آقای سیدعلی خامنهای٬
با سلام
قاعدتا بعد از همه اتفاقات این مدت٬ نباید اینگونه نامه به شما را آغاز میکردم. اما این شرطی است که آقای نوریزاد برای نامهها گذاشتهاند و قرار است تا حد ممکن صریح٬ اما مودبانه باشد. هر چند بعید میدانم تمامی ایننامه هاتاثیری داشته باشد در راه و روشی که برای حکومتداری برگزیدهاید.
احتمالا دیدهاید بسیاری از کسانی که نامه نوشتهاند و تعداد بیشتری از آنان که چیزی به نگارش در نیاوردهاند٬ معتقدند این نامهها اثری ندارد. نگویید که زود قضاوت کردهایم.
پیش از این ما با شما بسیار حرف زدهایم آقای خامنهای. مستقیم و غیرمستقیم بارها شما را خطاب قرار دادهایم٬ اما هر بار به در بسته خوردیم. سال ۷۶ شما مایل به پیروزی اقای ناطقنوری بودید و ملتی رای به اقای خاتمی دادند. شما در سال ۷۸ مایل به پیروزی اصلاحطلبان نبودید و ما آنها را به مجلس فرستادیم. کارگزاران شما در صدا و سیما تلاش کردند که “هویت” روشنفکران را با “چراغ” ملکوک کنند٬ ما اما تلاش کردیم به هر شکل ممکن علاقه خود به آنها را نشان دهیم. روزنامهها با دستور شما تعطیل شد و ما به دنبال روزنامههای جدید بودیم. شما تلاش کردید که در سال ۸۰ رای آقای خاتمی را بشکنید٬ اما ما با وجود همه انتقادات باز هم به او رای دادیم.
میبینید؟ ما زیاد با شما حرف زدیم اقای خامنهای٬ بارها شما را خطاب قرار دادیم٬ اما شما چه کردید؟ خود سکوت کردید٬ سنگها را بستید و سگها را رها کردید.
میدانید اقای خامنهای چرا ما بیشتر از آنانی که در اوایل انقلاب و پس از کشتار یارانشان از ایران خارج شدند٬ بیشتر احساس ناراحتی میکنیم؟ آنچه ما میگفتیم٬ در نهایت به نفع شما بود. البته ما با راه و روش حکومتداری شما مخالف بودیم٬ با قانون اساسی مشکل داریم٬ با نظارت استصوابی٬ با حق ویژه برای روحانیون قایل شدن و… ما با همه اینا مشکل داشتیم و داریم٬ اما میدانید٬ پذیرفته بودیم که به قانون التزام داشته باشیم.
ما راه و روش شما را نمیپسندیدیم٬ اما به خودمان قبولانده بودیم که شاید راهی هر چند کوچک برای اصلاح مانده باشد. اصلا ما حتی خواسته زیادی هم نداشتیم. فقط میخواستیم زندگی کنیم٬ همین. ولی شما حتی زندگی را هم از ما دریغ کردید آقای خامنهای.
تبعات انقلاب پدران و مادران ما آنقدر بزرگ بود که ما را از هر نوع اندیشه انقلابی به هراس میانداخت. ما حاضر شده بودیم شما در راس بمانید و نزدیکان به انقلاب در حکومت و ما هم نقد کنیم و تلاش کنیم برای باز کردن منفذهای بیشتر برای تنفس.
میدانید٬ آخر همه اینها باز هم به نفع شما میشد٬ شما میشدید رهبر فرزانه و نام نیکی در تاریخ از شما به جا میماند و محبوبیتتان بیشتر میشد و ما میشدیم یک مشت جوان رادیکال بیفکر.
ما حتی به زندان و احضار و اخراج از دانشگاهها نیز راضی شده بودیم اقای خامنهای و خودمان را تسلی میدادیم که این هزینه رسیدن به دموکراسی است. ما طرز فکر والدین خودمان را نفی میکردیم که چرا زندگی را فدای مبارزه و آرمان کرده بودند٬ اما خودمان در دامی بدتر افتادیم.
نمیدانم در بیت شما٬ اینترنت فیلتر است یا نه؟ سرعت مناسب دارید یا نه؟ اما پیشنهاد میکنم حتمن نگاهی به شبکههای اجتماعی یا وبلاگها بیندازید. نسل ما٬ ابتدا کودک بود٬ سپس پیر شد! خبری از جوانی و میانسالی نبود٬ ما به ۳۰ سال نرسیده به اندازه یک فرد ۶۰ ساله غم داشتیم و به اندازه یک فرد ۹۰ ساله تجربه. ما دچار نوستالژی دوران جنگ هم شدهایم. کدام آدم سالمی را سراغ دارید که دلاش برای آژیر قرمز دوران جنگ هم تنگ شود؟ دل ما تنگ شده آقای خامنهای!
ما خودمان را نابود کردیم٬ برای آنکه خودمان به ملزومات اولیه زندگی دست پیدا کنیم و شما هم در تاریخ ماندگار شوید. میدانید٬ گاهی فکر میکنم بیجهت نیست که به برخی میگویند: عمله و اکره بیجیره و مواجب استبداد!
هرکس که این عبارت را در ابتدا به کار برد٬ منظور نظرش ماها بودیم٬ حتی اگر خودش نداند. لباس شخصیها و سربازان گمنام و سرداران سپاه که جیره و مواجب میلیاردی گرفتند٬ این ما بودیم که با تلاشهای خودمان٬ هر زمانی به شما مشروعیت بیشتری در نزد جهانیان بخشیدیم. ما بودیم که به شما مشروعیت دادیم و هزینهاش را هم با زندان و سرکوب و اخراج و… پرداختیم.
نه اینکه فکر کنید از همه آن تلاشها پشیمانیم٬ نه! ما تلاش خودمان را کردیم؛شاید اگر همان کوششها نبود٬ امروز وضعیت به گونهای دیگر بود. ما همه راهها را امتحان کردیم اقای خامنهای و شما نخواستید.
حتی بعد از کودتای ۲۲ خرداد هم باز ما به شما اعتماد کردیم. ناخواسته٬ باز هم تصور کردیم که شما قرار است رهبر همه ما باشید و نه دبیرکل یک حزب سیاسی ـ نظامی. امیدوار بودیم که شما دستور تجدید انتخابات را بدهید٬ اما شما باز هم توجهی به ما نکردید. دوستانمان را کُشتید و یارانمان را دربند کردید.
شما کاری کردهاید که برخی به دوران آقای خمینی رحمت میفرستند ـ میدانید٬ همان دورانی را میگویم که هزاران هزار از فرزندان پاک این مملکت در خیابان و در زندان شکنجه شدند و تیرباران شدند و اعدام شدند ـ و عده بسیار بیشتری حسرت دوران شاه را میخورند. دوران شاه را که یادتان هست؟ همان دورهای که مخالفان به جرم داشتن حتی یک کتاب به زندان میافتادند و شکنجه میشدند. شما خودتان هم در زندان بودهاید و تبعید هم شدهاید. مردم حسرت آن دوران را میخورند اقای خامنهای!
ما اشتباه کرده بودیم آقای خامنهای. گول ظاهر شما را خوردیم. تصور میکردیم رهبری که پیپ میکشد٬ حلقه شعر دارد و به علی شریعتی دل بسته است٬ اهل کتاب است و به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد ندارد٬ حتما میتواند تغییر کند.
متاسفانه فراموش کرده بودیم که در نهایت همه دیکتاتورها راه و روش یکسانی دارند. میگویند شما مرد تصمیمات بزرگ نیستید٬ کدام تصمیم بزرگ اقای خامنهای؟ شما مرد تصمیمگیری نیستید. آنچه میکنید تصمیمگیری نیست٬ لجبازی است.
مگر احترام به رای و نظر مردم و رییسجمهور شدن میرحسین موسوی٬ تصمیم بزرگی بود آقای خامنهای؟ مگر اینکه شما محبوبتر شوید و احترام به شما بیشتر شود٬ نیازمند تفکر و تعقل زیادی بود؟ اینها روال بود آقای خامنهای٬ اما شما ترجیح دادید خلاف جهت آب شنا کنید و با مردم لجبازی؛همان مردمی که سالها در ظاهر و در باطن با شما مخالفت کرده٬ اما باز هم رهبری شما را پذیرفته بودند و حاضر بودند که باز هم رهبری شما را بپذیرند٬ تنها برای اینکه بتوانند زندگی کنند٬ اما شما زندگی را هم از ما دریغ کردید آقای خامنهای.
راستی٬ سربازان گمنام شما لازم نیست زحمت زیادی بکشند. من از خیل شجاعانی چون نوریزاد و زیدآبادی و سحرخیز و مومنی و محمودیان و شعلهسعدی و طبرزدی و… نیستم. از ترس سربازان گمنام شما مدتی است در سرزمین کفار و مشرکین زندگی میکنم٬ اما دور نیست روزی که برگردم و وطنام را پس بگیرم آقای خامنهای و من آن روز را به انتظار نشستهام٬ حتی اگر نباشم!