وظیفه حکم کند، می آیم

نویسنده

sasanaghaee.jpg

ساسان آقایی

‎ ‎روز پنج‌شنبه‌ هفته‌ گذشته تعدادی از روزنامه‌نگاران به دیدار عبدالله نوری رفتند تا از وی بخواهند با ‏‏”شکستن روزه سیاسی” خود، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری آینده شود. از سخنان این چهره سیاسی در ‏نشست روز پنجشنبه، تاکنون روایت های گزیده ای در برخی رسانه ها منتشر شده است. بدین وسیله “روز” به ‏منظوراطلاع خوانندگان خود از روایت کامل تر اظهارات عبدالله نوری در پاسخ به دعوت روزنامه نگاران، متن ‏کامل سخنان وی در نشست مزبور را منتشر می کند.‏‎ ‎

abdollahnori787.jpg

‏… بیش‌تر دوستان به روزه‌ی سیاسی و سکوت من اشاره کردند. البته واقعن این طور نبوده، جایی که ضروریتی ‏پیش آمده یا حس کردم که لازم است حرفی گفته شود، گفته‌ام، اما خب همیشه آدم کم حرفی بوده ام. من اعتقاد ندارم ‏که شخصیت‌ها برای آنکه مطرح شوند، مستمر حرف تکراری بزنند، شهوت کلام که ندارم! اما این که می‌گویید، ‏روزه‌ی سیاسی و یا سکوت، کلن کم‌تر حرف زدن من خیلی هم متوجه خود رژیم و حاکمیت نیست، این واقعیت ‏است که اگر من حرف بزنم، دوستان خودمان شاید بیش‌تر ناراحت شوند. پیش‌ترها رقیب یک دسته‌بندی اعتدالی و ‏افراطی ساخته بود، اکنون متاسفانه برخی دوستان اصلاح‌طلب حتا اعتدالی نیستند و تفریطی شده اند. در خیلی از ‏مسایل من فکر می‌کنم که می‌شود گامی بیش‌تر برداریم، اما تا حرف بزنیم می‌گویند که افراطی و تندور هستید و ‏کار ما هم خراب می‌کنید و خط اعتدال را به هم می‌ریزید. ما که می‌دانیم از این تفریط‌ها به هیچ جا نمی‌رسند، اما ‏چرا حرف بزنیم که گناهش بیفتد گردن‌مان. این است که خیلی وقت‌ها آدم به این نتیجه می‌رسد که چرا مزاحم کار ‏دوستان شود، بگذار با همین اعتدالی که می‌گویند بروند جلو، اگر یک گام هم پیش‌تر رفتند، ما خوشحال می‌شویم.‏

به نظرم می‌رسد که این اختلاف‌ها، دلیلش تفاوت اهداف است. یک وقت شما می‌روید در یک دیکتاتوری مطلق ‏برای شبه دموکراسی تلاش می‌کنید و وقت می‌گذارید که من اصلن این را قبول ندارم. اعتقاد این است که اگر ‏همه‌ی قدرت و توان خود را هزینه‌ی یک میلیونم درصد دموکراسی واقعی در برخورد با این دیکتاتوری مطلق ‏بکنیم، ارزش دارد و باید برویم دنبالش. معتقدم اگر قرار است کاری بشود، باید رفت دنبال دموکراسی حقیقی. در ‏همه جای دنیا هم گروه‌هایی همیشه به دنبال شبه دموکراسی رفته‌اند، اما تاریخ سیاسی جهان ثابت کرده که شکست ‏خورده‌اند در رسیدن به اهداف‌شان. هر جا اتفاقی هم رخ داده، مثل همین پاکستان یا زمیبابوه، همه‌ی توان صرف ‏برقراری حتا یک میلیونم درصد دموکراسی استاندارد در ساخت قدرت مطلق شده و از همان یک میلیونم درصد ‏هم دگرگونی‌ها رخ داده است؛ وگرنه اگر قرار بود در همین پاکستان بروند دنبال گرفتن چند صندلی مجلس، که به ‏جایی بند نبودند. همین تجربه نشان می‌دهد که اگر واقعن بایستید سر آرمان‌ها و اصول‌تان، قدرت هر چه قدر هم ‏مطلق و استبدادی باشد، عقب می‌رود؛ اما خب وقتی شما مرتب از اهداف‌تان عقب‌تر می‌روید، این طرف مقابل ‏است که جلو می‌آید و فضاها را یکی پس از دیگری می‌گیرد‎.‎

من الان خیلی متاسف می‌شوم که برخی از دوستان رفته‌اند دنبال یک اصلاحاتی کم‌تر از 12 سال پیش. مگر چه ‏چیزی نهادینه شد در این سال‌ها؟ چه دستاوردی داشت؟ به نظر می‌رسد به اتفاق‌های روزمره دل خوش کرده‌ایم، ‏آن‌ها [اقتدارگرایان] که کار خودشان را می‌کنند. اصلن دنبال همین روزمرگی هستند تا سر ما را گرم کنند. البته ‏الان همه به دنبال راه برون رفت می‌گردند، اما این راه کدام است؟ خیلی روشن نیست. البته طرفیتش بود و هست ‏که این بن‌بست را بشکنیم و طرف مقابل را کنار بزنیم، سر جایش بنشانیم. اگر در همان زمان اصلاحات، ‏اصلاح‌طلبان از فرصت به وجود آمده و تمام ظرفیت‌های خود بهره می‌گرفتند امروز به یک بن بست سیاسی دچار ‏نمی‌شدیم. ظرفیت آن زمان یک واقعیتی بود. اگر بر سر همان برنامه‌های اعلام شده‌اش می‌ماندند و همان‌ها را ‏اجرا می‌کردند، در برقراری دموکراسی واقعی و جامعه‌ی مدنی توفیق می‌یافتند. وقتی عهدی با مردم می‌بندید، ‏دیگر نباید دچار تردید شد، این نمی‌شود که از مردم رای گرفت اما با کس دیگری تعامل کرد. برنامه داد اما برای ‏اجرایش رفت از یکی دیگر اجازه گرفت. واقعن همان زمان، موفق می‌شدند اگر ایستادگی می‌کردند. جناح ‏اقتدارگرا تا یک جایی می‌توانست کارشکنی کند. اگر می‌ایستادیم، کنار می‌رفتند، اما خب نکردند…‏

دوستان البته خیلی اشاره کردند به این که [به صحنه] بیایم. اما من اگر تاثیرگذار باشم، اگر بشود رفت دنبال ‏اصلاحات ساختاری و بنیادین به صحنه می‌آیم، وگرنه شهوت ریاست که ندارم. من برای خودم خط قرمز و ‏پای‌بندی به اصول دموکراسی‌خواهی را قائلم. اعتقاد دارم که آدم باید به قولی که به مردم می‌دهد، پای‌بند باشد، سر ‏اصولش ایستادگی کند، هزینه بدهد، حتا برود زندان، اتفاقن لذت‌بخش است که انسان به خاطر عقیده و اندیشه‌اش ‏برود زندان. برای من که این طور بوده است. اگر قرار باشد روزی درباره‌ی انتخابات تصمیم بگیریم، این شرایط ‏را دارد. دوستان لطف کردند، حرف‌هایی هم زدند. من ممنون از این دعوت‌ها و پشتیبانی‌ها هستم. گفتند، بحران ‏پیش آمده، رسالت تاریخی دارید. خب بله، دل من هم می‌سوزد. اساسن انسان نسبت به اوضاع کنون، تهدیدها و ‏محدودیت‌های جهانی و این‌همه مشکل اقتصادی، اجتماعی و ضعف‌ها و ناتوانی‌های موجود، این نگرش به شدت ‏منفی که نسبت به ایران و ایرانی در سطح جهان با وجود پیشینه‌ و تمدن غرورآفرینش به وجود آمده، نگران می ‏شود. بنابراین اگر فضای جنبش اصلاحی به‌وجود آید، همه دلسوزان و خیرخواهان باید حضور پیدا کنند. من هم ‏نگران آینده‌ی کشورم هستم و اگر احساس وظیفه کنم حتمن فعال می‌شوم. الان هم اگر جایی ببینم نیازی به حضور ‏من هست، دریغ نمی‌کنم. اگر وظیفه‌ی ملی من حکم کند، حتمن می‌آیم. اما واقعن الان برای من روشن نیست که چه ‏موضعی به سود است، چه موضعی به زیان، با توجه به این اختلاف‌هایی هم که هست میان دوستان.‏

درباره‌ی این که برخی هم می‌گویند این “تاکتیک تحریم” است، من بگویم که مهم‌تر از کاندیداتوری و شرکت در ‏انتخابات برای من تاثیرگذاری است، این است که ببینم می‌شود آنچه که در نظر داریم را پیش ببریم یا نه. اگر ‏احساس شود تک تک آرای مردم در نتیجه‌ی انتخابات تاثیر گذار است، حضور، وظیفه ملی می‌شود. اما اگر ‏احساس شود که انتخابات و آرای مردم نمایشی بیش نیست، چرا باید شرکت کرد؟ مگر شهوت قدرت داریم؟ برای ‏رای خود و شخصیت خود نیز ارزش قائلم. وقتی می‌آیم که وظیفه‌ی ملی بر من حکم کند و البته شرایط حضور نیز ‏وجود داشته باشد و بتوانم تاثیرگذار باشم. اگر این‌ها موجود نباشد، تمایلی به شرکت در انتخابات نخواهم داشت. ‏دوستان می‌توانند هر چیزی خواستند، نامش را بگذارند؛ عدم شرکت، تحریم یا انفعال. انسان باید به رای خودش ‏احترام بگذارد. اگر حضور یا رای من منتهی به تغییر ساختاری نشود، دلیلی به شرکت نمی‌بینم. این هم حرف ‏درستی نیست که می‌شنوم که من ابزاری برای تحریم هستم. دوستان لطف دارند، آمده‌اند و دارند تلاش می‌کنند تا ‏در انتخابات مشارکت کنیم، البته با تاکید بر اصول خودمان. خوب ما یک وقتی می‌آییم، طرف مقابل نمی‌خواهد، ‏نمی‌گذارد، یا اصلن در این طرف هم راضی نیستند که ما فعال باشیم. بدیهی است که می‌رویم کنار، دیگر شرکت ‏نمی‌کنیم. اما این درست نیست که بگویند، از اول تاکتیک‌تان همین بوده است. ترسی که نداریم، اگر نخواهیم بیاییم، ‏اعلام می‌کنیم.‏

دوستان همچنین اشاره کردند به این که ممکن است “کات” شویم. اما من ترسی ندارم از این که حذف یا کات شوم، ‏اصلن برای این که مثلن کات نشوم، نمی‌خواهم فعال شوم. اگر فعالیتی هم باشد، باید برای این باشد که احساس کنم ‏می‌شود کار کرد و کشور را به جایی رساند. رفت به سمت دموکراسی واقعی. در این راه هم بالاخره باید هزینه‌اش ‏را داد. البته پس از زندان کسی تا به امروز با من کاری نداشته، آینده‌اش را نمی‌دانم! اما من هم از کسی نمی‌ترسم ‏که به خاطر تهدیدش فعالیت بکنم یا نکنم. بحث شرایط است. اگر ما بتوانیم به سمت اهداف‌مان برویم خب منطقی ‏است که بیاییم و کار کنیم. اما اگر قرار باشد بازی‌چه‌ی یک “شبه دموکراسی” شویم که این معنی ندارد. ‏

به همه‌ی دوستان می‌گویم که تنها مشکلی که برای من هیچ اهمیتی ندارد، تهدید طرف مقابل است. پیشینه‌ی من هم ‏همین را نشان می‌دهد‎.‎