خبرها یکی پس از دیگری از راه می رسد. بازداشت ها و تضییع حقوق ها و ظلم ها و تعدی ها و ستم ها. بار دیگر انگار سالهای سیاه فرا می رسد و صاحبان اندیشه ای نوزا که می تواند و توانسته تحول ایجاد کند، یکی پس از دیگری یا به بند گرفتار می شوند، یا مجبور به خروج از کشور می شوند و یا با تهدید و ارعاب، زیر شمشیر داموکلس احکام سنگین و یا فشار و تهدید و آزار خانواده قرار میگیرند و حتی از دیدار نوروزی و زندگی عادی محروم می شوند.
این وضعیت نه تنها یک فرد، که یک جریان فکری است. جریانی که در طول هفت دهه حیات خود پس از شهریور 20 همواره فضای فکری و سیاسی و اجتماعی ایران را تحت تاثیر قرار داده و حضور خود را در میان روشنفکران و توده ها ادامه داده است. جریانی که هم ملی است و ملی گرا و ایران دوست و هم مذهبی است و معتقد و ملتزم به دیانت. جریانی که ملی گراست اما افراطی نیست و با رویکردهای پان دار و فاشیستی زاویه ای مشخص دارد. مذهبی است اما نه مذهبی معتقد به مذهب رسمی روحانیت رسمی. شاید زیباترین تعبیر را در مورد روحانیت در این جریان، شریعتی دارد که از دیدگاه او ما در اسلام روحانی نداریم. روحانی امری است در برابر جسمانی. آنچه ما در اسلام داریم عالم اسلامی است. اینان با مذهب رسمی که میان خدا و خلق واسطه می تراشد و خلق را بی واسطه در برابر پروردگارش می بیند مخالف اند. دیانت اینان میان خدا و خلق است. بی هیچ واسطه ای. رسول اینان به حکم قرآن تنها تذکر دهنده است. بر مردم سیطره ندارد.
جریانی که در طول این 7 دهه شکل گرفته و فعال بوده است، هم ملی است و هم مذهبی و هم عدالت طلب و برابری خواه. جریانی که سوسیالیسم و آزادی را لازم و ملزوم یکدیگر می بیند و از همین دیدگاه بر مستبدین استالینیست و بر ضد انسانهای امپریالیست می تازد.
جریانی که طلیعه اش جمعیت خداپرستان سوسیالیست است. بزرگان این جریان یکی زنده یاد دکتر محمد نخشب بود و دیگری عزیز تازه درگذشته مان یعنی زنده یاد حسین راضی. ادامه این جریان را می توان در طالقانی دید و صد البته با رویکرد اقتصادی دیگری مهندس بازرگان و دکتر سحابی و بعد در ادامه این شجره طیبه دکتر شریعتی است. و همین شجره طیبه که هم خون دارد و هم اندیشه، هم شعار دارد و هم شعور را تا امروز می توان از شخصیت هایش سراغ گرفت. شهید دکتر کاظم سامی تنها یکی از شاهدان این جریان اصیل است.
جریانی که از این پس عنوان چپ های مذهبی و یا سوسیال دموکرات های مسلمان را بر آن می گذارم جریانی است که چه در زمان پهلوی دوم و در چه زمانی دو رهبر نظام ولایی مورد غضب بوده اند. در زمان پهلوی دوم طالقانی به زندان رفت. شریعتی 18 ماه را در انفرادی های زندان کمیته مشترک گذراند و جوانان پیرو این راه را که مبارزه قهر آلود پیشه کرده بودند به حبس های طویل المدت کشاند و عده ای را نیز به شهادت رساند. شهیدانی که مجاهدان حقیقی فی سبیل الله بودند. در سالهای دهه 60 و حاکمیت ولایت مداران نیز اعضای گروههایی مانند آرمان مستضعفین و موحدین انقلابی و کانون ابلاغ به بند کشیده شدند و خانواده های بزرگان این جریان مانند شریعتی یا به خارج از کشور رفتند و یا به سکوت کشانده شدند. 9 سال زندان علی قاسمی و بیش از نیمی از دوران 30 ساله جمهوری اسلامی را در بند بودن تقی رحمانی شاهدی بر این مدعاست. بر این لیست اسامی بسیاری را نیز می توان افزود که هنوز بر راه، آرمان، اندیشه و هدف معلم شهیدشان یعنی شریعتی پایبندند.
در دوران پس از دهه 60 نیز از ماجرای نامه 90 امضایی و به بند کشیده شدن امثال عبدالعلی بازرگان تا بازداشت های ابتدای دهه 80 ملی مذهبی ها و زندانی شدن دکتر ملکی و دکتر پیمان و بسیاری دیگر از نیروهای این جریان خود موید این نکته است که حکومتها همواره با این جریان اصیل احساس تضاد می کرده اند. جریانی که گاه به نام منافق، گاه به نام استحاله گر آنرا کوبیده اند و برایش تیم های اطلاعاتی تشکیل داده اند. جریانی که تیم های اطلاعاتی جمهوری اسلامی اثبات کرده اند که کینه ای دیرین از ایشان دارند.
امروز اما رویداد جدیدی در جریان است. در این رویداد بار دیگر این جریان مورد هدف قرار گرفته است. اما این بار کسی صراحتا نامی از این جریان نمی برد. در دوران پس از انتخابات سال 88 و فضای ایجاد شده پس از آن دیگر بازداشت شدن و زندان رفتن به امری عادی بدل شده بود. در آن دوران همه نیروهای سیاسی حاضر در صحنه با گرایشات فکری مختلف تنها به دلیل مخالفت با تازه بر تخت نشستگان مست باده قدرت به بند کشیده شدند. اما این بار ظاهرا بار دیگر این جریان فکری نوزا هدف جریانهای امنیتی نظام قرار گرفته است. هدی صابر از مرداد ماه سال گذشته در بند است و در حقیقت طلیعه این جریان بازداشت ها و برخوردها. هدی صابر از نیروهایی است با دیدی استراتژیک و اندیشه ای هدفمند، که چرایی و چگونگی عمل خود را می داند و چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم زمانه خود را می شناسد. تقی رحمانی را نیز بار دیگر به بند کشیدند. تقی رحمانی بیش از نیمی از عمر جمهوری اسلامی را در زندانهای حکومت بوده است. رضا علیجانی مجبور به خروج از کشور می شود. استاد محمد شریف وکیل و از هم اندیشان جریان نوگرایان مذهبی از دانشگاه اخراج و پس از 25 سال تدریس با عدم صلاحیت! روبرو می شود و از تدریس و علم آموزی در دانشگاههای ایران منع می شود. دکتر علیرضا رجائی از فعالین جوان و خوش آتیه ملی مذهبی نیز به بند کشیده می شود. دکتر رجائی همان کاندیدای انتخابات ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی است که با جابجایی آراء به نفع حداد عادل از راه یابی به مجلس بازماند. در واقع در صورت راه یابی، او تنها کاندیدای ملی مذهبی بود که به مجلس می رفت که آقایان آن روز حتی اصلاح طلب نیز، راه یابی یکی از شاگردان هم اندیش نواندیشی مذهبی را به مجلس خودی های آن روز نظام روا ندانستند. رجائی اهل انتشارات است و به زندان افتادن او در آستانه نمایشگاه کتاب یعنی اخطار به اهالی نشر.
در این جریان امیر خسرو دلیر ثانی بیش از یکسال است که در بند به سر می برد و به چهار سال زندان محکوم شده است.
دکتر محمد ملکی از بزرگان این جریان فکری نیز در آستانه دادگاه قرار دارد و آقایان عصبانی از آزادگی ملکی به دنبال سکوت این پیر مبارز هستند. در ایام نوروز سال 90 آقایان استاد دکتر احمد صدر حاج سید جوادی و دکتر حبیب الله پیمان از پیشگامان این جریان فکری را از پذیرفتن جوانان علاقمند و فعال به منزل جهت عید دیدنی منع کردند که با مخالفت هر دو بزرگوار مواجه شدند و حضور ها و عید دیدنی ها علی رغم مخالفت امنیت بانان نظام ولایی انجام شد. حلقه بازداشت و زندان هر لحظه بر فعالین این نحله فکری تنگ تر می شود. گویی بار دیگر سالهای حرام دهه سیاه بازگشته است.
به هر تقدیر بار دیگر جریان زاینده روشنفکری مذهبی یا جریان چپ مذهبی درگیر موج برخوردی دیگر شده است. موجی که با توجه به تهدیدهای امنیت بانان ولایت مدار ادامه خواهد داشت و دامان دیگر فعالین این جریان را نیز خواهد گرفت. آقایان دریافته اند که این جریان پاک با هفت دهه سابقه مبارزه و جهاد فی سبیل الله می تواند با اندک فعالیتی در میان توده های مردم پشتوانه ای فراهم کند و آب رفته را به جوی بازگرداند.
جریان اصیل روشنفکری مذهبی توسط حاکمان ایران مورد هجمه وسیعی واقع شده است. اما این هجمه قطع به یقین ذره ای از عزم راسخ این مومنان بالله و فرزندان خلق ایران را کم نمی کند. این مبارزه تا برقراری عرفان، برابری و آزادی در ایران ادامه دارد. عرفان، برابری و آزادی مشعل راه این جریان فکری است. نقشه راه برای این جریان بنا به زمان و مکان متفاوت خواهد بود. اما اصالت راه و هدف توسط طلایه داران این نحله فکری هماره حفظ شده است. این راه تا سر منزل مقصود ادامه دارد. امروز آقایان با این بازداشت ها، روشنفکری مذهبی را در ایران به بند کشیدند. اما چه باک که این جریان بالنده، در اوج فشارها از پای ننشسته و به فعالیت و زایندگی خود ادامه داده است. با به بند کشیده شدن هرکدام از این فعالین، دهها هم اندیش این جریان سر بر می آورند و به فعالیت فکری و سیاسی و اجتماعی می پردازند. اندیشه اصیل ایرانی،اسلامی این جریان ریشه در وجدان ایرانیان و متون اصلی و اصیل دینی دارد. این اصالت غیر قابل انکار مانع از آن می شود که جریان ارتجاع مخالف، با لجن پراکنی بتواند سر سوزنی به اعتبار این جریان خدشه ای وارد کند. قطع به یقین بدانید که ولایت مداران از این خط اصیل فکری احساس خطر کرده اند که با مبارزه با آن برخاسته اند. اما الیس الصبح بقریب؟