حمله به شیرین عبادی بالاترین هزینه ای است که حکومت ایران در مقابله با مدافعان حقوق بشر در ایران، آگاهانه پرداخت کرده است. چرایی این موضوع از یک طرف، و سکوت آگاهانه بسیاری از فعالان سیاسی که چشم به صندلی دور از دسترس ریاست جمهوری دوخته اند از سوی دیگر، سوال برانگیز است!
می گویم سوال برانگیز. زیرا با توجه به میزان شناختی که دنیای بیرون از ایران، از شیرین عبادی دارد و با توجه به تاثیراتی که سخن وی و بازتاب اخبار وی در جهان دارد، چرا باید حکومت ایران چنین هزینه ای را به خود و دیگران تحمیل کند؟
نخستین پاسخی که در ا ینباره به ذهنم می رسد، میزان خسارتی است که این شبیخون به مدافعان حقوق بشر در ایران وارد می کند. درواقع بستن در کانون مدافعان حقوق بشر، و حمله به خانه و دفتر رئیس آن، از دو سو، دیگر مدافعان حقوق بشر را تهدید می کند. اول اینکه کارنامه این کانون در چند سال گذشته نشان می دهد که این نهاد حقوقی، بیش از هر فرد یا ارگانی به طور داوطلبانه از فعالان مدنی و فعالان حقوق بشر و نیز فعالان سیاسی دفاع کرده است. شاید بسیاری از ما چند و چون پرونده های فعالان سیاسی، اجتماعی، مدنی، حقوق بشری، زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و … را از گزارشها و مصاحبه های وکلای آنان خوانده یا شنیده ایم. بسیاری از فعالان مدنی، در صورت بروز احساس خطر، وکالت پرونده هایشان را به آنها سپرده اند و مطمئن ، که در صورت رخ دادن هر اتفاق ناخواسته ای ، کسی، وکیلی هست که به جای آنها سخن بگوید یا داد بستاند.
همه می دانیم که تا همینجا یعنی پذیرفتن دفاع داوطلبانه از متهمانی که اتهام عمده و عمومی آنها “اقدام علیه امنیت ملی” است، کار آسان و بی دردسری نیست. همه می دانیم که روزهای پر خطر و پر هراس قتلهای زنجیره ای، بر روشنفکران دگر اندیش چه گذشت. و می دانیم که در ان شرایط پذیرفتن دفاع حقوقی از کسی که زیر آفتاب تابات خنجر بر گلئیش می گذارند، چه تبعاتی می تواند برای فرد مدافع نیز داشته باشد.
می دانیم که وقتی زنان را به اتهام برابری خواهی انگ سیاسی و امنیتی می زنند، دفاع از حقانیت ایشان، آسان نیست و وقتی دانشجویان را بی پرسش و پاسخ می برند، کسی باید داد آنها بستاند که به اصطلاح عامیانه ما “ سرش برای این داد ستاندن درد می کند”!
بنابراین در محاصره تهدید و ارعاب و انواع اتهام ها نگه داشتن گروهی از وکلایی که داوطلبانه ، آماده دفاع از موکلان فعال سیاسی و اجتماعی و مدنی اند، تنها در تنگنا قرار دادن آنان نیست، بلکه محاصره کردن و به انزوا کشاندن همه فعالانی است که به وکالت ایشان امید بسته اند و امیدوارند که دادخواهی ایشان را کسی هست که دنبال کند. بخشی از این فعالان به طور طبیعی از داشتن وکیلی که خود تحت فشارهای امنیتی است، محروم می شوند و بخشی دیگر، به خاطر ترس از دردسر بیشتر و با این تصور که داشتن وکیلی که تحت فشار است، ممکن است هزینه بیشتری به او تحمیل کند، به سکوت، انزوا یا وکالتی کم سر و صدا تر روی می آورند. در هر دوصورت آنکه خسران بیشتر می بیند، موکلی است که باید از حق داشتن وکیلی آزاد اندیش و معتقد به کرامت و عدالت انسانی بهره مند می بود.
سوی دیگر ماجرا این است که کمتر کسی می پنداشت که با توجه به اعتبار بین المللی برنده جایزه صلح نوبل، حکومت ایران در صدد برخوردی اینچنین با وی و دفتر کارش برآید. ماموران انتظامی که نمایندگان مستقیم دولت هستند، در برابر تهاجم به منزل مسکونی اش با سکوت وی را همراهی کنند و در برابر دیدگان آنها تابلوی وکالتش لگدمال شود و بر دیوار خانه اش شعارهای مرگبار بنویسند. بسیاری از ما همیشه ته دلمان دلخوش بوده ایم که جایگاه او امن است و برای هر کسی در این جغرافیا، اتفاقی رخ دهد، صدای او رساست و اعتبارش آن قدر هست که حتا وقتی از تهدیدهای جانی علیه خود و خانواده اش گلایه می کند، رئیس جمهوری ایران قول حفاظت از جان وی را می دهد.
بسیاری از ما امید داشتیم، که اگر در برابر نقض صریح حقوق بشر سکوت می شنویم، یا با بی تفاوتی و اعراض، روبرو هستیم، او گزارشگر فصلی نقض حقوق بشر است. گزارشگری که می تواند و آن قدر اعتبار سیاسی دارد که در دفتر گروهی اش کنفرانس مطبوعاتی بگذارد و ناقضان حقوق بشر را به چالش بکشد. و گاهی ته دلمان از خوشی لرزیده بود که همین یک صدای معترض هست و تحمل می شود! هرچند می دانستیم که تهدیدهای زبانی و قلمی در راه است . اما دلمان به کنفرانس هایی خوش بود که ماهانه مهمترین موضوعات حقوق بشری را به بحث و بررسی کارشناسان می گذاشت. این، اگر راه حل نبود و چارخ نبود، پناه که بود! دلگرمی و امید که می داد!
و حالا، امروز… چون صد آید ، نود هم پیش ماست. حمله به شیرین عبادی یعنی بالاترین نرخ هزینه در برابر مداففعان حقوق بشر. بنابراین این ضرب شصت، تنها برای او نیست. برای همه کسانی است که در جغرافیای ایران رنج عدالت خواهی و حق خواهی را به خود پذیرفته اند. تهدید او تهدید همه کسانی است که از موهبت شناخته شدن در خانواده بزرگ حقوق بشری دنیا نیز بهره مند نیستند. برخورد با شیرین عبادی تهدید همه کسانی است که به صورت فردی یا گروهی در چالش با نابرابری وارد میدان جامعه شده اند.
این ، یک هشدار برای به انزوا کشاندن فعالان حقوق بشری نیست! این یادداشت نتیجه ارعاب نیست! بلکه بیان واقعیتی است که برای پیشگیری از آن باید فکری کرد. جامعه حقوق بشری اگر نتواند از اعضای خود دفاع کند، چگونه خواهد توانست مدعی دفاع و حق طلبی برای دیگران باشد؟!
اما سخنی نیز با سیاست ورزان و سیاست بازانی که وقتی خر سیاست را از پل نیاز به رای مردم گذراندند، از یاد می برند که بین ایشان و دیگرانی که بقاعده “مردم” خوانده می شوند، تعهد نه، بلکه دینی است. بر گروهی از آنها که خود سنگ انداز این میدانند، حرجی نیست. اما به دیگرانی که مدعیان حقوق بشر و جامعه مدنی هستند ، باید گفت که در رودخانه رفتن و خیس نشدن ، نه شرط عقل است و نه انصاف! مسیری که اعتماد فردا را می سازد، از همین رودخانه ای عبور می کند که نمی شود دامان بالا گرفت و از آن به سلامت عبور کرد.