راهبردها، تعامل یا تقابل؟

تقی رحمانی
تقی رحمانی

در انتخابات 1376 هجری شمسی در میان کاندیداهای پست ریاست‌جمهوری دو نفر حضور داشتند که یکی رد صلاحیت شد و دیگری رئیس‌جمهور.

مهندس سحابی که زنده‌کننده گفتمان دموکراسی ملی با الگوی مصدقی بود، با طرح شعار عدم اعتقاد به ولایت‌فقیه اما التزام به قوانین اعلام کاندیداتوری کرد. این شعار در میان روشنفکران و دانشجویان دلبری کرد و شوق انتخاباتی آفرید. در حقیقت گفتمان دموکراسی ملی ادامه گفتمان ملی ـ– مذهبی‌ها از سال 1358 هجری شمسی بود که با حکومت دینی مرزبندی داشت. به استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر اعتقاد نداشت؛ همان گونه که نتایج و استمرار گروگان‌گیری را برای منافع ملی خطرناک می‌دانست و روش حذف بنی‌صدر را نادرست ارزیابی می‌کرد.

مهندس سحابی که در قالب گفتمان ملی ـ– مذهبی با دید همگرایی ملی وارد ریاست جمهوری هفتم شد توانست گفتمان موثر خود را در کنار گفتمان تعیین‌کننده خاتمی قرار دهد. گفتمان خاتمی جامعه مدنی و قانون‌مداری بود. جامعه مدنی به معنی واقعی آن با گفتمان ولایت‌مطلقه فقیه مشکل پیدا کرد. البته سید محمد خاتمی پاسخی برای این مشکل پیدا نکرد، اگر چه بسیاری از واقعیت‌ها برای نسل جدید هویدا شد. اگر سیاست‌ورزی یک هنر است، پس هنر سحابی چه بود؟ هنری که به حوصله و درایت نیاز داشت. چرا که از یک سو دموکراسی نیاز جامعه ایران بود، ‌از طرف دیگر روابط قدرت در چارچوب حکومت فقط برای خودی‌ها امکان داشت. در آن سال‌ها حتی اصلاح‌طلبان گفتگو با غیرخودی‌ها را باور نداشتند. سحابی توانست با حمایت از خاتمی در پرسش و پاسخ‌ها که از وی می‌پرسیدند که در صورت رد صلاحیت به چه کسی رای می‌دهد، بیان کند خاتمی. بدین وسیله او گفتمان تعیین‌کننده در آن زمان را که می‌توانست به دموکراسی‌خواهی در ایران یاری برساند مورد حمایت قرار داد. در حالی که به طور غیرمستقیم گفتمان خویش را نیز به پیش برد. روابط دولت نفتی به شکلی بود که تعیین‌کننده شدن گفتمان سحابی امکان‌پذیر نبود، اما توازن قوا در حاکمیت جمهوری اسلامی می‌توانست گفتمان قانون‌مداری و جامعه مدنی خاتمی را تحمل کند.

گفتمان جامعه مدنی از قبل در دو نشریه ایران فردا و کیان مطرح شده بود در چنین شرایطی این امکان وجود داشت که گفتمان سحابی با گفتمان خاتمی به تقابل برسد که نتیجه آن خنثی سازی گفتمان خاتمی به نفع جناح راست بود؛ کاری که برخی از نیروها کردند و در حقیقت بر توان پرکرشمه و کم شدت خاتمی ضربه وارد کردند.بسیار از حامیان خاتمی بعد از دلخوری از وی، رادیکالیسمی را در قالب اصلاح‌طلبان حکومتی ادامه دادند که پروژه فردی بود. بیشتر بر شهرت‌شان افزود تا بر قدرت‌یافتن اصلاح‌طلبی. که البته این اقدامات از توان خاتمی در پیشبرد اصلاحات‌اش کاست. اما سحابی تا جایی که خاتمی حاضر به گفتگو بود با حوصله با وی همراهی کرد، منتها با حفظ هویت ملی ـ– مذهبی. و بهای گرانی برای این سیاست پرداخت که 14 ماه زندان انفرادی در سن هفتادسالگی بود؛ زندانی که بعد از آن دیگر مهندس سحابی به حالت طبیعی جسمی قبل بازنگشت.

در زمانی که اصلاح‌طلبان با ناهماهنگی با یکدیگر، از هم فاصله می‌گرفتند و عبور از خاتمی، عبور از اصلاحات، عبور از… را مطرح می‌کردند سحابی با خاتمی دموکرات نشده بود که بخواهد از او عبور کند یا از او جلو بزند. او پیشاهنگ قافله دموکراسی بود. اما می‌دانست اصلاحات آهنگ و توان خاص خود را دارد. حتی زمانی که سمفونی اصلاح‌طلبی حکومتی ناموزون شد، سحابی تلاش کرد همچنان شرایط و مناسبات قدرت در درون حکومت را درک کند. اما گفتمان موثر سحابی و ملی –ـ مذهبی‌ها به خاطر ناموزونی اصلاح‌طلبان نیز دچار مشکل می‌شد.

رسم بر آن است که وقتی به مانع برخورد می‌کنند راهبردها را تحلیل و بررسی می‌کند اما اصلاح‌طلبان ایدئولوژی عوض کردند، عده‌ای از شعار اصلاح‌طلبی عدول کردند، جمعی همچنان بدون راهبرد عملی بر سر پیمان خود ایستادند؛ اما حمایت گفتمانی مهندس سحابی و ملی ـ– مذهبی‌ها از جریان اصلاح‌طلبی تعیین‌کننده ادامه یافت. جالب آن بود که سیدمحمد خاتمی در پاسخ نامه 17 صفحه‌ای مهندس سحابی در آغاز جوابیه‌ای دلگرم‌کننده داد. سحابی در آن نامه با دید کارشناسانه بر محور آزادی‌های معقول قانونی، ایجاد کار و اشتغال و عدالت اجتماعی ممکن تأکید کرده بود. بعد از آن رابطه تیم اقتصادی خاتمی با سحابی، قطع شد. اصلاح‌طلبان از همان عدالت اجتماعی که به آن نپرداختند در سال 1384 ضربه خوردند. همین قطع رابطه اصلاح‌طلبان، سحابی را دچار خشم نکرد. او به توان خود و میزان تاثیرگذاری‌اش آگاه بود. اما آیا دیگران چنین کردند و توانستند تاثیرگذاری خود را رصد کنند و توان موثر را از آرمان‌گرایی جدا کنند؟ یا حتی سیدمحمد خاتمی از توان خود به خوبی سود برد؟

اینها را باید به بحث گذاشت و درباره آن اندیشید.

جنبش سبز و گفتمان‌های موازی

سحابی و ملی ـ– مذهبی‌ها با قبول رهبری موسوی و کروبی بر جنبش در حین حفظ هویت خود، رابطه حمایتی –ـ انتقادی با جنبش برقرار کردند. اما باید دید که گفتمان‌های جنبش سبز توانستند نقش مفیدی در رابطه با گفتمان حاکم ایجاد کنند و تا چه میزان توانستند به گفتمان اصلی یاری برسانند؟

آیا این گفتمان‌های موازی نقش خنثی‌کننده بر گفتمان اصلی ایجاد نکردند و گاه ناخواسته در زمین حریف که با آن مخالف بودند، بازی نکردند؟

چرا که همگان می‌دانند غلبه گفتمانی نیاز به ابزاری دارد که ابزار عمده آن قدرت کافی، توان تشکیلاتی و ارتباط و شناخت مخاطب است. به عبارتی در عرصه قدرت اگر بخواهی تاثیرگذار باشی باید به اندازه اعتبار و نفوذ فکری، توان مالی و سازمان مناسب و میزان رابطه با مخاطبان حامی خود توجه کنی. در این مورد مثالی می‌زنم. در انتخابات 1388 تردید نباید کرد جدا از حمایت گسترده اقشار متوسط از موسوی و اقشار دیگری از کروبی، این امکانات مالی و تشکیلات دانشگاه آزاد بود که با حمایت از موسوی، امکان فعالیت فراگیر او را در ایران امکان‌پذیر کرد. بسیج تمام امکانات خود را در اختیار احمدی‌نژاد گذاشت. همچنین این اعتبار خاتمی بود که در پشت موسوی قرار گرفت.

در همین رابطه مهندس سحابی می‌گفت این دو بزرگوار از صافی شورای نگهبان عبور کرده‌اند. میلیون‌ها نفر آنها را در تلویزیون دیده‌اند. در نتیجه مقبول افتاده‌اند. در سیاست بحث حقانیت لازم است ولی کافی نیست. من که در مناظره‌های تلویزیونی جلوی چشم مردم قرار نگرفته‌ام. اگر این دو تن سازش کنند و تسلیم شوند جامعه رهبری جدیدی را در جنبش نمی‌پذیرد. در نتیجه مردم مایوس می‌شوند و بی‌اعتماد می‌گردند. سحابی ادامه می‌داد اگر جنبش شکست بخورد بهتر از آن است که مردم به این دو تن بی‌اعتماد شوند. وی معتقد بود امکان تغییر رهبری جنبش نه ممکن است و نه درست. بی‌گمان آیت‌الله منتظری در این برخورد از مهندس سحابی هم سرآمدتر بود. به عبارتی در سیاست نیروی تعیین‌کننده اگر اشتباه کند این اشتباه باعث نمی‌شود که جریان دیگر که توان تعیین‌کنندگی ندارد سکان‌دار همان حرکت شود مگر آنکه اسباب قدرت فراهم کرده باشد. حال باید گفتمان‌های مدعی ثابت کنند که آیا چنین توانی را داشتند، حتی اگر دارای حقانیت بودند. چنین محاسبه‌ای از توان، خود تجربه‌ای گران می‌خواهد. صرف نقد یک راهبرد دلیل آن نمی‌شود که نقاد بتواند بدیل مناسب عملی ارائه دهد تا سکان‌دار حرکت شود. حال سئوال این است که چگونه می‌شود در بستر دموکراسی‌خواهی ایرانی راهبردی تدارک دید که اگر گفتمان تعیین‌کننده دارای نقص بود را در بستر تعالی قرار داد. یا اینکه بتوان گفتمان تعیین‌کننده با نقص کمتری را تدارک دید. در غیر این صورت هر سخنی و اندیشه‌ای بحثی نظری است که جایگاه خود را دارد. از همین رو می‌توان تجربه ملی ـ– مذهبی‌ها و نهضت آزادی را با اصلاح‌طلبان در دوره اصلاحات و جنبش سبز و نقاط ضعف و قوت آن را مورد بررسی قرار داد. بررسی این تجربه، به دلیل محاسبه توان و قدرت عمل در میان نیروهای سیاسی و موازنه قوا قدمی به جلو است که کمک به درک قدرت موثر و رابطه آن با قدرت تعیین کننده می‌کند. چرا که اتخاذ راهبرد به معنی رسیدن به اهداف است والا فرق است میان آرمان‌ها، اهداف مرحله‌ای و راهبرد.

نگارنده تلاش خواهد کرد تا در فرصت مناسب نقصان گفتمان موثر ملی ـ– مذهبی‌ها را در رابطه با گفتمان تعیین کننده اصلاح‌طلبان و گفتمان تعیین‌کننده سبز بررسی کند تا ابعاد روابط قدرت موثر و تعیین کننده را بهتر بشکافد.

اگر سیاست عرصه توازن قواست و خواست مردم رسیدن به دستاوردی محسوس و ملموس است پس باید روابط قدرت را به خوبی شناخت و آنگاه به گفتمان مطرح، موثر و تعیین کننده پرداخت و تاثیر آنها را بر یکدیگر بررسی کرد. بی‌گمان هدف از این کار تعامل منطقی گفتمان‌ها برای رسیدن به دموکراسی است.