواجهه خشونت آمیز و نظامی با حکومتی که سال هاست ثروت های طبیعی ملت را در راه به دست آوردن تکنولوژی های نظامی صرف کرده وتمامی اهتمام خود را بر کشف و به خدمت گرفتن جدیدترین وسایل سرکوب گذاشته است، از همان ابتدا محکوم به شکست خواهد بود.
بی تردید اکنون در صورت شکست جنبش سبز به هر دلیلی، این شکست نه شکست معترضان در این بازه زمانی، که شکست جنبشی است که ایرانیان در تمامی ایران و جهان، برای در آغوش کشیدن معشوق آزادی و دموکراسی به راه انداخته اند.
در این میان نقش آنان که در هر بخشی، به نوعی نقش رهبری فکری گروهی از جامعه را دارند و به عنوان مراجع فکری عمل می کنند، بسیار برجسته ومهم است. در میان تمام خطراتی که جنبش سبز را تهدید می کند، شاید اکنون خطر به خشونت کشیدن آن بیش از همه باشد، زیرا خطری است که همیشه در کمین این جنبش است و می تواند آن را به بیراهه و شکست بکشاند.
پرهیز از خشونت و در پیش گرفتن مبارزه ای عاری از هرگونه حرکات خشونت آمیز – آن چنان که بزرگانی چون نلسون ماندلا و مهاتما گاندی پیش از این در پیش گرفتند و اتفاقا به موفقیت های پایدارتری هم رسیدند – نیازی است که امروز جنبش سبز ایران دارد. جنبش سبز ما تاکنون در راهی درست به پیش رفته است، بر همگان است که با مبازه بدون خشونت دولت کودتا را خلع سلاح کنیم. نباید از یادمان برود که “خون به خون شستن محال آمد، محال”.