هنوز دقایقی از تحویل سال ۹۳ نگذشته بود که تصویر کلی وضعیت فرهنگی متن جامعه در سال پیش رو، در نظرگاه عموم نقش بست.
با نامگذاری سال نو، به نام “اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی” برآورد اینکه سال جاری، سال انتشار تفسیرهای گوناگون ِاین عبارت کلی، از تریبون های رسمی باشد، کار سختی نبود. شکل گیری کنفرانس هایی با عناوینی کلی تر با خروجی هایی قریب به صفر، انتشارحجم زیادی کتاب باهدف تبین این مفهوم ابلاغی، و جشنواره های فیلم و نمایش و داستان به نیت ترویج این عبارت و…شاید اولین تصویرشکل گرفته در ذهن هر ایرانی باشد.
در این میان از همه واضح تر، رسالت ابراز نارضایتی از وضعیت فرهنگی موجود است که بر دوش تمام این رسانه ها و تریبون ها و کارگزاران آن گذاشته شد، چنانچه هر چه ابراز نارضایتی ها، شدیدتر و متمایل تر به انزجار باشد، راهکارهای پیشنهادی برای اجرایی شدن نظریه هایشان نیز اصیل تر و انقلابی تر محسوب می شود.
در این میان ابراهیم حاتمی کیا، به عنوان یکی از شاخصه های هنرمند مقبول حکومتی، که هم ستاره ی نادیدنی ِ مشروعیت را از جانب نهادهای فرهنگی معطوف به نهاد قدرت بر سینه خود دارد و هم از مقبولیت و محبوبیت نسبی میان عموم مردم برخوردار است، خیلی سریع توانست مانیفست خود را در باب تبین “ فرهنگ جهادی ” و “مدیریت نوین مورد نیاز در عرصه ی فرهنگی ” ارائه کند.
شاید دلیل این سرعت در اجرا و تبین ذهنیات، به دور خیز سال ِ گذشته ی ابراهیم حاتمی کیا برگردد.
او که در ایام جشنواره ی فجر سال گذشته، در هر محفلی و هر گفت و گوی رسانه ای به انتقاد از سازمان سینمایی پاگرفته ی بعد از دوران جواد شمقدری، با تمام خصوصیات منحصر بفردش، پرداخته بود، به نوعی یک تنه و پیش تر از همه، به جنگ شرایط فرهنگی رفته بود.اما از آنجایی که مخاطب انتقاد های تند و تیز حاتمی کیا در آن ایام سازمان سینمایی ای بود که فقط شش ماه از عمرش می گذشت، این سوال برجا ماند که “ مسولیت وضعیت فرهنگی کشور چه کسی است؟ “، “حاتمی کیا و انتقاد های او در هشت سال گذشته کجا بودند؟”
با نامگذاری سال ۹۳ و ابلاغ نوع منش مسولین فرهنگی و نهادهای رسمی تحت این عنوان، نه تنها فرصت مطرح کردن این سوال ها پیش نیامد، بلکه سخنان و انتقادهای یکجانبه و شخصی حاتمی کیا، به نوعی مهربرجسته ی تایید رسمی نیز گرفت.
در چنین شرایطی است او خود را پیش قراول تبین و تشریح نظریات فرهنگی مورد نظر نهاد قدرت می بیند.
در همین راستا و در اولین گام او در روز چهارشنبه ۲۰ فروردین با حضور در برنامه ی راز شبکه چهار سیما، در گفت و گویی با نادر طالب زاده، فاز اول دیدگاه های فرهنگی خود را عیان کرد.
او ابتدا با ابراز دلایل ساخت فیلم “چ” در این مقطع، آن را نوعی جواب به شرایط کنونی جامعه دانست: “کسی که دغدغه اش حرف نظام است باید بیاید و این فیلم را تحلیل کند. چمران هم علم دارد و هم تجربه و… می خواست یک غائله را ختم کند. فیلمنامه “چ” دو قسمت دارد مذاکره برای صلح و دیگری جنگ برای صلح… در فیلم “چ” می خواستم به ان داشته ها برگردیم و الان دارد همان اتفاقات رخ میدهد. پاوه خط مقدم آن زمان بود و یک عده از همین بچه های ما و اقلیتی باید مدافع اکثریتی می بودند که در مذاکره هم کوتاه نمی آمدند.”
در ادامه ی گفت و گو و پس از پیوند زدن بحث فیلم “چ” به نامگذاری سال نو، آنچه بیش از پیش نمود می یابد، ادعای همسو و همنوا بودن دغدغه هایش با فرامین ابلاغی در مورد فرهنگ در سال جاری است. او پس از مبرا دانستن خود از اعمال دیدگاه های شخصی در ابراز نارضایتی ها، با پشتوانه ی ناشی از مهر تایید رسمی، مسولین رسمی بخش فرهنگ را به ادامه ی اعتراضات خود تهدید می کند: “خدا کند اخطار آقا را توجه کنند. اگر گوش نکنند من باز هم سر و صدا راه می اندازم و جیغم را میزنم سر دوستان. در سینما خب برخی اعتراض ها برای شهرت است اما امیدوارم مسئولین گول نخورند. حرف من این است که باید جریان سینمای انقلاب و دفاع مقدس همیشه تحلیل شود و نترسیم.”
ابراهیم حاتمی کیا که در طول این سال ها، همواره منتقد و معترض به فیلم های مورد تحسین جشنواره های خارجی بوده و در سال های اخیر، به نوعی جریان سینمای مورد نظر خود را نقطه ی مقابل این گونه از فیلم ها قلمداد کرده، این بار، همچون ایام جشنواره، فیلم های اصغر فرهادی را – به عنوان نمونه ای ترین فیلم های نقطه ی مقابل این جبهه بندی ذهنی اش– آماج حملات خود قرار داد: “یک فیلمی ساخته میشود و در آن نشان داده میشود که ایرانیها دروغگو هستند و بعد این فیلم در اسکار جایزه میگیرد چرا من نباید اعتراض کنم و حرف حق را بزنم مگر خط مشی من را اسکار تعیین میکند”
در این میان مشخص نشد که دلایل حاتمی کیا برای دریافت این مساله که در فیلم” جدایی نادر از سیمین “، همه ی مردم دروغگو نمایش داده می شوند، چیست؟ اگر منظور مجموعه ی ناراستی ها و یا حتی کتمان راستی هایی ست که شخصیت های آن فیلم در شرایط سخت زندگی از خود می سازند، تا از مهلکه ی آن دم، بگریزند، می توان نمونه های بسیاری از این گونه ترفندها را درمیان کنش و واکنش های شخصیت هاس سینمای خود او نیز رصد کرد: از حاج کاظم که گروگان های خود را به اصرار “ شاهد ” خطاب می کند، تا “عباس ” که به همسرش نمی گوید که ترکش تا شقیقه اش حرکت کرده است. اگر نگاه اخلاقی مطلق گرایانه ی حاتمی کیا مبنای چنین قضاوتی در مورد ماهیت سینمای اصغر فرهادی ست و به نحوی که آن را نماد تمام شرایط نابهنجار فرهنگی می بیند، آیا با همان دیدگاه، او حاضر است به تحلیل شخصیت حاج کاظم، به عنوان نمونه ای ترین شخصیت سینمایش، بنشیند؟
برای حاتمی کیا، جشنواره های جهانی- که در ذهن او به نمایش نابسامانی های فرهنگی جامعه ی ایران، بالاترین جایزه ی سینمایی خود را داده اند -در قطب مقابل جشنواره های موضوعیِ داخلی قرار دارد، که همه ساله و با صرف بودجه های کلان، محل نمایش و بررسی آثاری می شود که آنها نیز با بودجه های دولتی ساخته می شوند و بدون هیچ نمایشی برای عموم به بایگانی های نهادهای فرهنگی ِدولتی روانه می شوند. او در چنین فضایی، جشنواره ی عمار، -که ویترین آثار هنری تولید شده توسط تند روترین بخش حاکم بر نهادهای قدرت است - را محل اجتماع هنرمندان متعهد پس زده شده از جشنواره ی فجر می داند: “ تندی عمار مرا هول میکند و گاه می ترسم نزدیکش شوم ولی یک چیزی را درونش دارند اینکه که چرا درست شده و چرا این بچه ها احساس می کنند که در فجر جایی ندارند؟… دغدغه بچه های جشنواره عمار همان ۳۰ سال پیش من است و حرفهای آن زمان من است و زمان ۳۰ سال پیشم را در بین الان آنان می بینم.“اما اعتراض حاتمی کیا صرفا به جریان فرهنگی که از سوی مراجع معتبر جهانی مورد تحسین واقع می شود محدود نشد و گستره ی آن به انتقادات سربسته و محدود برخی منتقدینِ به گونه ای از سینما که مورد تایید و حمایت جریان رسمی و نهادهای قدرت است، نیز کشید.
منتقدین سینمایی و فرهنگی که، به دلیل انحصار رسانه های دیداری و شنیداری در دست دیدگاه های رسمی، امکان ابراز نظرات خود را صرفا در مطبوعات غیر دولتی ویا فضای مجازی می یابند.
او آنان راکه به نوعی، زبان گویای خواسته های فرهنگی جامعه ی مدنی، محسوب می شوند، ناگهان متهم به سیاسی کاری می کند: “… ده نمکی را همیشه تحقیر می کنند و حرف و متلک می زنند درحالیکه همچنان ترقی می کند و راهش را بخوبی می رود. جای این کارها، تحلیل کنید چطور پیشرفت می کند. چرا بخاطر عقبه سیاسی او، به او توجه نمی کنند؟”
حاتمی کیا در حالی از اصالت خواسته های فرهنگی مردم برهان می سازد، که فیلم های اصغر فرهادی، چه در سینماها و چه در شبکه ی رسانه های تصویری مورد استقبال عمومی قرار گرفته است.” اتفاقا ببنید چطور دارد پیشرفت می کند و چطور حتی سینماهای شهرستان بیشتر به سمت او میروند.بخشی از موفقیت ده نمکی شاید بخاطر غریب القربا بودنش است و خدا کمک او میکند. اینقدر توی سر او میزنند اما او کارش را همچنان میکند و فیلم میلیاردی می سازد. “
اما بی شک مهمترین قسمت از این برنامه، گام نهایی ابراهیم حاتمی کیا در مسیر تشریح مبنای اعتراضش به مسایل فرهنگی بود. او پس از انکار همه ی شرایط قبلی، در قالبی ایجابی، به تشریح شاخصه های نمونه ی آرمانی خود از یک هنرمند و یا منتقد فرهنگی می پردازد.
او همچون گذشته از مرتضی آوینی به عنوان اسوه ی فرهنگی خود نام می برد. مرتضی آوینی که علیرغم اینکه تنها قریب به دو دهه از مرگ ناخواسته ی او می گذرد، در دیدگاه رسمی به چنان جایگاه دست نیافتی از حیث صاحب نظر بودن در مباحث فرهنگی نائل شده که نوشته های ساده ی او، فارغ از کیفیت و چگونگی انها، در حکم یک اصل مهم هنری و زیبایی شناختی محسوب می شود. هنرمندان و منتقدین هنری معطوف به جریان رسمی، هر یک به نوعی سعی در نزدیک نشان دادن خود به او و نظریاتش داشته اند. از مسعود ده نمکی تا مسعود فراستی و از ابراهیم حاتمی کیا تا بهروز افخمی، همه گی سعی داشته اند با به کار بردن الفاظی چون “اقا مرتضا “، “مرتضا ” و یا حتا “ مرزا ” با نزدیک نشان دادن خود به او، به نحوی آثار هنری خود را به اصالت هنری مورد نظر آوینی، به عنوان یکی از نقاط مرجع سینمای مقبول انقلاب، نزدیکتر نشان دهند.
ابراهیم حاتمی کیا همچنان نبود او را نقصان اصلی فضای هنری این سالها می داند: “ من واقعا جای آقا مرتضی را خالی میبینم. چه کسی مثل او داریم که الان بیاید و جستجو کند که چرا امثال من باید چموشی کنند؟ سر میچرخانم که جای او الان کسی هست؟ نمیبینم. قلم او را نداریم….عین فانوس دریایی در بین تلاطم شدید بگوید که اینجا ساحل است. الان بیشتر احساس میکنم جای امثال او؛ آدمهای استخواندار. دوره او هم گل و بلبل نبود و حسابی بحث داشت. حرف او همیشه تازه بود و جلوتر از زمانه بود. متأسفم که جای او بشدت خالی است… آقا مرتضی یک منشوری بود که انوار متنوعی داشت…آقا مرتضی سرمدار نوگرایی بود. ای کاش بچه های آن زمان و دوران جنگ بیشتر قدرت می گرفتند. تعارف بر سر اصل و اصول نداشت با اینکه از حریم ادب خارج نم یشد.”
اما در ادامه برای توضیح یک نمونه از خصوصیات و دیدگاه های مرتضی آوینی چنین مثال می آورد: .
“من این ها را از آقا مرتضی یاد گرفتم. این صراحت را، این حرکت را. این که مثل ابراهیم خودت را زلال کن، آن وقت سوژه خودش با تو برخورد می کند بی آنکه تو به دنبالش رفته باشی. این مبنا بود که روایت فتح را ساخت”.
از سخنان حاتمی کیا چنین بر می آید که برای رسیدن به فضای فرهنگی مورد نظر ابلاغیه های جدید، وجود منتقدانی که تبین کننده ی عبارات کلی چون “ مولفه های اصیل هنری مورد نظرانقلاب “، “چراغ راه بودن”، “چگونگی زلال شدن “، “چگونگی اتفاق افتادن سوژه به صورت خود بخودی در اثر حضور فضای عرفانی” و… باشد.
طبیعی ست در پس این عبارات کلی دنیایی از سو الات در ذهن مخاطب این برنامه شکل بگیرد:
- اگر مرتضی آوینی زنده بود، نسبت بی تعارفی و رک بودن او، با وضعیت فرهنگی سازمان سینمایی دوران شمقدری، چگونه بود؟
- صراحت لهجه ای که ابراهیم حاتمیکیا ادعای یادگیری آن را در مکتب مرتضی آوینی دارد، در مدت هشت سال حضور جریان موسوم به جریان انحرافی در راس تصمیم گیری های مالی برای اتفاقات فرهنگی، به چه کار آمد؟
- آیا توقیف فیلم “ گزارش یک جشن ” او، به معنای توقیف یک اثر هنری از مکتب مرتضی آوینی نبود؟
- چگونه می توان شرایط فرهنگی یک جامعه ی شهری پوست انداخته را بر مبنای نظریات عرفانی کسی بنا کرد که نظرش در مورد دلیل ترک سیگار به گفته ی همسرش، چنین است: “آقا امام زمان در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند؛ در این صورت من چطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟”
و بسیاری سوال دیگر که فرصت ِتمام شده ی برنامه، اجازه ی پاسخگویی احتمالی به این سوالات اساسی را نداد.
اما بی شک هنوز یکسال زمان، برای تحلیل و تبین مبانی عبارت “اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی” وقت وجوددارد و کنفرانس ها و مقالات و سینمارها و نمایشگاه ها و جشنواره های بسیاری در این مورد در راه است. شاید آخر سال جاری زمان مناسب تری برای تحلیل آورده های این مراسم فرهنگی باشد.