خارج از تحلیل

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

خبرنگار انگلیسی می پرسد وقتی جنگ شد شما چکار می کنید. مقصودش حمله آمریکا با یا بی اسرائیل به ‏ایران است. می پرسم مگر جنگ می شود. دلایلی دارد که همه را در روزنامه ها خوانده ایم. اطلاعاتمان به ‏اندازه هم است. این دفعه من می گویم حمله ای به ایران نخواهد شد. می پرسد از کجا می گوئی. دلایل من هم ‏تازه نیست همان هاست که او در روزنامه ها خوانده و در انیترنت دیده. در ماجرای آیا باید در انتخابات ‏شرکت کرد یا آن را تحریم کرد مگر جز این است. این قطار که سالی یک بار به راه می افتد و ظاهرا کاری ‏جز به راه انداختن همین بحث ها ندارد. ‏

واقعیت این است که ادامه یافتن حکومت جمهوری اسلامی [که برخی دو ماه حداکثر زمانی بود که به آن می ‏دادند]، و به همین نسبت سی ساله شدن مهاجرت ها، تغییر بافت و بطن جمعیت کشور، تغییر صورت مساله ‏مشکلات درونی جامعه، کشدار شدن مساله هسته ای ایران، یازده سپتامبر و آغاز مبارزه با تروریسم و آمدن ‏غرب به همسایگی ایران و ده ها مساله دیگر، کار را به جائی رسانده است که تحلیل تازه ای حتی در نشریات ‏و منابع معتبر بین المللی درباره آینده ایران و ایرانی به چشم نمی آید. همه تحلیل ها داده شد، همه بازجوئی ها ‏صورت گرفت، همه اطلاعات رد و بدل شد، حالا عده ای در زندان منتظر پایان دوران محکومیت مانده اند و ‏بقیه در حال نشخوار همان ها و نوشتن همان ها. فرق ندارد این سو یا آن سوی دیوار.‏

‏ پس چه عجب اگر هاشم آقا دوتا باغچه مهریه طلعت سادات را به یک پزشک و یک مغازه دار که می ‏خواهند خانه دومی به سلیقه خود در دو ساعتی تهران درست کنند، فروخته و با پول آن – که در حساب سپرده ‏یکی از بانک های خصوصی گذاشته - خودش و دو فرزندش که زن گرفته اند، نیازی به کارکردن ندارند، ‏تازه به اسباب خانه، سه تا آنتن ماهواره هم اضافه شده است. بقیه مسائل را هم همان طور که مدام در فیلم ها ‏و کتاب ها و نماز جمعه ها تکرار می شود خدا خودش حل می کند. ‏

خانواده هاشم آقا در ظاهر در بیش تر مسائل با دو همسایه جدید تفاهم دارند، در بقیه مسائل هم برای یکذیکر ریا می ‏کنند. از هم تاثیرهائی می پذیرند در این حد که شهری ها مدتی است در جلسات و میهمانی ها، همان حرف ‏های سابق را از زبان خانواده هاشم آقا بیان می کنند. هاشم آقا و پسرانش هم در اوقات گپ و گفت محلی، همان ‏حرف های قبلی خود را با استناد به گفته های آقای دکتر و آقای مهندس بر کرسی می نشانند. همه چیز هم که ‏هست گیرم گران است، دیگر وضعیت از تورم ده هزار در صدی موگابه که بدتر نیست.‏

در چنین وضعیتی است که چپ ها معتقدند “از تحلیل خارج شد”. خودمانی ها می گویند “بابا ولش زده به ‏خاکی”. جبهه رفته ها اشاره می کنند که “اوضاع موجی است”.‏

پس روشنفکران بهترست به ترجمه کتب مهم و علمی و به خصوص جامعه شناسی مشغول شوند. نقاشان هم بهترست ‏چیزی بکشند که در حراج دوبی بتوان فروخت، فیلم سازها دنبال فیلمی نروند که مانند آب خوردن مجوز ‏بگیرد، روزنامه نگاران هم چه بهتر که مترصد شغل آبرومندی باشند، به خصوص آلان که کسانی در مدیریت ‏ها نشسته اند که درد نداری را می دانند و با تلفن حاج آقا عسکراولادی که همیشه برای کار خیر آماده است، یا ‏با توصیه باهنر بالاخره در این اقیانوس دولت [آب باریکه سابق] یک تخته پاره ای به تو می سپارند که گلیمت ‏را روی آن از آب بکشی، بهتر از آن است که قلم صدتا یک قاز بزنی و دائم تنت یا دلت بلرزد، گیرم همان اول کار ‏بهترست مقاله ای بنوبسی علیه اصلاح طلبان و لگدی به رییس بزنی، دیگر من و تو که از خانم کروبی ‏نزدیک تر و واقف تر و بی نیازتر نیستیم. حالا گیرم چند تا سفرنامه هم راجع به این رییس می نویسیم. مگر ‏آن ها چه گلی به سر ما زدند. بله؟ ‏

مصاحبه خبرنگار با من تبدیل به گفتگوئی فلسفی، فکاهی، گفتگوی تمدن هائی شد و از درونش این پیشنهاد ‏بیرون آمد که خواننده غربی علاقه مند به دانستن همین هاست، پس می شود کتابی برایشان تدارک دید. چنین ‏بود که مصاحبه یک خبرنگار انگلیسی با یک به اصطلاح کارشناس مسائل ایران، به خیر و خوشی بدون ‏نتیجه تمام شد. رضایت طرفین حاصل آمد. خبرنگار با هوش موقع خداحافظی کشف کرد، پس این طوری هم ‏شدنی است که کار آدم درست نشود، مقصود حاصل نشود، تفاهمی هم صورت نگیرد، پاسخی هم به هیچ ‏سئوالی داده نشده باشد، اما طرفین معامله خوشحال هم باشند. گفتم درست شبیه به وضعیت ما.‏

مگر بقیه تحلیل ها و تفسیرهائی که درباره ایران، فعالیت های هسته ایش، نفوذش در منطقه، روابطش با ‏آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه و… می شود به جز این است. به نظرم این موقعیتی ویژه برای همه ‏تحلیلگران و مفسران سیاسی جهان است که می توانند هر وقت دنیا سوژه بهتری تعارف نکرد، قلم بردارند و ‏درباره ایران و رابطه اش با هر یک از این کشورها بنویسند. تفاوتی هم نمی کند که نوشته شان از این دید ‏باشد که جمهوری اسلامی برنده بازی جنگ عراق است یا از این زاویه که آمریکائی ها نمی گذارند جمهوری ‏اسلامی بازی شان را به هم بزند. از هر دو این کالاها در بازار فراوان است. از این جهت موقعیت ویژه ای ‏است برای کسانی که تز دکترای خود می نویسند، اگر با هوش باشند، اول نظر استاد راهنمای خود را کشف ‏می کنند، بعد تزی بر همان اساس می نویسند: خطر ایران برای صلح جهانی. اگر استاد از روشنفکران ‏اروپائی باشد حتما باید نوشت “خطر نومحافظه کاران آمریکائی برای صلح جهانی” اما اطلاعات و زمینه ‏های تحلیل یکی است، فقط ماخدها کمی تفاوت می کند.‏

چنین نوشته هائی حتی خطر آن ندارد که تاریخش منقضی شود. درست است که شاعر گفته “چنان نماند چنین ‏نیز هم نخواهد ماند”، اما شاعر دیگری هم گفته “شود ولیک به خون جگر شود‎.‎‏” ‏