آقای خاتمی عزیز
سلام
حدس میزنم که روزهای سختی را از سر میگذرانید، به غیر از انتقادات مخالفین و فشارهای حاکمیت لابد این روزها بیش از هر زمان با انتقادات و پرسشهای اطرفیان خود مواجهید. (البته آن دسته از اطرفیانی را عرض میکنم که مثل ما از کار شما متعجب و حیران شدهاند.) از شما چه پنهان حال ما هم این روزها زیاد خوب نیست، نزدیکترین دوستانمان در زندانند و خودمان تحت فشار و تهدید. حبس و حصر مظلومانه و ناجوانمردانهی رهبران جنبش سبز-آقایان موسوی و کروبی- هم سخت بر وجدانمان سنگینی میکند.فساد، سرکوب و خفقان بیداد می کند و کشور به واسطهی سوء تدبیرها با تحریمهای کمر شکن و خطر جنگ مواجه است. وضعیت اقتصادی کشور و فقری که سخت گریبان مردم را گرفته هم که محتاج توضیح نیست.
آقای خاتمی
مردم خوشحال نیستند، ناامیدند، مستأصل، افسرده و البته خشمگیناند. هر چند من شخصا به آینده امیدوارم اما همهی اینها باعث میشود که حال آدم زیاد خوب نباشد و از شما چه پنهان این “سورپرایز اسفندی” شما هم در بدتر شدن حال ما بیتاثیر نبوده است! نه فقط نفس عمل شما بلکه فضای مسمومی که پس از آن به وجود آمد واقعا ناراحت کننده بود. فضای مسمومی که دو دسته در به وجود آوردن آن نقش ویژهای داشتند: اول کسانی که هر کاری خاتمی بکند از نظرشان بد است، اگر خاتمی انتخابات را تحریم کند بد است، اگر شرکت کند بد است، اگر به دیدار خانوادهی زندانیان سیاسی برود بد است، اگر نرود باز هم بد است! خلاصه از نظر این دسته مهم نیست که خاتمی چه میکند و چه میگوید، به هر حال خاتمی “بد” است و “دشمن” است و در نتیجه باید او را کوبید و لجن مال کرد. با این دسته فعلا کاری ندارم که سر جایش با آنها بحث کرده و میکنیم و البته فحشش را هم خورده و میخوریم.
اما از سوی دیگر کسانی هم هستند که شعارشان در قبال خاتمی این است: “هر چه آن خسرو کند، شیرین بود”! اینها اگر خاتمی بگوید در انتخابات شرکت نمیکنم، میگویند: آفرین، آفرین! اگر بگوید شرکت میکنم باز میگویند: آفرین، آفرین! اگر ۱۲ اسفند رای نمیداد میگفتند: آفرین، آفرین! و حالا که رأی داده است هم میگویند: آفرین، آفرین! وقتی هم کسی به شما انتقاد کند، حتی اگر در نهایت ادب بگوید “خاتمی اشتباه کرد” به او هجوم میآورند و در بهترین حالت با کلماتی چون “تندرو” و “برانداز” و “هوادار مبارزهی مسلحانه” او را مینوازند. با یکی از همین افراد در فیسبوک بحث میکردم، میگفتم خاتمی باید توضیح دهد، میدانید چه جوابم داد؟ گفت: لازم به توضیح نیست آدم باید به رهبرش “ایمان” داشته باشد و پشت او بایستد. گفتم آخر برادر من چنین ایمانی به رهبری که شما میگویید در سیاست ورزی “اصلاح طلبانه” و “دموکراتیک” معنا ندارد. این “ایمان” و “پیروی” که شما از آن سخن میگویید خاص سیاست توتالیتر است، خلاصه اینکه منتقدین دلسوز شما همواره به خاطر« ضعف ایمان» از سوی برخی هواداران تحت فشارند. به یکی از همشهریهایتان قبل از انتخابات در مورد کاندیدا شدن آقای تابش اعتراض کردم، گفت “آقا” خودش تلویحا رضایت داده برای همین ما برای انتخاب شدن آقای تابش فعالیت میکنیم. من تعجب کردم، معمولا حزب اللهیها و بسیجیها به آیت الله خامنهای میگویند “آقا” و حرف “آقا” را “حجت” میدانند، با تعجب پرسیدم یعنی آقای تابش به توصیهی آیت الله خامنهای در انتخابات شرکت کرده؟! بعد متوجه شدم که نه منظور این دوست ما از “آقا” همان آقای خاتمی خودمان است! گفتم والله بعید میدانم آقای خاتمی خودش هم مدعی این مدل “آقایی حجت وار” باشد که شما میگویید.
آقای خاتمی!
اینگونه افراد با این شیوهی دفاع، به شما ضربه میزنند. شما بارها گفتهاید که “قهرمان” نیستید و منتقدین خود را متهم کردهاید که از شما “انتظار قهرمان بودن دارند”، شاید برخی از منتقدین اینگونه باشند اما همه اینجور نیستند، کم نیستند کسانی که از سر دلسوزی و انصاف و با واقع بینی به نقد شما مینشینند اما متاسفانه حرف و نقدشان در دعوا و هیاهوی آن دودستهی پیش گفته (همیشه مخالفان فحاش و همیشه مریدان توجیه گر) گم و شهید میشود. در واقع این هواداران دو آتشهی شما هستند که از شما سیمای یک “قهرمان” را ارائه میدهند و به عنوان مثال رای روز ۱۲ اسفند شما را بدون هیچ توضیح و استدلالی “اقدام شجاعانه”ی مردی توصیف میکنند که “از عصر خویش فراتر است” و دیگران “حکمت کارهای اورا نمیفهمند”. ما از شما انتظار «قهرمان» بودن نداریم، در دوران ریاست جمهوریتان هم از شما انتظار قهرمانی یا “رهبری اپوزیسیون” را نداشتیم. حالا هم نقد ما به سورپرایز اسفندی شما از جنس و رنگ دیگری است.
آقای خاتمی
من اگر چه با توجه به واقعیات موجود و رویدادهای ۱۴ سال گذشته، چشم امیدی به اصلاح این نظام ندارم اما هنوز هم مطلوبترین حالت ممکن برای کشور را تن دادن جمهوری اسلامی به اصلاحات دموکراتیک و توسعهی سیاسی میدانم. اما هر چه میگذرد تحقق این حالت به احتمالی بعیدتر تبدیل میشود. با این حال به نظر میرسد همواره و در شرایط ویژهای این احتمال وجود دارد که فرصتی برای اصلاحات بنیادین به دست آید و از این جهت کسانی که به سرنوشت کشور و گذار مسالمت آمیز به دموکراسی معتقدند نباید این امکان را ـ هر چند بعید- به طور کلی نادیده بگیرند. در سال ۱۳۵۴ هم، زمانی که شاه حزب رستاخیز را تشکیل داد، هیچ کس فکر نمیکرد سه سال بعد او برای نجات سلطنتش به شخصیتهایی نظیر شادروانان مرحوم دکتر صدیقی ومرحوم دکتر شاپور بختیار متوسل شود اگر چه ساختار حقیقی و حقوقی قدرت، شرایط تاریخی و نوع روابط شاه با غرب در سال ۱۳۵۷ چیزی به کلی متفاوت از ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی بود و همین تفاوت، شانس تحقق چنین گزارهای را کمتر میکند.
در چنین زمینهای برای من قابل درک است که شما به باز نگه داشتن روزنههای اصلاح بیاندیشید. بگذارید کمی فراتر روم، من حتی از هر نوع مصالحه و سازشی با حاکمیت که متضمن آزادی “تمامی” زندانیان سیاسی، رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی و تضمین آزادی احزاب، مطبوعات و “انتخابات آزاد” باشد استقبال میکنم. اما پرسش من این است که آیا شرایط برای چنین مصالحهای آماده است و هستهی اصلی قدرت حاضر به چنین مصالحهای هست؟ آیا برای باز گذاشتن راه مصالحه و گشوده نگه داشتن روزنهی اصلاح شما باید برخلاف مواضع قبلی خودتان در این انتخابات رای میدادید و راهی جز این نبود؟
آقای خاتمی!
شما نوشتهاید: “اقدام من از منش و بینش سیاسی و فکری من و آنچه به آن باور دارم و پای بندم ریشه میگیرد. من از موضع اصلاحات و در جهت نگاه داشت روزنههای اصلاح طلبی که آن را مهمترین و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دست یابی به آرمانهای اصیل انقلاب و تأمین حقوق مردم و مصالح ملت میدانم و نیز برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی اقدام کردهام. هدف ممکن و مطلوب، بازگرداندن امور به موقعیتی است که در آن مصلحت کشور و خواستهای اساسی و تاریخی مردم اصل قرار گیرد”.
و بعد ادامه دادهاید: “من براساس راهبرد اصلاح طلبانه به آشتی ملی و بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب و قانون اساسی و ایجاد فضای همدلی و مشارکت همگان دعوت کرده و میکنم و انتظار داشته و دارم که همه با اسیر نماندن در گذشته و با نگاه به آینده روند تازهای را در کشور آغاز کنند. تأکید اصلاح طلبی بر روندها و اقدامهای قانونی و غیر خشونت آمیز به این معنا نیست که اصلاح امور کشور بدون پرداخت هزینه میسر است. اما در هر اقدام سیاسی در نظر گرفتن مصالح و شرایطی که نیروهای فعال در داخل کشور با آن مواجهاند ضرورت دارد. در مورد انتخابات مشارکت فعال و معرفی نامزد طبعاً در گرو وجود شرایط مناسب است. مصالح بزرگتر کشور و اصلاحات مقدم بر ملاحظات شخصی است و اقتضائات خاص خود را دارد. تعیین استراتژی عدم معرفی نامزد و ارائه لیست هیچگاه به معنی تحریم انتخابات نبود و میبایست این امر را در عمل اثبات کنیم تا با گرفتن هرگونه بهانهای از بدخواهان روزنهای برای امکان مفاهمه بیشتر با تکیه بر حقوق و مصلحت مردم و پیشرفت واقعی کشور باز شود”.
من کم و بیش با اهداف اصلاحی شما همدلم، اما مسئله اینجاست که بین هدف و وسیلهی شما هیچ تناسبی وجود ندارد. آیا شما فکر میکنید با یک رأی باطله به “جمهوری اسلامی” در یک روستای دورافتاده، روزنههای اصلاح طلبی حفظ میشود و نقشههای تندروها نقش بر آب؟ این پرسش وقتی پر رنگتر میگردد که به عواقب و هزینههای این اقدام شما که حداقلش بروز اختلاف گسترده بین نیروهای دموکراسی خواه و ایجاد جو سرخوردگی و ناامیدی در میان بسیاری از جوانان و دلبستگان اصلاحات بود توجه کنیم. به راستی اگر از منظر فایده-ـ هزینه این کنش شما (شرکت در انتخابات) را ارزیابی کنیم با این اقدام در قبال این همه هزینه چه چیزی نصیب شما و جریان اصلاح طلب و مردم شد؟ آیا برای اثبات اصرارتان بر شیوهی اصلاحی راه دیگری نداشتید؟ مگر چهرههایی مثل برادر شمامحمد رضا- یا اصلاح طلبانی مانند تاجزاده و حجاریان و یا اکثر هم حزبیهای شما در مجمع روحانیون مبارز که در انتخابات شرکت نکردند از اصلاح طلبی روی گردان شدهاند؟ بر چه مبنایی فکر کردید اگر رأی ندهید این برداشت میشود که از اصلاح طلبی رویگردان شدهاید و “روزنههای اصلاح بسته میشود”؟ با این اقدام شما کدام روزنه گشوده شد؟ کاش لااقل از سایت رسمی شما که ۸ سال رییس جمهور این مملکت بودید رفع فیلتر میکردند تا ما فکر کنیم حاکمیت به این همه حسن نیت شما توجه دارد. با این حال دیدید که این کار از نظر آنها تنها نشانهای از “ضعف” شما و “شکاف” بین ما بود. در عین حال این اقدام شما به نوعی دهن کجی به “خرد جمعی” سایر نیروها و احزاب اصلاح طلب تلقی شد، شما حتی اگر در دقیقهی ۹۰ به این نتیجه رسیدید که باید رأی بدهید بهتر بود به احترام “خرد جمعی” در این انتخابات شرکت نمیکردید، چنانکه در سال ۱۳۸۰ قصد کاندیداتوری مجدد نداشتید اما با بغضی در گلو و به احترام “خرد جمعی” نامزدی خود را برای انتخابات اعلام کردید..
آقای خاتمی
یکی از اصلاح طلبان و استراتژیست های سیاسی برجسته که شما را از نزدیک میشناسد در ایمیلی خصوصی به من نوشت:
”برخی دوستان، ایشان را تحت فشار قرار میدهند تا به تصمیمی برسد اما مشکل اینجاست که کسان دیگری هم هستند که فشار بیاورند و تصمیم دیگری را به او تحمیل کنند این کار مثل اقاریری است که افراد در زندان و زیر شکنجه میکنند و بعد از آزادی کاملا عکس آن را میگویند دوستان ایشان او را به لحاظ روحی شکنجه میکنند تا تصمیمی را خلاف منطق و اخلاق خودش بگیرد. نفع این کار به همان اندازه نفع حکومت از اقرارهای تحت شکنجه است که سر جمع منفی است”.
آقای خاتمی اگر واقعا چنین است بدانید که این رفتارهای تناقض آمیز بزرگترین ضربه را به حیثیت شما میزند.
برخی از هواداران شما با استناد به اینکه شما قبلا هم گفته بودید که عدم ارائهی لیست و نامزد به معنای تحریم انتخابات نیست سعی در توجیه رأی دادن شما نموده بودند، شما نیز در توضیحات خود همین توجیه را تکرار کردهاید. اما پرسش اینجاست که چرا پیش از ۱۲ اسفند هیچکس (حتی نزدیکترین افراد به شما) چنین برداشتی از موضع شما نداشتند؟ و حتی همینها هم که در توجیه اقدام شما به این منطق متوسل میشوند تنها بعد ازانتشار خبر رأی دادن شما بود که منظورتان را کشف کردند! آیا شایسته تر نبود که صراحتا میگفتید من کسی را به شرکت در انتخابات دعوت نمیکنم، از هیچ لیست و نامزدی هم حمایت نمیکنم اما شخصا “یک رأی به جمهوری اسلامی” در صندوق میاندازم؟ اگر این را شفاف گفته بودید امروز به تناقض یا از آن بدتر دروغگویی متهم نمیشدید و اینگونه اعتماد افکار عمومی به خود را در معرض تهدید قرار نمیدادید. گفتهاید با رأی خود خواستهاید بهانه را از دست بدخواهان بگیرید. حالا کدام بهانه را از آنها گرفتید؟ از قضا شما بهانه به دست آنها دادید.
آقای خاتمی!
مطمئن باشید که تا شما نفس میکشید این “بد خواهان” به بهانه جویی ادامه خواهند داد. امروز از نظر بازجویان وزارت اطلاعات، ، موسوی، کروبی، شما و حتی هاشمی رفسنجانی فرقی با مسعود رجوی ندارید و از اتفاق رقبای بسیار خطرناک تری هم هستید، آنها رجوی را به شما ترجیح میدهند. آنها (امثال حسین شریعتمداری) فقط وقتی دست از بهانه جویی میکشند که شما عبد و غلام حلقه به گوش “قدرت مطلقه” شوید و چون برادران لاریجانی در ابراز بندگی هیچ کم نگذارید.
برخی از طرفداران شما اقدام شما را با صلح “امام حسن” مقایسه میکنند. اما مگر نه اینکه امام حسن با معاویه قرارداد شفافی بست و در ازای امتیازاتی که “داد” امتیازاتی هم “گرفت” و به اعتقاد بسیاری همان امتیازات و همان فرصتی که خریداری شد به حیات شیعه کمک کرد. اما آقای خاتمی شما چه امتیازی گرفتید در برابر این امتیازی که دادید؟ من با سیاست “حَسَنی” مخالفتی ندارم، اما چنین سیاستی هم اقتضائات خود را دارد و این در حالیست که میدانیم نه از قرارداد خبری هست و نه از امتیاز و نه اصلا طرف مقابل احتیاجی به “صلح” با ما و شما احساس میکند.
آقای خاتمی!
راههای اصلاح و تغییر بسته است، هم راه صندوقهای رأی و هم راه خیابان. در چنین شرایطی مهمترین وظیفهی یک سیاستمدار اصلاح طلب و دموکرات ارتباط بیشتر با جامعه، افزودن بر سرمایهی اجتماعی و دمیدن انگیزه و روح امید در بدنهی اجتماعی است. شما در ماههای اخیر اقدامات خوبی در این زمینه انجام دادید. مواضع خوب و شفافی گرفتید. به ملاقات خانوادهی زندانیان سیاسی رفتید که اقدامی بسیار پسندیده بود و من شخصا ـ به طور خاص ـ به خاطر حضورتان در منازل “عبدالله مومنی” و “احمد زیدآبادی” از شما سپاسگزارم. آقای خاتمی بدانید که اینگونه حرکات در حال حاضر خیلی بیشتر به ما کمک میکند، دلهای ما را به هم نزدیکتر میکند و امید را در قلبهای ما زنده نگاه میدارد.
آقای خاتمی!
حتی اگر روزی فرصتی برای مصالحه و سازش پیش بیاید شما بدون پشتیبانی افکار عمومی و بدنهی اجتماعی قادر به پیشبرد اهداف اصلاحی نخواهید بود. بنابراین اقدامات تکروانهای نظیر اقدام اخیر کمکی به اهداف شما نمیکند و نقض غرض و خلاف «مصلحت» است. حاکمیت تنها در صورتی شما را به عنوان طرف مصالحه و مذاکره به رسمیت خواهد شناخت که شما پایگاه محکمی در جامعهی مدنی داشته باشید.
از طرفی باید پرسید شما که در دنیا منادی گفتگو بودهاید چرا با منتقدان دلسوز و منصف خود به گفتگو نمینشینید؟ من پیشنهاد میکنم گروهی از نزدیکان مورد اعتماد خود را مامور ارتباط مستمر با منتقدین خود بکنید. این همه با جماعت مریدان جلسه میگذارید چه اشکال دارد اگر جلساتی هم با منتقدین خودتشکیل دهید و تحلیلها و پیشنهادات آنها را بشنوید؟ به فکر الگویی برای ارتباط با جامعهی مدنی باشید. با خانوادههای زندانیان سیاسی ارتباط منظمی برقرار کنید و به واسطهی آنها با نقطه نظرات عزیزان زندانیشان آشنا شوید. ببینید ژیلا بنی یعقوب، مهسا امرآبادی، رضاخندان، امین احمدیان، فخرالسادات محتشمیپور و… از قول خود و همسرانشان چه میگویند. دیدم که “سهیل” برادر شهید “سهراب اعرابی” متنی خطاب به شما نوشته و پرسشهای خود را با نهایت متانت و ادب مطرح کرده من از دوست عزیزم “سعید شریعتی” خواهش کردم که متن را به شما برساند، چه اشکال دارد اگر پرسش های او را به طور خاص پاسخ گویید؟ اینها اقداماتی است که نه تنها میتواند آثار سوء اقدام اخیرتان را خنثی کند بلکه از تکرار اشتباهات این چنینی مانع میشود. شما شخصیتی دانشگاهی هستید. افراد فرهیخته و دانشگاهی پیرامون شما هم کم نیستند اما بیایید از افرادی خارج از حلقهی دانشگاهیان اطرافتان هم نظر خواهی کنید. ببینید افرادی مانند حسین بشیریه، علیرضا علوی تبار، سعید حجاریان و… چه میگویند و چه پیشنهاداتی برای شما دارند.
آقای خاتمی!
ارتباط سیستماتیک با جامعهی مدنی بزرگترین کمک را به اهداف شما میکند. درحال حاضر قدرت به شما پشت کرده و در را بر شما بسته است، من اطمینان دارم که شما انسان تشنهی قدرتی نیستید ولی مسئله این است که در شرایط کنونی این بر در کوفتنها و پالس های یک جانبهای که برای حاکمیت میفرستید نتیجه و گیرندهای ندارد و در نبود یک رابطهی دو سویه با جامعهی مدنی تنها بر بدبینیهای موجود میافزاید. قدرت را فعلا به حال خود رها کنید، و وجههی همت خود را بر اعتمادسازی، افزایش سرمایهی اجتماعی، شکل دهی گفتگوی ملی و نزدیک کردن نیروها به یکدیگر بگذارید. فراموش نکنید که برای یک سیاستمدار خارج از قدرت سرمایهای به جز اعتماد مردم و همراهی نخبگان وجود ندارد.
آقای خاتمی!
قبول اشتباه هیچ از بزرگی و نفوذ شما کم نمیکند، چنانکه مرحوم آیت الله العظمی منتظری با قبول اشتباهات خود بر بزرگی و نفوذ خود افزود. شما برای این کشور کارهای زیادی انجام دادید. چرخ دولت را با نفت ۷ دلاری به خوبی چرخاندید بیآنکه آب در دل مردم تکان بخورد. در زمان شما اصلاحات خوبی در وزارت اطلاعات انجام شد و فضای فرهنگی و دانشگاهی کشور- علیرغم همهی کمبودها و ایرادات- یکی از شکوفاترین دورههای خود را سپری کرد و چهرهی بین المللی ایران و ایرانی تا حدود زیادی اصلاح و تقویت شد. اینها را باید قدر دانست، هر چند که بسیاری از این دستاوردها از دست رفت اما بیش از همه این خود شما هستید که باید قدر جایگاه خود را بدانید و بکوشید از این جایگاه کاری به نفع و صلاح ملت و در جهت سربلندی کشور انجام دهید. سخن به درازا کشید اما به انتها نرسید. امیدوارم که به رأی و نظر منتقدین مشفق خود توجه بیشتری بکنید و در دام “تاییدگران” و “شیفتگان” گرفتار نشوید. برایتان آرزوی سربلندی دارم.
با احترام