الف. مفروض این تحلیل آن است که حملهی اخیر گروههای فشار به سفارت انگلیس در تهران، با هماهنگی مرکز ثقل قدرت در حاکمیت محقق شده است. بدون اطلاع هستهی مرکزی قدرت (و شخص رهبر جمهوری اسلامی) چنین اقدامی در این سطح و با این کیفیت، امکان وقوع نداشت.
با چنین مفروضی، پرسش اصلی و مطرح در مورد رویداد غریب اخیر، سئوال از “چرا”یی این رخداد است.
ب. پیش از پاسخ به پرسش اصلی که “چرا هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی پروژهی حمله به سفارت انگلستان را پی گرفت و عملیاتی کرد؟”، اشاره به دو نکتهی زیر ضروری مینماید:
نکتهی نخست اینکه “راستهای رادیکال” (اقتدارگرایان افراطی)، در حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی استیلا دارند. اینان گرداگرد و همراه و همسو با رهبر جمهوری اسلامی، برنامهها و سیاستگزاریهای خود را اجرایی میکنند. در این خصوص، حمایت علی لاریجانی از حملهی اخیر به سفارت، به قدر لازم معنادار است. رییس مجلس در چند سال اخیر کوشیده خود را در حوزهی راستهای محافظهکار (اقتدارگرایان میانه) تعریف کند؛ اما پشتیبانی او از حمله به سفارت انگلیس، نشان میدهد که اقتدارگرایان افراطی (تمامیت خواهان گرداگرد رهبر جمهوری اسلامی و جریان نظامی- امنیتی - رانتی) به چه میزان در حاکمیت استیلا یافته و خود را تثبیت کردهاند. این وضع تا بدان حد معنادار است که لاریجانی از تریبون ریاست مجلس، همراهی نشان میدهد و در سکوت توام با رضایت رهبر جمهوری اسلامی، از حمله ابراز خوشوقتی و حمایت میکند. ماجرا تا بدان حد مهم است که حتی سفیر انگلیس در ایران، لاریجانی را به جهت همین حمایت و همراهیاش (یا رویکرد مجلس در دو هفتهی اخیر) از طراحان و حامیان اصلی حمله توصیف میکند.
و نکتهی دیگر آنکه واکنش غرب (اروپا و ایالات متحده) به جاهطلبی سیاسی و پروژهی ضد امنیت ملی راستهای رادیکال، سریع و صریح، هماهنگ و شدید بوده است. بعید به نظر میرسد که طراحان چنین واکنشی را منتظر بوده باشند.
درصورتیکه طراحان ابعاد واکنش جهانی به این حمله را انتظار داشتهاند، باید بیش از پیش بهحال منافع ملی گریست که اینچنین مورد هجمه و آسیب “فاشیستهای ایران ستیز” و “دون کیشوتهای تشنهی قدرت” قرار گرفته است.
پ.با توجه به آنچه به اجمال مورد اشاره قرار گرفت، اینک در مورد “چرایی” حمله به سفارت انگلیس میتوان با ملاحظات کاملتری سخن گفت.
حمله به سفارت انگلیس را نمیتوان تصمیم و اقدامی کوتاه بینانه و ساده انگارانه ارزیابی کرد. به نظر نگارنده، اتاق فکر اقتدارگرایان افراطی با داوری واقع بینانه از روند تحولات کنونی در منطقه، و نیز تحریمها و تهدیدهای رو به فزونی علیه جمهوری اسلامی، اقدام به طراحی و اجرای پروژهی مزبور کرده است.
این بخش اصلی و محوری در حاکمیت، به نیکی دریافته که فشارها علیه سوریه درحال شدت یافتن است. از نظر آنان، جمهوری اسلامی در اولویت غرب نیست، و هنوز دمشق نوبت نخست تغییر ست. آنان همچنین عزم غرب برای تغییر ساختار سیاسی (یا روش و رویکرد سیاسی حاکمان) در جمهوری اسلامی را دریافتهاند. اتاق فکر اقتدارگرایان افراطی مسلط در حاکمیت، رهبر جمهوری اسلامی را نیز توجیه کرده و همراه ساخته است که “بهترین دفاع” در شرایط کنونی، “حمله” است. “شرایط کنونی”، بهخصوص وقتی مهم میشود که در نظر داشته باشیم غرب (اتحادیه اروپا و ایالات متحده) برای تغییر وضع در سوریه با چالشهای نه چندان اندکی روبروست؛ و با وجود همهی اقدامات هماهنگ و فشارهای وارد شده بر رژیم اقتدارگرای اسد، نیروهای امنیتی و نظامی وی همچنان معترضان بیشتری را به خاک و خون میکشند و به سرکوب خشونتبار بیپروا ادامه میدهند.
اینچنین، حاکمیت اقتدارگرا در جمهوری اسلامی، زمان را مناسب تشخیص داده تا یک بار دیگر، و البته این بار در “زمان”ی به زعم ایشان، مناسب اقتدار خود را به رخ کشد، و البته از موضع بالا فضای گفتوگوی جدیدی را کلید زند.
از نظر طراحان این پروژه، حاکمیت سیاسی به دولتهای غربی پیغامی صریح میفرستد که ابایی از چالش و تنش و هراسی از تشدید فشار و تحریم ندارد؛ و غرب ناگزیر است که خود را با صاحبان قدرت در ایران، هماهنگ و کردار سیاسی خود را در همین چهارچوب تنظیم کند.
طراحان پروژه اطمینان داشتهاند که غرب نمیتواند در دو جبههی توامان و همزمان دمشق و تهران، وارد چالش انرژیبر شود. و اینچنین، حداکثری از واکنش معترضانهی غرب را پیشبینی کردهاند. این سقف اعتراض، با توجه به روندی که از چند هفته پیش جاری و محقق شده بود، تغییر معنادار و اتفاق ویژهای برای حاکمیت محسوب نمیشد.
هرچند بخشی از حاکمیت سیاسی در جمهوری اسلامی، که بهخصوص در جریان امنیتی- نظامی – رانتی خود را سامان داده و تعریف کرده، از یک نزاع محدود استقبال میکند، اما این جریان بر این باور بوده و هست که غرب در شرایط کنونی حتی امکان اقدام نظامی محدود و یا عزم آن را نیز ندارد.
اینگونه، طراحان اقدام ضددیپلماتیک با خیالی آسوده، کوشیدند که با این حمله، اقتدار و قدرت جمهوری اسلامی (هر دو) را به طرفهای غربی متذکر شوند.
آنچه که به نظر میرسد در ارزیابی طراحان چندان برجسته نبوده، همین واکنش سریع، صریح، همهجانبه، هماهنگ، رو به فزونی و قاطع اتحادیه اروپا و آمریکاست. از همین روست که پایگاههای اینترنتی اقتدارگرایان افراطی، وزارت خارجه احمدینژاد را به سبب صدور مجوز به سفرای غربی حاضر در ایران برای بازدید از سفارت انگلیس و باغ قلهک، مورد مواخذه قرار دادهاند. چرا که روند اعتراض و اقدام مشترک و مشابه کشورهای مزبور را تشدید کرده و عمق بخشیده است.
به نظر میرسد برخلاف ارزیابیهای اولیه راستهای رادیکال، “هزینه”های حمله به شکلی تصاعدی در حال افزایش است. سکوت معنادار رهبر جمهوری اسلامی را میتوان در همین فضا و “شوک” ناشی از بههم ریختن محاسبات اولیه، مورد تأمل قرار داد.
اقتدارگرایان افراطی و جریان امنیتی- نظامی – رانتی مسلط در حاکمیت که گرداگرد رهبر جمهوری اسلامی را گرفته و در رابطهای تعاملی با وی، اقدام میکنند، بار دیگر، هزینهای بس سنگین به منافع ملی تحمیل کرده و امنیت ملی را بیش از پیش به خطر انداختهاند. به دشواری میتوان حتی لطمات و هزینههای اقتصادی این حمله را در کوتاه مدت و میان مدت محاسبه کرد. آنان حتی برعکس برآوردهای اولیهشان، موضع و موقعیت نظام سیاسی را تضعیف کردهاند. شک نباید کرد که برای ترمیم وضع موجود، صاحبان قدرت سخت افزاری در ایران، باید امتیازهای بیشتری دهند و بیش از قبل، کرنش و توجیه کنند و البته از کیسهی بیت المال، باج تقدیم نمایند.
به هر سو که مینگری، تشنگان قدرت در جمهوری اسلامی مشعل به دست، ایران را هدف اقدامات نابخردانه، و قربانی شهوت اقتدار نامشروع خود کرده و به آتش کشیدهاند.