گروهی ( ظاهراً دیوانه)، هر روز به صف می شدند و به سوراخ مشخصی نگاه می کردند. آدم عاقلی پس از دیدن سوراخ، به آن ها می گوید این اینجا که چیزی نیست. جماعت جواب می دهند “مرد حسابی، ما سالهاست می گردیم و هنوز چیزی پیدا نکردیم. تو می خوای یک روزه پیداش کنی؟”
به نظر می رسد جریان انتخابات در نظام جمهوری اسلامی ( فارغ از مشروعیت نظام) برای عده ای بر همین منوال استوار است. جماعت مشخصی که تعدادشان کم نیست، در طول فرایند انتخابات، بدون آن که دل در گرو هیچ حزب و خط مشی مشخصی داشته باشند، همیشه یک پای ثابت این صف و صندوق بوده اند. البته این مسئله همه ی گروه ها را در بر نمی گیرد و هستند کسانی که از این صف و سوراخ بهره ها برده اند.
طرفدارن دو آتشه یا همان سینه چاکان نظام جمهوری اسلامی، که در حقیقت اگر ساختار سیاسی کشور به گونه ای متفاوت می بود، آن ها جایی در معادلات سیاسی و حتی اتفاقات متداول اجتماعی نداشتند. در شرایط کنونی می توان ادعا کرد که بیشترین قدرت لازم را در اختیار دارند ( سرمایه، رسانه، بی پروایی، پشتوانه رهبری و….). در عین حال که نظام جمهوری اسلامی، مناسب ترین بهره برداری را از این گروه داشته، منفعت آن ها نیز تقریباً در تمامی زمینه ها از حاکمیت کم نبوده است. یک ایدئولوژی اسلامی ـ شیعی حول محور ولایت فقیه و چراغ سبز مداوم بیت رهبری، کا را برای این طرفدارن بی چون و چرا هموار می کند. پس می توان گفت تا زمانی که مشروعیت و بقای نظام به ناف صندوق ها بسته باشد، آن ها نیز حضوری پرر رنگ در انتخابات دارند
“اگر مدیریت یک شنزار را به بخش دولتی بدهید,بعد از مدتی بامشکل کمبود شن در آن شنزار مواجه خواهید شد”. میلتون فریدمن
دولتی که خود به صورت مستقیم بیشترین درآمد زایی را دارد و خود نیز آن را به صورت دوره ای ( معمولاً ماهیانه ) میان اقشار محتلف مردم ( کارمندان دولتی، بازنشستگان کشوری و لشگری و… ) تقسیم می کند، بسیار راحت می تواند در غالب زمینه ها ( از جمله انتخابات ولو به صورت غیر رسمی) دستوری عمل نماید و تا حد ممکن منویات خویش را برآورده سازد. در سال های اخیر نیز پرداخت نقدی یارانه ها نیز بر میزان اقتدارگرایی دولت تا حد زیادی افزوده است.
تقریباً در اغلب رأی گیری ها وقتی بحث بر سر حضور یا عدم شرکت در انتخابات پیش می آید، بازار شایعه ها و اتفاقات پیش بینی نشده ای که ممکن است برای کارمندان دولت در صورت عدم شرکت، رخ بدهد زیاد است. در انتخابات دوره گذشته مجلس شورای اسلامی بود که از منبعی ناشناس پیامک هایی در سطح شهر برای مردم ارسال شده بود به این مضمون که در صورت عدم حضور در انتخابات، پرداخت یارانه ها قطع خواهد شد و اتفاقاً بسیار کارساز شد.
علاوه بر موارد فوق، می توان به رأی اولی ها و طیف هایی که دلایل کم و بیش مشابهی دارند اشاره کرد که به هر حال تکلیف همه آن ها روشن است.
اما بخشی از جامعه تمایلات انتخاباتی منسجم تری دارند، رفتارهای سیاسی حزبی را می پذیرند و ترجیح می دهند که سیاسیون، در قالب احزاب و داشتن مسیر فکری مشخصی با هم به رقابت بپردازند. البته ناگفته پیداست که لازمه یک رقابت حزبی سالم، فراهم کردن استاندارد های لازم و برابر برای همه طیف های سیاسی است. همین امر وضعیت را برای نخبگان سیاسی و افرادی که مو در آسیاب سیاست سفید کرده اند و نماینده احزاب خود هستند، حساس خواهد کرد. کمترین توقع آن است که به واسطه ی سال ها فعالیت و کار سیاسی، تحلیلی منطقی و مبتنی بر واقعیات روز جامعه ارائه بدهند و قاعده ی بازی را به درستی بدانند.
در بیانیه چهاردهم جبهه مشارکت اسلامی آمده است “در زمان حاضر، درون حاکمیت عزمی برای برگزاری انتخابات آزاد، عادلانه وسالم و قانونی وجود ندارد. هنوز آثار سوء رفتار آنها در انتخابات سال 88 به قوت خود باقی است و اراده ای برای رفع آنها دیده نمی شود. اصلاح طلبان باید نسبت به برگزاری انتخابات آزاد، سالم، عادلانه و رقابتی اطمینان حاصل کنند و تغییر رفتار حاکمیت بخصوص در عرصه سیاست داخلی و خارجی از الزامات این پروسه اطمینان بخشی است”.
علاوه بر آن آیت الله موسوی خوئینیها، دبیرکل مجمع روحانیون، شرایط کنونی کشور را برای حضور در انتخابات و معرفی نمودن نامزد ریاست جمهوری از طرف اصلاح طلبان مناسب نمی داند.
صادق زیباکلام عضو هیئت علمی دانشگاه تهران که همیشه تحلیل های مختص به خود را دارد، در مورد انتخابات ریاست جمهوری پیش رو معتقد است که اصلاح طلبان باید از محمد باقر قالیباف ( شهردار کنونی تهران) حمایت کنند. وی کارنامه ی قالیباف را چه در دوران حضور در نیروی انتظامی و چه در شهرداری، قابل دفاع می داند و معتقد است که وی گزینه مناسبی برای این مسند است. بدون شک صادق زیبا کلام از منتقدان دولت کنونی و شخص احمدی نژاد است و این راه را به دور از اغراض، برای برون رفت از شرایط کنونی مفید می داند. اما سوال اینجاست در شرایط موجود، آیا اتخاذ چنین تصمیمی از جانب اصلاح طلبان یک رفتار حزبی معقول است؟ و اگر چنین شود چه استدلال قانع کننده ای برای طرفداران خود در جامعه دارند؟
اما طیفی موسوم به جبهه اصلاح طلبان، حضور بدون قید و شرط در انتخابات را در دستور کار خود قرار داده اند. طیفی که از جانب چهره های شاخص اصلاح طلب و به ویژه جبهه مشارکت، اصلاح طلبان بدلی قلمداد می شوند. در واقع حضور بی قید و شرط یعنی پذیرش این مسئله که در جریان انتخابات 88 هیچ اتفاقی دال بر تقلب در شمارش آرا نیفتاده است و مرزبندی آن ها با جنبش سبز، بدون تردید مرزبندی با معترضینی است که اتفاقاً در سال های اخیر یکی از مناسب ترین و مدنی ترین واکنش های سیاسی را از خود بروز داده اند. و صد البته مرزبندی پررنگی خواهد بود با رهبران این جنبش.
شرکت در انتخابات و اعلام کاندیداتوری به خودی خود امری نکوهیده نیست اما در شرایطی که تمام ابزارهای لازم در ساختار حاکمیت علیه جریان اصلاح طلبی قد علم کرده است، تئورسین ها و تأثیرگذارترین چهره های این جریان یا در حبس و یا تحت فشار شدید اقتدار گرایان هستند و در حالی که کمترین امکان برای نقد اقتدارگرایی موجود از آن ها سلب شده است، اعلام حضور بی قید و شرط از جانب جبهه ی موسوم به اصلاح طلبان، بیشتر به یک فکاهی شبیه است.
برخی بر این باورند که این افراد به دنبال کسب قدرت به هر قیمتی می باشند. شخصاً معتقدم آن ها حتی به دنبال این مورد هم نیستند چرا که اگر چنین بود به سادگی درک می کردند که هیچ کدام از شرایط برای پیروزی آن ها مهیا نیست. شاید نباید این گروه و تحلیلشان از شرایط موجود را مقصر دانست. شاید تقصیر جریان اصلی اصلاح طلبی است که در روزهای قدرت، اجازه بزرگ شدن به کسانی را داد که ظرفیت این بزرگی را نداشتند و عملاً در روزهای رو به افول اصلاح طلبان، آن ها از در پشتی آن هم یکی در میان رفت وآمد می کردند.
ماه های پیش رو احتمالاً آبستن حوادث مهمی خواهد بود و شخصاً امیدوارم در صورت عدم حصول شروط لازم و عادلانه، جریان اصلی اصلاح طلبان به بهانه مصلحت اندیشی های عجیب و غریب، خود را ملزم به حضور در انتخابات ننماید چرا که تأکید بر حضور در انتخابات به هر قیمتی و در هر شرایطی از جانب چهره های شناخته شده ی سیاسی به مثابه آن است که خود نیز در صف همیشگی و هر روزه داستان مذکور گیر کرده اند و باید نگران آن باشند که دچار تکرار و تسلسلی بیهوده شوند.