نود هم پیش آنهاست! ‏

آسیه امینی
آسیه امینی

حمله به شیرین عبادی بالاترین هزینه ای است که حکومت ایران در مقابله با مدافعان حقوق بشر در ایران، آگاهانه پرداخت ‏کرده است. چرایی این موضوع از یک طرف، و سکوت آگاهانه بسیاری از فعالان سیاسی که چشم به صندلی دور از ‏دسترس ریاست جمهوری دوخته اند از سوی دیگر، سوال برانگیز است!‏

می گویم سوال برانگیز. زیرا با توجه به میزان شناختی که دنیای بیرون از ایران، از شیرین عبادی دارد و با توجه به ‏تاثیراتی که سخن وی و بازتاب اخبار وی در جهان دارد، چرا باید حکومت ایران چنین هزینه ای را به خود و دیگران ‏تحمیل کند؟ ‏

نخستین پاسخی که در ا ینباره به ذهنم می رسد، میزان خسارتی است که این شبیخون به مدافعان حقوق بشر در ایران وارد ‏می کند. درواقع بستن در کانون مدافعان حقوق بشر، و حمله به خانه و دفتر رئیس آن، از دو سو، دیگر مدافعان حقوق بشر ‏را تهدید می کند. اول اینکه کارنامه این کانون در چند سال گذشته نشان می دهد که این نهاد حقوقی، بیش از هر فرد یا ‏ارگانی به طور داوطلبانه از فعالان مدنی و فعالان حقوق بشر و نیز فعالان سیاسی دفاع کرده است. شاید بسیاری از ما چند ‏و چون پرونده های فعالان سیاسی، اجتماعی، مدنی، حقوق بشری، زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و … را از ‏گزارشها و مصاحبه های وکلای آنان خوانده یا شنیده ایم. بسیاری از فعالان مدنی، در صورت بروز احساس خطر، وکالت ‏پرونده هایشان را به آنها سپرده اند و مطمئن ، که در صورت رخ دادن هر اتفاق ناخواسته ای ، کسی، وکیلی هست که به ‏جای آنها سخن بگوید یا داد بستاند. ‏

همه می دانیم که تا همینجا یعنی پذیرفتن دفاع داوطلبانه از متهمانی که اتهام عمده و عمومی آنها “اقدام علیه امنیت ملی” ‏است، کار آسان و بی دردسری نیست. همه می دانیم که روزهای پر خطر و پر هراس قتلهای زنجیره ای، بر روشنفکران ‏دگر اندیش چه گذشت. و می دانیم که در ان شرایط پذیرفتن دفاع حقوقی از کسی که زیر آفتاب تابات خنجر بر گلئیش می ‏گذارند، چه تبعاتی می تواند برای فرد مدافع نیز داشته باشد. ‏

می دانیم که وقتی زنان را به اتهام برابری خواهی انگ سیاسی و امنیتی می زنند، دفاع از حقانیت ایشان، آسان نیست و ‏وقتی دانشجویان را بی پرسش و پاسخ می برند، کسی باید داد آنها بستاند که به اصطلاح عامیانه ما “ سرش برای این داد ‏ستاندن درد می کند”! ‏

بنابراین در محاصره تهدید و ارعاب و انواع اتهام ها نگه داشتن گروهی از وکلایی که داوطلبانه ، آماده دفاع از موکلان ‏فعال سیاسی و اجتماعی و مدنی اند، تنها در تنگنا قرار دادن آنان نیست، بلکه محاصره کردن و به انزوا کشاندن همه ‏فعالانی است که به وکالت ایشان امید بسته اند و امیدوارند که دادخواهی ایشان را کسی هست که دنبال کند. بخشی از این ‏فعالان به طور طبیعی از داشتن وکیلی که خود تحت فشارهای امنیتی است، محروم می شوند و بخشی دیگر، به خاطر ترس ‏از دردسر بیشتر و با این تصور که داشتن وکیلی که تحت فشار است، ممکن است هزینه بیشتری به او تحمیل کند، به ‏سکوت، انزوا یا وکالتی کم سر و صدا تر روی می آورند. در هر دوصورت آنکه خسران بیشتر می بیند، موکلی است که ‏باید از حق داشتن وکیلی آزاد اندیش و معتقد به کرامت و عدالت انسانی بهره مند می بود. ‏

سوی دیگر ماجرا این است که کمتر کسی می پنداشت که با توجه به اعتبار بین المللی برنده جایزه صلح نوبل، حکومت ‏ایران در صدد برخوردی اینچنین با وی و دفتر کارش برآید. ماموران انتظامی که نمایندگان مستقیم دولت هستند، در برابر ‏تهاجم به منزل مسکونی اش با سکوت وی را همراهی کنند و در برابر دیدگان آنها تابلوی وکالتش لگدمال شود و بر دیوار ‏خانه اش شعارهای مرگبار بنویسند. بسیاری از ما همیشه ته دلمان دلخوش بوده ایم که جایگاه او امن است و برای هر کسی ‏در این جغرافیا، اتفاقی رخ دهد، صدای او رساست و اعتبارش آن قدر هست که حتا وقتی از تهدیدهای جانی علیه خود و ‏خانواده اش گلایه می کند، رئیس جمهوری ایران قول حفاظت از جان وی را می دهد. ‏

بسیاری از ما امید داشتیم، که اگر در برابر نقض صریح حقوق بشر سکوت می شنویم، یا با بی تفاوتی و اعراض، روبرو ‏هستیم، او گزارشگر فصلی نقض حقوق بشر است. گزارشگری که می تواند و آن قدر اعتبار سیاسی دارد که در دفتر ‏گروهی اش کنفرانس مطبوعاتی بگذارد و ناقضان حقوق بشر را به چالش بکشد. و گاهی ته دلمان از خوشی لرزیده بود که ‏همین یک صدای معترض هست و تحمل می شود! هرچند می دانستیم که تهدیدهای زبانی و قلمی در راه است . اما دلمان به ‏کنفرانس هایی خوش بود که ماهانه مهمترین موضوعات حقوق بشری را به بحث و بررسی کارشناسان می گذاشت. این، ‏اگر راه حل نبود و چارخ نبود، پناه که بود! دلگرمی و امید که می داد!‏

و حالا، امروز… چون صد آید ، نود هم پیش ماست. حمله به شیرین عبادی یعنی بالاترین نرخ هزینه در برابر مداففعان ‏حقوق بشر. بنابراین این ضرب شصت، تنها برای او نیست. برای همه کسانی است که در جغرافیای ایران رنج عدالت ‏خواهی و حق خواهی را به خود پذیرفته اند. تهدید او تهدید همه کسانی است که از موهبت شناخته شدن در خانواده بزرگ ‏حقوق بشری دنیا نیز بهره مند نیستند. برخورد با شیرین عبادی تهدید همه کسانی است که به صورت فردی یا گروهی در ‏چالش با نابرابری وارد میدان جامعه شده اند. ‏

این ، یک هشدار برای به انزوا کشاندن فعالان حقوق بشری نیست! این یادداشت نتیجه ارعاب نیست! بلکه بیان واقعیتی ‏است که برای پیشگیری از آن باید فکری کرد. جامعه حقوق بشری اگر نتواند از اعضای خود دفاع کند، چگونه خواهد ‏توانست مدعی دفاع و حق طلبی برای دیگران باشد؟!‏

اما سخنی نیز با سیاست ورزان و سیاست بازانی که وقتی خر سیاست را از پل نیاز به رای مردم گذراندند، از یاد می برند ‏که بین ایشان و دیگرانی که بقاعده “مردم” خوانده می شوند، تعهد نه، بلکه دینی است. بر گروهی از آنها که خود سنگ ‏انداز این میدانند، حرجی نیست. اما به دیگرانی که مدعیان حقوق بشر و جامعه مدنی هستند ، باید گفت که در رودخانه رفتن ‏و خیس نشدن ، نه شرط عقل است و نه انصاف! مسیری که اعتماد فردا را می سازد، از همین رودخانه ای عبور می کند که ‏نمی شود دامان بالا گرفت و از آن به سلامت عبور کرد. ‏