همیشه همین!

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد‏

شعری بخوان که با او رطل گران توان زد‏

به چشم بر هم زدنی باز انتخابات در آستانه است. و خیلی وقت است که ما جماعت نگران میهن در داخل و خارج از ‏کشور، در این بزنگاه سه دسته می شویم. در اینباره من مقاله “انتخابات و توهم راه سوم” را قبل از انتخابات ریاست ‏جمهوری نهم نوشتم و متأسفانه مضامین درون آن مقاله را بارها ناچار از تکرار شدم و می شوم..‏

باری ما سه دسته یا گروه، یا اندیشه هستیم:‏

گروهی که این انتخابات را تحریم خواهد کرد و کرده است. ‏

گروهی که راهی برای مشارکت مفید می جوید و من خود را از آنان می دانم.‏

و گروهی ( راه سومی ها ) که دنبال شیوه ای از مشارکت می گردند تا فقط ناگزیر از تکرار کسالت بار تحریم نباشند.‏

با تحریمی ها از آنجایی که به تصمیم رسیده اند، اگر هم مجالی برای گفتگو باقی مانده باشد، امیدی اما به ثمری نیست. ‏با “راه سومی ها” ؟ شاید! ولی ایشان نیز خود دو دسته اند. دو دسته ای که جغرافیای حضورشان اکثراً مواضع سیاسی ‏آنها را تعیین می کند. خارج و داخل کشوری ها.‏

این بد نیست و منطقی هم هست که مسئله مهمی مثل داخل کشور یا ساکن تبعید بودن، در اتخاذ تاکتیک های سیاسی ما ‏دخالت داشته باشد ـ تاکتیک ها و نه استراتژی مبارزه و نه مواضع ما ـ این در واقع می تواند زمینه ایجاد امکان هایی ‏گردد که برای هریک در فضای خود قابل دسترسی است. اما مشکل اینجاست که اکنون سرسختی از حد بیرون حکومتی ‏ها، نوعی عصبیت ایجاد کرده است بطوریکه بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور ضرب المثل “دیگی که برای ما نمی ‏جوشد” را محور تصمیم گیری خود قرار داده است؛ و در نتیجه حتا اگر به بیهودگی تکرار تحریم هم رسیده است، ‏مشارکتی را تبلیغ می کند و حضوری را برمی گزیند که عین نبودن باشد. این دسته از دوستان چند دوره است که در ‏هر فصل انتخاباتی دنبال ارائه کاندیدایی هستند از میان خود! ساکن خارجه! که ترجیحاًً ممنوع الورود به کشور باشد. ‏این مبارزه مجازی معمولاً قبل از شروع تبلیغات رسمی انتخاباتی در کشور، به پایان رسیده است. کارت سوخته ای ‏ست که در اوج بازی به کار نمی آید. البته هیچ بعید نباید دانست که ایران در مسیری قرار بگیرد که بتوان از کانال ‏های قانونی و بین المللی، تقاضای ورود یک نفر یا کسانی ازاپوزیسیون جمهوری اسلامی به کشور را، برای شرکت در ‏مبارزه انتخاباتی طرح کرد و موفق هم شد. صحبت اما از امروز است و شرایط معلومی که کسانی مثل ابراهیم یزدی و ‏ناطق نوری در لیست قطعی مردودی ها قرار دارند و شکایت به افلاک هم که ببری بی ثمر است.‏

از همین نظر و به علت فرجام معلوم سیاست آنها، بحث با ایشان نیز مثل دسته اول بلاموضوع می شود. ‏

دسته دوم از “راه سومی ها” بخشی از اپوزیسیونی هستند که در داخل کشور قرار دارد، و گروهی از ایشان اینک بر ‏سر نامزدی عبدالله نوری به تصمیم رسیده اند. منتقد سرسختی با سابقه زندان سیاسی در همین رژیم و همین تازگی ها. ‏کسی که در دادگاه خودش ده سال پیش از این از آزادی فعالیت احزاب دفاع کرد، از صلح فلسطینی ها با اسرائیل دفاع و ‏از عدم مذاکره با آمریکا اظهار تأسف کرد و بسیار تابو ها را شکست که سوابقش به داد زنده ماندنش رسید! در اینمورد ‏هم باز صد البته می توان گفت که هیچ بعید نباید دانست.. شرایطی نظیر آنچه شاه را واداشت تا به نخست وزیری ‏بختیار و مسئولیت بخشی به مخالفین سرشنا س اش در جبهه ملی بدهد، برای حاکمان جمهوری اسلامی پیش بیاید و به ‏کاندیداتوری امثال آقای نوری تن بدهند؛ ولی باز ایضاً صحبت از امروزاست که هنوز ایشان چنین اجباری ندارند. ‏دوستان مدافع این طرح البته عموماً حکومت جمهوری اسلامی را آنقدر خوب می شناسند که گمان نکنند عبدالله نوری ‏اجازه شرکت در انتخابات را کسب می کند ولی گویا معتقد شده اند که هدف کسب قدرت سیاسی نیست و با اتکا به چنین ‏دریافتی می توان دلایل متعددی در دفاع از کاندیداتوری آقای نوری آورد. که نتیجه همه شان در عمل باز هم می شود ‏‏”هدف کسب قدرت سیاسی نیست” که سخن سنجیده ای است در جامعه روشنفکری و نه میان اهل سیاست.‏

اما واقعیت صحنه انتخابات ایران اینک چیست؟ در اردوی اصلاح طلبان و همچنان در اردوی محافظه کاران، توافقی ‏بر سر کاندیدای واحد نیست. این بیش از آنکه خوب یا بد باشد، منطقی ست و این حالت است که خوب است! منطق ‏مبارزه انتخاباتی نفی نمی کند چنین چالشی را میان خودی ها برای رسیدن به کاندیدای مناسب و اصلح. اما از آنجا که ‏ما هنوز درگیر مقدماتیم همه محافظه کار ان و هم اصلاح طلبان به جای اینکه این تنوع و تعدد را امتیازی برای تعمیق ‏و تنظیم آرای خود بدانند به آن به شکل یک مصیبت نگاه می کنند. زیرا که تاریخ انتخابات در ایران از مسیری عبور ‏نکرده که مبارزه بی امان اوباما و هیلاری کلینتون علیه یکدیگر، و سپس و آشتی و هم پیمانی نهائی شان نیز امری ‏بدیهی جلوه کند. همه اینها نشانه های طبیعی از رشد نوزاد دموکراسی در ایران است و ما هنوز درگیر مقدماتیم ولی اگر ‏از این واقعیت وجودی خود بگریزیم خلاصی خود را باز هم به تأخیر انداخته ایم. ‏

رشد نوزاد دموکراسی به مثابه یک پدیده اجتماعی روندی منظم و بی وقفه نیست. اما بخش بزرگی از اصلاح طلبان پس ‏از حادثه دوم خرداد، به کمتر از دوم خردادی دیگر رضایت نمی دهند. همچنان به دنبال حماسه اند و اتفاقاً بخش بزرگی ‏از مدافعان آقای خاتمی به این دلیل با آمدن ایشان مخالفند که تکرار آن دوم خرداد به قول خودشان حماسی را ممکن نمی ‏بینند. و اتفاقاً بخشی از همین دلنگران ها به این نتیجه رسیده اند که اگر آقای نوری معرفی و رد صلاحیت شود، بهتر از ‏آن است که خاتمی بیاید و آرای کافی نیاورد! انگار که مسئله دفاع از حیثیت و ناموس است نه مصالح و منافع ملی! ‏

من اما گذشته از آنکه برخورد با شکست را هر چقدر بزرگ، بخشی از مسیر مبارزه سیاسی می دانم، نگرانی هواداران ‏آقای خاتمی را هم در مورد رأی نیاوردن ایشان بمورد نمی بینم. از بررسی آنچه که تا امروز موجود است، باید خاتمی ‏را در مقابل احمدی نژاد متصور شد. هر دو نیرو از دست داده اند. اما ریزش نیرو از کدامیک بیشتر بوده است، به ویژه ‏خاطره های بد از کدامیک دورتر و به کدام نزدیک تر است؟ و اساساً چرا انتخابات باید حماسه باشد و اگر نشد فاجعه ‏جلوه کند؟