سرخ صورتم ازسیلی

محمد رهبر
محمد رهبر

دیگر از شعارِ نان، مسکن، آزادی که روزی و روزگاری از سمتِ چپِ راهپیمایی های بهمن ۵۷ صدایش می آمد و چند نفری هم بر مقوایی نوشته بودنش تا زیر نویس مرگ بر شاه باشد، خبری نیست. چپ ها چیزی نگذشت که یقه ی امپریالیسم آمریکا را گرفتند و بعدش قبای روحانیان.

 امام هم وعده های اقتصادیش را در بهشت زهرا داد و شاهدش مردگان بودند و زنده های بی حواس، گرفتار اینکه دست زدن مکروه است یا تکبیر گفتن مستحب.

 با خلوصِ انقلاب اسلامی، پس از ربع قرن، حالا اسناد وعده های اکابر انقلاب که توانست حاشیه نشینانِ بازمانده از اصلاحات ارضی را با نامِ نامی پا برهنگان بشوراند، پاکسازی شده است.

امامِ مستضعفین، جنگ که شروع شد،میز را سمت خود چرخاند و پاک همه را بدهکار کرد با آن عباراتِ رعب آور که:” نگویید انقلاب برای ما چه کرد، بگویید ما برای انقلاب چه کردیم”.

 حضرتش پیشتر اقتصاد را علم بنایِ آخور دانسته بود و چنان مراحل عرفان را تا نهایت پیش رفت که از حق به سوی مردم بازنگشت و بدین ترتیب همه ی حوائج انسانی، غریزه های نفسانی شد و خواستن قدری رفاه و کمی آزادی، حکایتِ شنیعِ اسافلِ اعضا.

 با این دستِ کج که مردم ایران را خشتِ کژِ حکومت اسلامی کرد و زمین ایران را عرصه ی ساخت و ساز خیالاتِ آخر الزمانی، دیگرعجیب نیست اگر دلار از “دو هزار امامی” بالا رود و قیمت مرغ به جان آدمیزاد برسد و کرایه ی خانه در عرش سیر کند و آنگاه روحانی نابرده رنجی مثل عَلم الهدی، مردم را به اشکنه دعوت کند و متهم به شکمبارگی.

 می توان حدس زد که در ذهن منجمد احمد جنتی چه می گذرد که گرانی را هم به گردن حضرت باری تعالی می اندازد. اصولا حکومت، سهمی است که به روحانیان و غلامان سپاهی شان داده اند و مردم ایران جز پذیرش، حقی ندارند.

 حتی به فرموده ی سفاکانه ی احمد خاتمی، مردم نباید آخ بگویند تا مبادا صدای رعیت، تمرکز رهبر را در تسخیر جهان، بر هم زند.

در یک عملیات روانشناسانه ی سیاه، خطیبان جمهوری اسلامی در قبال فروپاشی اقتصادی ایران و بینوایی مردم، نیازهای اولیه انسانی را تحقیر می کنند و به سُخره می گیرند. بیان متواتر این حدیث که انقلاب برای نان و آب نبوده، چیزی جز تمسخر خرد کننده ی محتاجان نیست.

اینکه حاکمیت تحقیر روانی و هیچ و پوچ دانستنِ نیاز مردم را برای بی صدا کردن هر جانداری پیش گرفته با آن تئوری ولایت فقیه عجیب نیست، شگفت این است که از اصلاح طلبان داخلی و اپوزیسیون خارجی، چندان صدایی بر نمی خیزد.

 طبعِ بلند ایرانی که حاضر است به سیلی، صورت سرخ کند اما دم از نداری نزند، به طرز شگرفی در عمل سیاسی هم نمودار است. همچنان در میان اندیشه های لیبرال و اصلاحی، رگه ای از آرمان گرایی منحط و فانتزی هویداست که مبارزه را آن وقت ارزشمند می داند که از برایِ مفاهیم انتزاعی و نا ملموس باشد. لابد زشت است که برای مرغ و نان، دادی کشید. بهتر است تا سیلی بر گونه ی زرد خودمان بزنیم تا کشیده ای بر صورت سرخ آنها که زردمان کردند.

اگر زلف آشفته ی بازار همین طور پریشان باشد، مطمئن باید بود که طاقت مردم هم حدی دارد حتی اگر مردم ایران باشند،عاقبت دل به دریای اعتراضی توفانی خواهند زد.

 در چنین اعتراض ناهماهنگ و کوری، آنکه برنده است و خوب روش سرکوب این چنین آشوبهایی را می داند، جمهوری اسلامی است. با این حساب، کار بزرگ اصلاح طلبان تدارک برای بازی ریاست جمهوری نیست، بلکه پیوستن به رنجی است که ایرانیان در تنگنای اقتصادی می برند.

 صدای رسا و جسور مردم شدن در اعتراض مدنی به ویرانی اقتصاد ایران و خالی بودن سفره ی آدمها، کار شرافتمندانه ای است.این حسن را هم دارد که جانی به همان خواسته های ثانویه می دهد، هر چه باشد باید بپذیریم که جمهوری اسلامی موفق شده با افتضاح مدیریتی و شاید نیز به عمد، ایرانیان را به حاجاتِ اولیه خوراک و پوشاک و مسکن گرفتار کند تا کسی را هوس رویاهای سبز نباشد، امروز اما نفس اعتراض ارزشمند است و نان همان قدر می ارزد که آزادی.