پنج میلیون باید بروند

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

به دنبال دعوای مجلس و دولت در مورد طرح “ یارانه” ها یا بقول اکثر ائمه جمعه کشور “ رایانه ها” احمدی نژاد مجلس را تهدید به استعفا کرد. به دنبال این تهدید موجی از شادی در میان مردم به راه افتاد، دهها نفر از خوشحالی سکته کرده و به بیمارستان رفتند و در خانواده رئیس جمهور عزای عمومی اعلام شد. برادر احمدی نژاد به یک منبع ناآگاه گفت “ اگر استعفای داداشم پذیرفته شود میزان بیکاری در خانواده ما به صد درصد خواهد رسید.” برخی منابع نسبتا آگاه متن مذاکرات رئیس جمهور مذکور در مورد استعفا را بطور محرمانه در اختیار ما قرار دادند.

 

در مجلس

احمدی نژاد: اگر مجلس با طرح هدفمند شدن یارانه ها مخالفت کنه، استعفا می کنم.

لاریجانی( با خوشحالی): راست می گی؟ تو رو خدا راست می گی؟

احمدی نژاد: به شرفم قسم می خورم که استعفا خواهم کرد.

لاریجانی( قلبش تند تند می زند): به چی؟

احمدی نژاد: به شرفم قسم می خورم.

لاریجانی( خوشحال): آهان، پس جدی نیست. محمود! قول می دی؟ جون علی قول بده استعفا می دی، من مخالفت همه رو جلب می کنم.

احمدی نژاد( عصبانی): من کاملا جدی هستم، اگر تصویب نکنید استعفا می دم.

لاریجانی( دستش را دراز می کند): محمود! با قلب من بازی نکن، فقط یک بار دیگه بگو که جدی می گی و من خواب نمی بینم؟

احمدی نژاد( به فکر فرو می رود): چی چی رو جدی می گم؟

لاریجانی: اینکه می گی استعفا می دم؟ جان علی، به من بگو جدی هستی، من خودم سریعا ترتیب همه چی رو می دم. هر کاری بخوای برات جور می کنم.

 

در کابینه

احمدی نژاد: من مجلس رو تهدید کردم که استعفا می دم.

مشائی: خوب! یعنی چی؟ فکر کردی ممکنه با استعفای تو موافقت کنن؟

احمدی نژاد: هیچ اشکالی نداره، اتفاقا منم می خوام اونها موافقت کنن.

مشائی: یعنی می خوای رئیس جمهور نباشی؟

احمدی نژاد: من رئیس جمهور نباشم؟ پس کی رئیس جمهور باشه؟

مشائی: خوب خره، اگر استعفا بدی ممکنه با استعفای تو موافقت کنن، اون وقت دیگه رئیس جمهور نیستی.

احمدی نژاد: یعنی ممکنه یکی دیگه به جای من بیاد؟

مشائی: آره دیگه، وقتی استعفا بدی یکی دیگه می شه رئیس جمهور.

احمدی نژاد: اون وقت من چی کار کنم؟ بچه هام چی می شن؟ شماها چی کار می کنین؟

مشائی: من چه می دونم، تو می گی من می خوام استعفا بدم.

احمدی نژاد: خوب، آره، من تهدید می کنم که استعفا می دم.

مشائی: ممکنه اونها هم بگن بهتر ما، برو استعفا بده.

احمدی نژاد( تعجب می کند): راست می گی؟ یعنی نمی شه هم استعفا بدم، هم رئیس جمهور باشم؟

 

در خانه

دختر عمو جان( پشت تلفن): شنیدم حاج آقا استعفا دادن، درسته؟

زن محمود( جلوی تلفن): چی؟ کی گفته؟ محمود ما؟

دختر عمو جان: بله، همه جا شایع شده، زنگ زدم ببینم راسته یا نه.

زن محمود: نه، دیشب که نمی خواست استعفا بده.

دختر عمو جان( با ناامیدی): تو رو خدا راست می گین؟ یعنی دروغه؟

زن محمود: بله، مگه ما می گذاریم، امکان نداره، کجا بریم؟ چی کار کنیم؟

دختر عمو جان( کاملا ناامید): پس یعنی همه اش دروغ بود؟ یعنی بیخودی امیدوار بودیم؟ خدای من، آخه چرااااااااااااااااااااااااااااااا؟( بیهوش می شود و تلفن از دستش می افتد)

 

در ماشین

راننده: حاج آقا! یعنی بسلامتی دیگه شما تشریف می برین؟

احمدی نژاد: بله، بریم منزل.

راننده: نه، منظورم این بود که دارین می رین؟

احمدی نژاد: بله، داریم می ریم منزل.

راننده: نه، منظورم این نبود، منظورم این بود که انشاء الله دیگه شما استعفا دادین و به امید خدا آخرین باره که من می برم شما رو منزل؟

احمدی نژاد: نه، من استعفا ندادم، حالا برو طرف منزل.

راننده( با ناامیدی): حالا یعنی هیچ راهی نداره؟

احمدی نژاد: چی هیچ راهی نداره؟ این که من استعفا ندم؟ من تهدید کردم که اگر مجلس حرف منو گوش نکنه استعفا می دم. اگر بخوان من استعفا ندم باید هر چی می گم گوش کنن.

راننده: پس هنوز امیدی هست؟ یعنی اگر انشاء الله مجلس مخالفت کنه شما به امید خدا استعفا می دین دیگه تموم می شه.

احمدی نژاد: نه، من فقط تهدید کردم، حالا برو طرف خونه.

تلفن راننده زنگ می زند( راننده با تلفن حرف می زند): مهین! بیخودی نمی خواد جشن بگیری، حاج آقا استعفا نداده.

 

در خبرگزاری

مسوول روابط عمومی: از دفتر رئیس جمهور زنگ می زنم. این خبر رو چاپ کنید، رئیس جمهور مجلس را تهدید به استعفا کرد.

خبرنگار( دست روی قلبش می گذارد): آخ! قلبم! تو رو خدا راست می گین.

مسوول روابط عمومی: بله، خبر کاملا جدی یه.

خبرنگار( از خوشحالی داد می زند): بچه ها! احمدی نژاد استعفا داد.

مسوول روابط عمومی: نه آقا جان! ایشون تهدید به استعفا کرد، هنوز استعفا نداد.

( سکوت، از آن طرف صدایی به گوش نمی رسد)

مسوول روابط عمومی: الو، الو، الو

خبرنگار( با ناراحتی): این چه طرز خبر دادنه؟ همه اش دروغ، همه اش قول، همه اش وعده.

 

در ارادان

مشتری: حاجی! اومدم خونه رو بخرم، دیروز گفتی هشتاد میلیون تومن، من فکر کردم، دو میلیون تخفیف بدی خونه رو می خرم.

صاحب خانه: نه حاجی، اون ممه رو لولو برد، قیمت خونه رفته بالا، دیروز گفتم هشتاد میلیون، امروز صد میلیونه.

مشتری: یعنی چی؟ یعنی توی یک روز بیست میلیون قیمت خونه رفت بالا؟ تو همه جا قیمت ها بالا رفته؟ آخه واسه چی؟

صاحب خانه: نه داداش، تو همه جا پائین اومده، توی ارادون بالا رفته، نشنیدی رئیس جمهور استعفا داد؟ از فردا همه شون از تهران برمی گردن ارادون می خوان خونه بخرن، قیمت ها رفته بالا.

 

در مرکز تحقیقات

احمدی نژاد: برای اصلاح وضع تهران پنج میلیون نفر باید از تهران برن بیرون.

مسوول تحقیقات: خوب، حالا اگر نرفتند چی می شه؟

احمدی نژاد: من همون طور که در مورد طرح یارانه گفتم استعفا می دم.

مسوول تحقیقات: یعنی یا شما یک نفر باید از تهران بری یا پنج میلیون نفر؟

احمدی نژاد: بله، نظر شما چیه؟

مسوول تحقیقات( قلبش از شادی در سینه تند و تند می زند): حاج آقا! من مطمئنم که پنج میلیون که هیچ، صد هزار نفر هم نمی رن، فکر کنم شما برین راحت تره.

 

چرا باید پنج میلیون نفر از تهران بروند؟

 

دلیل اول: احمدی نژاد برای اداره یک شهر سه پنج میلیونی مناسب است، یا باید کسی رئیس بشود که بتواند یک شهر ده میلیونی را اداره کند، یا پنج میلیون نفر از تهران باید بروند.

دلیل دوم: سه میلیون نفر در تظاهرات 25 خرداد و روز قدس علیه دولت شرکت کردند، فرض می کنیم دو میلیون نفر هم مریض بودند، سه میلیون باضافه دو میلیون می شود پنج میلیون.

دلیل سوم: چهار سال قبل احمدی نژاد هنوز در دستشویی خانه شان می رفت دستش را بشوید، به همین دلیل اعلام کرد جمعیت ایران باید افزایش پیدا کند و بشود 300 میلیون نفر، و گفت “ ایران برای 300 میلیون جمعیت جا دارد” حالا در محل سفتی دستشویی کارش را می کند و معتقد است به جای اینکه جمعیت چهار برابر بشود، باید نصف شود.

دلیل چهارم: آدمی که توانایی مدیریت یک جهان شش میلیارد نفری را دارد، حیف است وقتش را برای اداره یک پایتخت ده دوازده میلیون نفری صرف کند.

دلیل پنجم: دلیل لازم ندارد، این وضعیت اگر ادامه پیدا کند، طبیعتا مردم تهران یا از تهران می روند یا از ایران، طبیعتا جمعیت خودبخود کاهش پیدا می کند. حالا پنج میلیون هم نروند، پنجاه هزار نفر که می روند.