میرحسین و دگراندیشان

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

دیدگاه‌ها و سخنان اخیر میرحسین موسوی در مورد حقوق اساسی شهروندان و به‌ویژه دگراندیشان و اپوزیسیون، آن هم در شرایطی که صدا و سیمای جمهوری اسلامی می‌کوشد اگر هم خبری از وی منتشر می‌کند، بیشتر به نقطه نظرات اقتصادی او بپردازد، جای امیدواری‌ و خوشوقتی‌ دارد.بدیهی است که اقتدارگرایان و تمامیت‌خواهان، این رویکرد را برنتابند و برآشوبند.

 

میرحسین موسوی یک‌شنبه هفته جاری در دیدار با اعضای کمیته‌های دانشجویی ستاد انتخاباتی‌اش، جملات «جدید»ی را بر زبان آورد که قطعا” در فضای انتخاباتی امروز ایران، شوق‌آفرین و برای بخشی از جمعیت خاموش و مردد در مورد شرکت، واجد پالس‌ها و انرژی مثبت است.

 

 در ادامه‌ی یادداشت، پاره‌ای از مواضع ابراز شده و اخیر میرحسین، مورد اشاره قرار می‌گیرد. گفتنی است با موجود مجال اندک این نوشتار، گریزی از “های لایت” کردن و اشاره به برخی (معدودی) ازجملات وی -در این مختصر- نیست؛  سخنانی که در اندک روزنامه‌های غیردولتی و منتقد جریان مسلط، بازتاب مختصری یافت و چنان که باید و در خور بود، منتشر نشد.

 

میرحسین موسوی در دیدار یاد شده، در پاسخ به این پرسش که چرا خیابانی به اسم خالداسلامبولی داریم ولی خیابانی به اسم  دکتر محمدمصدق نداریم، تصریح کرده است: “باید بدانیم که رشد نخواهیم کرد، مگر اینکه همه بزرگان کشور را فارغ از طبقه آنها پاس بداریم. کشوری که نتواند بزرگان خود را تقدیس کند یقیناً مشکلاتی دارد.”

 

وی در بخش دیگری از سخنان خود، تاکید نموده است: “بین گروه های فعال ملی و مذهبی افراد اصیلی از زمان انقلاب حضور دارند اما در طول زمان کم کم اختلاف سلیقه هایی با این دوستان پیدا کردیم؛ اما این مساله منجر نشد که به چشم خیانت به آنها نگاه کنم. من با این افراد و گروه‌ها فعالیتی نداشتم ولی این را منافی این نمی‌بینم که آنها فعالیت‌های آزاد خود را داشته باشند. با مرحوم مهندس بازرگان و پسر ایشان و نیز بسیاری از افراد سطح بالای ملی و مذهبی دوست بوده‌ام ولی اختلاف سلیقه‌هایی به‌وجود آمد… من مانند برخی نیستم که چون با افرادی اختلاف سیاسی دارند به‌سرعت آنها را کافر می‌دانند؛ این مساله با اعتقاداتم سازگار نیست.”

 

موسوی همچنین درباره‌ی تشکل‌های دانشجویی اظهارداشته است: “باید انجمن‌های اسلامی در دانشگاه‌ها فعال باشند و انجمن‌های دیگری که با غیر نام اسلامی هم می‌خواهند فعالیت کنند، باید داشته باشیم. اگر این طور بود قطعاً فضای بهتری می داشتیم… باید تلاش کنیم به سمت فضای آزاد پیش برویم و راه درست این است که به نسل جوان و دانشجوها اعتماد کنیم و با سوءظن با آنها روبه‌رو نشویم.”


موسوی در سفر اخیر خود به استان گلستان، و درجمع دانشجویان دانشگاه گرگان نیز تاکید کرده است: «نمی توانیم افراد را به دلیل وجود اختلاف در مشی سیاسی یا اقلیت بودن و امثال این‌ها به ضد خدا بودن و جدا بودن از اسلام و دین، متهم کنیم. وی در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان که گفته: “با توجه به این‌که امام،  گروه‌هایی مثل نهضت آزادی را مردود اعلام کرده‌اند، چگونگی ارتباط شما با این گروه‌ها چیست؟”، گفته است: “پیش از انقلاب نیروهایی که پس از انقلاب از هم جدا شدند، با هم بودند و نهضت آزادی به رهبری مرحوم مهندس بازرگان از گروه‌هایی بود که در کنار دیگر گروه‌ها حضور داشتند که یکی از دلایل این امر، حضور دکتر یزدی در کنار امام  در فرانسه بود… من قبل از انقلاب تقریبا” با همه اعضای برجسته نهضت آزادی، دوست بودم. پس از انقلاب رییس دفتر حزب جمهوری اسلامی بودم و طبیعی است که اختلاف نظرهایی وجود داشته است… اگر منظور از طرح این پرسش این است که من به تمام افرادی که مومن و نماز خوان هستند، صدقه می‌دهند و تمام واجبات خود را انجام می‌دهند، انگ کفر بزنم، بنده به فکر آخرتم هستم و نمی‌توانم این کار را بکنم…نمی توانیم افراد را به دلیل وجود اختلاف در مشی سیاسی یا اقلیت بودن و امثال این‌ها به ضد خدا بودن و جدا بودن از اسلام و دین، متهم کنیم و مرتب خطوط قرمز بکشیم. اگر این مساله ادامه پیدا کند چه چیز از مملکت باقی می‌ماند؟ برعکس اگر خلاف این را عمل کنیم و وارد بحث و گفت وگو شویم و بگوییم به این دلیل یا آن دلیل من با شما مخالفم، حاصل این کار خوب خواهد بود و این یک فضای چند صدایی است ولی اگر هر کس تا حرفی می زند به او انگ بزنیم راه به جایی نمی‌بریم…”

 

نیازی به ذوق‌زدگی از این دیدگاه‌ها نیست؛ آشکار است که در همین سخنان هم مرزبندی محسوس -وغیرقابل انکاری- با دگراندیشان و اپوزیسیون وجود دارد؛ چیزی که نه مذموم است و نه در عالم سیاست، اجتناب ناپذیر. اما چنانچه  سخنان و دیدگاه‌های میرحسین را با گفتمان مسلط در ساخت قدرت و نگاه جریان اقتدارگرا به دگراندیشان و اپوزیسیون، اجمالا” و به اختصار مقایسه کنیم، تفاوت‌ها و اختلاف رویکردهای محسوسی را مشاهده خواهیم کرد؛ آن‌قدر که روزنامه و ارگان رسمی تمامیت‌خواهان را وادار به واکنش و انتقاد کند.

 

فراموش نکنیم که این نظرات از سوی نامزد ریاست‌جمهوری ابراز می‌شود. و باز از یاد نبریم که مسئولان ارشد حکومت در حال حاضر چه نگاهی به اپوزیسیون و دگراندیشان دارند، یا چگونه به زنده‌یاد دکتر محمد مصدق می‌نگرند. در جامعه‌ای که مراسم بزرگداشت مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی‌اش اجازه‌ی برگزاری نمی‌یابد، یا انجمن‌های اسلامی منتقد‌اش، غیرمجاز خوانده و دفاترشان پلمپ می‌شود، چنین اظهارنظرهایی را درمورد بازرگان و ملی-مذهبی‌ها و نهضت و تشکل‌های دانشجویی و ضرورت چندصدایی، باید واقع‌بینانه و امیدوارانه، به استقبال نشست. این که نامزدی تصریح کند موافق و همدل با تکثر و چندصدایی است و یک‌صدایی و سرکوب دیگران را روا نمی‌داند و زمینه‌های طرح عقاید را به قدر توان و امکان‌اش در حکومت، فراهم خوهد آورد، در این زمان و زمینی که ما در آن قرار داریم، کم سخن و طرح و برنامه‌ای، نیست. 

 

نگارنده بارها و در یادداشت‌های متعدد بر این تکته تاکید کرده که: سیاست، عرصه‌ی امکان و انتخاب بین “گزینه‌های موجو”  - ونه “گزینه‌های مطلوب و ایده‌آل”- است. این سخن به آن معنا نیست که در هر رقابتی، ناگزیر به شرکت هستیم؛ بلکه مراد آن است که چنان‌چه انتخاباتی، موجب و منجر به “تغییر”ی محسوس در روندهای مسلط و فرآیندهای غالب در بلوک قدرت شود، مشارکت در انتخابات و حضور در رقابت موجود، معنادار و غیرقابل اجتناب به‌نظر می‌رسد. از این منظر، هرگاه انتخابات در ایران شکل و شمایلی مشابه انتخابات ریاست‌جمهوری نهم داشته باشد (انتخاباتی با حضور نامزدهای متعلق به گفتمان مسلط و جریان واجد هژمونی در ساخت قدرت، و نیز نامزدهایی منتقد و متفاوت با جریان اقتدارگرا) شرکت در انتخابات می‌تواند “معنادار” و واجد تاثیراتی محسوس بر بلوک قدرت و جامعه مدنی (هر دو) باشد و شود.

 

سخن فوق، به‌معنای حمایت تام و تمام از میرحسین موسوی یا مهدی کروبی نیست. بدیهی است که آقایان، نامزدهای “ایده‌آل” برخی لایه‌های اجتماعی و جمعیت خاموش کشور نیستند. اما تاملی در مواضع  و برنامه‌های این‌دو(میرحسین موسوی و مهدی کروبی)، و نیز تدقیق در آلترناتیو اصلی آنها (محمود احمدی‌نژاد) و پیآمدهای انتخاب مجدد وی و ریاست دوباره‌اش بر قوه مجریه، انگیزه‌ی لازم را برای مشارکت در انتخابات، و فعال شدن به نفع نامزدی اصلاح‌طلب، فراهم می‌آورد.

 

می‌ماند یک نکته‌ی مهم دیگر که آن را در یادداشتی دیگر در روزنامه اعتماد (صفحه‌ی آخر ضمیمه‌‌ی آن، مورخ 29 فروردین) مورد اشاره قرار دادم: “بیم آن می‌رود که با توجه به اخبار و گزارش‌های نگران‌کننده‌ای که از تغییر و تحولات در وزارت کشور و ستاد انتخابات شنیده می‌شود، و با عنایت به وضع نظارت بر انتخابات، کیفیت شمارش آراء، و جهت‌گیری رسانه ملی در انتخابات؛ شکسته شدن آرای اصلاح‌طلبان و رقابت داخلی میان دو نامزد اصلی (میرحسین و کروبی)، فرجامی غیرقابل جبران چون نشستن مجدد احمدی‌نژاد بر کرسی ریاست جمهوری را در پی داشته باشد… آن گروه از اصلاح‌طلبان و کنشگران سیاسی و اجتماعی که ذیل ستاد یکی از دو نامزد اصلی فعال شده‌اند، ضروری است این پرسش را به‌طور جدی پیش روی خود نهند که احتمال دومرحله‌ای شدن انتخابات با وجود هر دو نامزد اصلاح‌طلب، به چه میزان است؟ آیا این احتمال که احمدی‌نژاد پیروز دور نخست باشد، چندان قابل توجه و نگران‌کننده نیست که اصلاح‌طلبان اختلاف‌های غیرعمده و گلایه‌ها را در برابر مشکل اصلی، کنار بگذارند؟ قابل اشاره است، چنانچه اجماع و توافقی میان اصلاح‌طلبان به‌وقوع نپیوندد، احتمال آن‌که بسیاری از شهروندان مردد و جمعیت خاموش، در پای صندوق‌های رای حاضر نشوند، زیاد به‌نظر می‌رسد؛ و این مهم، بر سرنوشت انتخابات تاثیری ویژه دارد. سخن سیدمحمدخاتمی را فراموش نکنیم: اگر تغییر رخ ندهد، مسیر، مسیر ویران‌کننده‌ای است.”