گفت و گو♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

ezati_01.jpg

نام آلن کورنو برای سینما دوست ایرانی آشناست. قبل از 1357 فیلم های مطرح او مانند پلیس پیتون 357، سری سیاه، ‏تهدید و… در سینماها اکران شدند. منتقدان ایرانی نیز به فیلم های جنایی-پلیسی-نوآر او روی خوش نشان دادند. در دهه ‏‏1360 نیز زمانی که انتخاب اسلحه اکران شد، تماشاگر و منتقد سخت گیر نیز با وجود سانسور بیش از اندازه از نمایش ‏عمومی آن استقبال کرد. اما دیدار فیلم های بعدی او مانند همه صبح های عالم- که چرخشگاه مهم کارنامه وی محسوب ‏می شود- نصیب تماشاگر ایرانی نشد و آخرین ساخته اش دومین نفس نیز بعید است در ایران به نمایش درآید. اما بدون ‏شک بیننده و منتقد پیگیر به هر لطائف الحیلی آن را روی دی وی دی به چنگ خواهد آورد. بهتر است فیلم را از زبان ‏خود آلن کورنو بشنوید…‏

souffleee1.jpg

گفت و گو با آلن کورنو ‏

‎ ‎فقط دوبار زندگی می کنید‎ ‎

آلن کورنو فیلمساز پرکاری نیست. ثمره نزدیک به چهار دهه حضور در عرصه فیلمنامه نویسی، تهیه کنندگی و ‏کارگردانی 16 فیلم بلند سینمایی، 2 فیلم مستند و دو اپیزود از دو فیلم بلند لومیر و شرکاء و علیه فراموشی است. او از ‏سال 1969 با ساختن فیلم کوتاه مستندی به نام این جاز متعلق به هارلم است؟ شروع به فیلمسازی کرد. بعدها دستیار ‏کارگردان راجر کورمن، مارسل کامو، کوستا گاوراس[اعتراف]، خورخه سمپرون و نادین ترنتینان[بعدها با وی ‏ازدواج کرد] شد. ‏

در 1974 با ساختن فیلم طبقه ناشناس فرانسوی بر اساس فیلمنامه ای از ژان کلود کاریه روی صندلی کارگردانی ‏نشست. اما با دومین فیلمش پلیس پیتون 357 بود که شهرت و محبوبیت به سراغ وی آمد. پلیس پیتون 357 اولین ‏همکاری او با ایو مونتان بود که توانست در مراسم سزار همان سال توجه داوران را جلب و یک جایزه نیز به دست ‏آورد. پلیس پیتون 357 آغازگر مسیر تازه ای در سینمای فرانسه بود. یک فیلم جنایی-پلیسی مدرن با داستانی پیچیده که ‏راه را برای ادامه همکاری مونتن و کورنو باز کرد. سه سال بعد تهدید به نمایش در آمد و موفقیت تازه ای برای این دو ‏زوج رقم زد. ‏

ایو مونتان که در کنار خوانندگی و فعالیت های سیاسی اش به بازی در فیلم های سیاسی مانند زد و اعتراف و حکومت ‏نظامی می پرداخت، تبدیل به تصویر تازه مرد خشن و احساساتی فرانسوی شد. اما کورنو که نمی خواست خود را به ‏ژانر فیلم های مهیج محدود کند، دو سال بعد با ساخت سری سیاه[با شرکت پاتریک دواره] در گونه درام روانشناختی ‏نقطه اوج تازه ای به کارنامه اش افزود. فیلم نامزد نخل طلای کن و 5 جایزه سزار شد و از سوی منتقدان بهترین فیلم ‏کورنو لقب گرفت. عقیده ای که هنوز برخی روی آن پافشاری می کنند. ‏


کورنو در 1981 با فیلم انتخاب اسلحه[آخرین همکاری اش با مونتان] درام جنایی خوش ساختی دیگری خلق کرد که ‏بزرگ بازیگر بعدی سینمای فرانسه-ژرار دپاردیو- نیز در آن حضور داشت. اما طبع پویشگر کورنو بار دیگر به سراغ ‏ژانری تازه رفت. این بار درام تاریخی/جنگی لوی گاردل با نام قلعه ساگان برای اقتباس برگزیده شد و دپاردیو به همراه ‏کاترین دونوو که در انتخاب اسلحه همبازی بودند، بار دیگر در کنار هم قرار گرفتند. اما حاصل کار چندان ارضا کننده ‏نبود و باعث شد تا دو سال بعد با فیلم ‏Le Môme‏ به سراغ ژانر آشنای خویش برگردد. ‏

کورنو که شیفته آثار گاردل شده بود، در 1989 با اقتباس دیگری از کتاب او به نام ‏Nocturne indien‎‏ نقطه اوج ‏دیگری به کارنامه خود افزود. فیلم جدا از توفیق در مراسم سزار در جشنواره مونترال نیز موفق به دریافت جایزه ‏فیپرشی، جایزه بزرگ ویژه داوران و جایزه بهترین فیلم مردم پسند شد. ‏

کورنو سه سال بعد تک خال تازه ای در ژانری دیگر رو کرد: همه صبح های عالم. فیلم در کنار قالب زندگینامه ای و ‏تاریخی اش، چالشی در ژانر عاشقانه و ادای دینی به موسیقی بود. زندگی نوازنده ای به نام سن کولومب که پس از ‏مرگ همسرش خود را وقف موسیقی کرد. با این فیلم شهرت بین المللی به سراغ کورنو آمد. نامزدی خرس طلای ‏جشنواره برلین و جایزه بهترین فیلم خارجی مراسم گولدن گلاب در کنار 7 جایزه سزار و جایزه لویی دلوک از وی ‏چهره ای جهانی ساخت و سبب شد تا فیلم بعدی اش را در قالب محصولی بین المللی تولید کند. دنیای نو که در 1995 به ‏نمایش در آمد از دو بازیگر سرشناس آمریکایی-آلیسا سیلورستون و جیمز گاندولینی- بهره مند بود، اما به دلیل تصویر ‏ناخوشایندی که از حضور آمریکایی های در دوران پس از جنگ جهانی دوم در اروپا ارائه کرد، نتوانست توفیق ‏چندانی بیابد. ‏

suffelee3.jpg

کورنو در فاصله فیلم بعدی خود ابتدا مستندی به نام بچه های لومیر و سپس اپیزودی از فیلم لومیر و شرکاء را ساخت و ‏در 1997 با فیلم ‏Le Cousin‏ ناگزیر باز هم به گونه آشنای خود بازگشت. اما وسوسه طبع آزمایی در قالب های ‏گوناگون او را راحت نگذاشت و در سال 2000 اولین شکست و ناکامی بزرگ را با فیلم کمدی/ماجرایی شاهزاده ‏اقیانوس آرام به کارنامه وی افزود. کورنو که مصمم بود در ژانر کمدی نیز فیلمی دیدینی خلق کند، 3 سال بعد با استفاده ‏از تجارب این شکست فیلم کمدی ترس و لرز را کارگردانی کرد. و این بار به هدف زد، چون فیلم که از داستان آملی ‏نوتومب اقتباس شده بود توانست در جشنواره کارولوی واری جایزه ای ویژه دریافت کرده و 3 جایزه داخلی نیز به ‏چنگ آورد. ‏

کورنو در 2005 با فیلم نوعی آبی درام عاشقانه را بار دیگر تجربه کرد، اما سال گذشته ترجیح داد بار دیگر با فیلم ‏دومین نفس به دوران خوش فیلم های جنایی فرانسوی بازگشته و به دوست و استاد خود-ژوزه جیووانی- ادای دین کند. ‏بهتر است فیلم را از زبان خود او بشنوید…‏‏

آلن کورنو و دانیل اوتوی در پشت صحنه فیلم


‎ ‎اولین بار کی با ژوزه جیووانی برخورد کردید؟‎ ‎

آن موقع دستیار کارگردانی می کردم. می دانستم کیست، کتاب هایش را خوانده بودم، چون عاشق سرسخت قصه های ‏کارآگاهی هستم. آدم دل نشینی بود و همزمان نگاه های خشنی داشت. می دانست دنبال چه چیزی می گردد. یا تو را از ‏خودش می دانست یا نمی دانست. در کار خود رک، بی غش و در عین حال متواضع بود. برای نو کردن اکیپ خودش ‏دنبال آدم های جوان تر بود و در این زمینه به من اختیار تام داد. او قصه گوی درجه یکی بود، از داستان های واقعی ‏خیلی زیبا اقتباس می کرد. این ویژگی اش را موقعی به دست آورده بود که در زندان بود و ماجراهای آن زمان را در ‏پایان هر روز برای ما تعریف می کرد. بعدها با همسرش زازی هم آشنا شدم. با ژوزه دوستی مان حین انجام تدارکات ‏یک فیلم شکل گرفت. صحنه های زیادی داشتیم، سکانس شب، و یا اتومبیل. یک روز آمد و از من پرسید:” در مورد ‏ساختار این صحنه خیلی مطمئن نیستم، نظر تو چیه؟” این اتفاق هدیه ای فوق العاده برای من بود. با هم فیلم دیگری ‏نساختیم، خودم شروع به کارگردانی کردم. ولی مرتب همدیگر را می دیدیم.‏


‎ ‎و طرح کار دوباره روی “دومین نفس” ناگهان تبدیل به موضوع اصلی بحث هایتان شد؟‎ ‎

نه بلافاصله، ما تا سال ها بعد این کتاب را دست نگرفتیم. در ابتدا درباره فیلم ملویل که مرا شیفته خودش کرده بود، ‏مرتباً حرف زدیم. او به خاطر مشکلاتی که بین خودش و ملویل وجود داشت، از فیلم راضی نبود و حرف های مرا در ‏مورد خوب بودن فیلم رد می کرد. می گفت فیلم عمیق نیست، از نظر حسی کمبود دارد، و از همه مهم تر ملویل تم ‏رفاقت میان شخصیت ها را نتوانسته تمام و کمال تصویر کند. راستش حق داشت، چون اگر ژوزه را بشناسید و فیلم ‏حفره ژاک بکر یا همه خطرها را در نظر بگیر کلود سوته را دیده باشید، می فهمید که این فیلم ها بیشتر به به ژوزه ‏تعلق دارند. ‏

دانیل اوتوی در نقش ژو‏


‎ ‎جیووانی درباره موج تازه قصه های پلیسی چی فکر می کرد؟‏‎ ‎

ژوزه چون به نسل اول تعلق داشت، هم از خودش و هم از ما سوال های اصلی را مطرح پرسید. کجاست آن احساسات ‏تراژیک باشکوه؟ چطور همه شخصیت ها را می شود تقدیس کرد؟ فکر بزرگ کردن شخصیت ها همیشه جذبم می کرد. ‏شروع کردم به تحقیق درباره کسانی در این ژانر فیلم می ساختند. مثل ژیل گرانژیه. بعضی فیلم هایش بی نقص اند. ‏وقتی به او گفتیم که فیلم هایش را دوست داریم، گریه کرد. به معنی واقعی کلمه از جان و دل با ما حرف زدند. چیزی که ‏در کار آنها دوست داشتیم واقعگرایی تکان دهنده فیلم های دهه 1950 و 1960 شان بود. برخوردشان با قوانین هم ‏متواضعانه و جاندار بود. همراه ژوزه در فاصله سال های 1970 تا 1975 روی دوباره سازی “دومین نفس” به شکلی ‏جدی کار کردیم. ژوزه خیلی دلش می خواست این کار صورت بگیرد. دو سال تمام روی این پروژه بحث کردیم، مرتب ‏همدیگر را می دیدیم. یک روز به او گفتم:” خیله خوب، این بار تنهایی امتحان می کنیم”. این بار به شکل جدا از هم ‏شروع به فکر کردیم. آیا لازم بود قصه فیلم به روز بشود؟ امتحان کردم و همه چیز به هم ریخت. اما اگر لازم است ‏فیلمی دوره ای بسازید، باید خطر بیش از اندازه باشکوه شدنش را هم باید به جان بخرید. آیا لازم بود فیلمبرداری را در ‏کشور دیگری انجام بدهیم؟ با تهیه کننده های آمریکایی ملاقات کردم ولی بلافاصله متوجه شدم که قصه باید در فرانسه ‏اتفاق بیفتد. ‏


‎ ‎و ساختن فیلم های پلیسی را رها کردید…‏‎ ‎

این ژانر آرام آرام افول کرد. تلویزیون ما را به خاطر تحت تاثیر قرار دادن تماشاگر انبوه، زیر کوهی از شخصیت های ‏کلیشه ای سریال های پلیسی دفن کرد. سریال های پلیسی فقیر از جهت تردید، هرگونه زیرساخت اجتماعی، تراژدی، ‏مرام و اخلاق…. حتی رای دادن به چپ ها هم دردی را دوا نکرد. چون ما فرشته الهام سیاسی مان را که وادارمان می ‏کرد به انگیزش را از دست داده بودیم. بعد نویسنده ها شروع کردند به نوشتن رمان هایی که افکار پرخاش گرانه شان ‏را عرضه می کرد. فیلم نوآر خیلی زود از حالت منسجم ژانری خارج شد. برای شکل گرفتن یک سینمای مبتنی بر ژانر ‏نیاز به تعداد زیادی فیلم دارید. ناگهان پرداختن به این مسئله را در فرانسه رها کردیم. در دهه 1990 شروع کردیم به ‏ساختن فیلم های پلیسی با شخصیت های مختلفی که هر روز به دام می افتادند، فاقد هرگونه ویژگی اغراق آمیز، متناسب ‏با پیرامون و مستندگونه بودند. ‏‏

مونیکا بلوچی در نقش مانوش‏


‎ ‎آیا موقع تصمیم گرفتن برای ساخت دومین نفس، دوباره کتاب را خواندید؟‎ ‎

البته که خواندم. سال ها طول کشید تا دومین نفس در ذهنم شکلی واضح به خود گرفت. بعد از تمام صحبت هایی که با ‏ژوزه کردیم تصمیم خودم را گرفتم. نباید زمان وقوع قصه عوض می شد. برای نشان دادن عشق میان ژو و مانوش، ‏دانیل اوتوی و مونیکا بلوچی را انتخاب کردم. باید اقتباس از کتاب با دیدگاه تازه ای از نظر سینمایی صورت می گرفت. ‏بیش از دو سال تمام مرتب کتاب را خواندم و در این بازخوانی غنای شخصیت ها و ساختار آن را کشف کردم. ‏

باید بگویم کتاب بسیار تکان دهنده است. کتاب با فرار شروع می شود، یک نفر می میرد، بعد به سراغ مانوش می ‏رویم، یک نفر دیگر کشته می شود و این قتل ادامه داستان را مشخص می کند. مکانیسم تراژدی واقعاً در ابعاد پیشرفته ‏ای شکل می گیرد. ژو مردی است مصمم با اصول اخلاقی خاص و برای افشای نام و اطلاعات فریب داده می شود. در ‏واقع جیووانی زهر را گرفته و درون صداقت آنها می ریزد. کنار آمدن با این موقعیت خیلی سخت است. ژو در موقعیتی ‏بی رحمانه قرار داده می شود که منتهی به واقعه صحنه پایانی می شود. آیا ژو انسانی خوب است یا بد؟ جواب این سوال ‏واضح نیست چون در اینجا برای روایت یک تراژدی در تلاش هستیم. برای موفقیت در این کار به یک شخصیت کامل ‏و بی نقص نیاز دارید. ‏


‎ ‎درباره فیلم چی فکر می کنید؟‎ ‎

درباره فیلمی که خودم ساخته ام فاقد آن قدرت هستم که فقط یک تماشاگر باقی بمانم. موقع تدوین با چند اتفاق غیر ‏منتظره و خوش آیند روبرو شدم. من کار تدوین را همزمان با فیلمبرداری انجام می دهم و از ورای این کار متوجه و ‏شیفته تداوم داستانی در بازی هنرپیشه ها شدم. دانیل صحنه هایی که از شخصیت واقعی خود دور یا خیلی نزدیک بود، ‏را با قدرت و موفقیت تمام بازی می کند. اگر این فیلم باعث شود که مردم به توانایی های ژوزه پی ببرند خیلی خوشحال ‏خواهم شد. تم هایی که را بسیاری فکر می کنند مال ملویل است در واقع به ژوزه تعلق دارد. اگر حفره، همه خطرها را ‏در نظر بگیر و یا دومین نفس را به دست بگیرید که از طرف سه کارگردان متفاوت ساخته شده اند، متوجه می شوید که ‏درباره دنیایی یکسان است و همه از کتاب های او الهام گرفته اند. ‏


‎ ‎اسم فیلم-دومین نفس-تمامی بار معنایی اثر و حتی ورای آن را در برمی گیرد، مخصوصا برای کسی که از ‏زندگی ژوزه جیووانی خبر داشته باشد.‏‎ ‎

بله چون ژوزه دو بار زندگی کرد. زندان و بعد از زندان. و این زندگی بعد از زندان با تاثیر از گذشته او شکل گرفت. ‏این گذشته تبدیل به منبع الهام او شد… و حالا هم به منبع الهام ما تبدیل شده است. ‏

suffelss4.jpg

میشل بلان در نقش کمیسر بلو