به دنبال تحولات خاورمیانه، جمهوری اسلامی به جای استفاده از اصطلاح رایج “بهار عربی”، عبارت “بیداری اسلامی” را بکار بست تا اشاره ای باشد به الگو پذیری کشورهای عربی منطقه از انقلاب اسلامی در واژگون کردن دیکتاتورها و برقراری حکومت اسلامی؛ مدلی که در ایران به کار گرفته شد تا پس از واژگونی دولت پهلوی، حکومت اسلامی استقرار یابد.
صرف نظر از این واقعیت که اصطلاح بیداری اسلامی فقط و فقط در ادبیات سیاسی رایج در جمهوری اسلامی بکار بسته شده و مطلقا در ادبیات سیاسی جهان جا نیافتاده، پرسش این است که آیا جمهوری اسلامی می پذیرد که دولت خلافت اسلامی داعش هم برآمده و برآیند از بیداری اسلامی است؟ اگر جمهوری اسلامی، تحولات منطقه را در بستر تاریخی و اقتصادی آن نمی داند و در عوض تحولات منطقه را متاثر از انقلاب اسلامی می داند که جرقه ای بود برای بیداری اسلامی کشورهای مسلمان، چرا نباید دولت اسلامی داعش را که به دست ابوبکر البغدادی بنیاد نهاده شده، برآمده از بیداری اسلامی دانست؟
به تعبیر دیگر یا دولت اسلامی داعش برآمده از بیداری اسلامی مورد ادعای تهران است یا نیست. اگر مقامات تهران بپذیرند که دولت اسلامی داعش برآمده از بیداری اسلامی (انقلاب اسلامی) است، باید پاسخگو باشند که داعش چهره خشن و وحشیانه دولت اسلامی مورد ادعای خود را از کجای انقلاب اسلامی فراگرفته است؟ چرا بیداری اسلامی، مولودی پلید و وحشی همچون داعش زایمان کرده است؟ چرا داعش به جای پیروی از ولایت (ولایت فقیه) به دنبال تاسیس خلافت رفت؟ از آن بالاتر چگونه است که دولت اسلامی داعش نه تنها سر به آستان ولایت نگذاشته بلکه به دشمنی با جمهوری اسلامی کمر همت بسته است؟ چرا از دل انقلاب اسلامی، حکومت داعش سر برون آورده که به تهدید مقدسات شیعه همت گماشته و تهدید کرده که تهران را فتح می کند؟ چگونه است که انقلاب اسلامی الگوی بیداری اسلامی منطقه باشد ولی برآیند آن حکومت همچون داعش باشد که در خصومت ذاتی با انقلاب اسلامی است؟
حال اگر داعش را ملهَم از بیداری اسلامی ندانیم، پرسش این است که سرنوشت بیداری اسلامی به کجا انجامیده است؟ آیا بیداری اسلامی مورد ادعای ایران، خشکیده یا به انحراف رفته که جریان پلیدی همچون داعش در مخالفت با انقلاب اسلامی و شیعه سربرون آورده است؟ چرا بیداری اسلامی اجازه داد اندیشه های خطرناک داعش اساسا متولد شود؟ بیداری اسلامی در سوریه چگونه به انحراف رفته که داعش از درون آن سر برون آورده است؟ اساسا سرنوشت بیداری اسلامی به کجا منتهی شده است؟ آیا بیداری اسلامی مورد ادعای ایران همچنان پوینده و پایدار است؟ اگر نه، چرا و چگونه به خاموشی گرایید؟ و اگر همچنان پوینده است، پس از سه سال اثرات آن را در کدام کشورها می توان سراغ گرفت؟ بیداری اسلامی در کدامیک از کشورهای منطقه به ثمر نشسته است؟ در تونس که به نظامی سکولار نزدیک تر شده؟ یادر مصر که نظامیان دوباره به قدرت رسیده و حکومت اخوان المسلمین را سرنگون کرده اند؟ یا در بحرین که حکومت پادشاهی آن همچنان در قدرت قرار دارد؟ یا در لیبی که در ناآرامی و بی ثباتی غوطه ور است؟ یا در سوریه که به جنگی داخلی منتهی شده است؟
شاید تنها مدعای جمهوری اسلامی این باشد که اینک شیعیان حوثی یمن متمایل به تهران، توانسته اند با قدرت نظامی حضور خود را در یمن تثبیت کنند ولی در فرض صحت این ادعا، جنبش حوثی ها را نهایتا می توان بیداری شیعیان دانست نه بیداری اسلامی در سرتاسر یمن مرکب از شیعیان و سنی ها.
ائتلاف نادمان
شاید ادعا شود که داعش نه محصول بیداری اسلامی، بلکه محصول مشترک کشورهای مرتجع عرب و توطئه غرب برای سرکوب بیداری اسلامی است. از همین رو، محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران، ائتلاف ضد داعش را ائتلاف توبه کاران نام نهاده است. به گفته او، آنان که روزگاری غول داعش را ساختند، اینک در ائتلافی علیه آن گرد هم آمده اند. اگر چنین است که داعش محصول مشترک کشورهای عرب مرتجع و غرب برای سرکوب بیداری اسلامیِ ملهَم انقلاب اسلامی است تا مدل جمهوری اسلامی در مصر و تونس و لیبی و… به ثمر ننشیند، چرا جمهوری اسلامی معترض به سرکوب بیداری اسلامی در مصر نیست؟ اگر جریان ارتجاع عرب و غرب، حکومت اسلامگرایان مصر را واژگون کرده اند تا یک چکمه پوش به قدرت برسد، چرا جمهوری اسلامی با اعزام نماینده در مراسم تحلیف ژنرال السیسی، شرکت کرد؟ چرا انقلاب لیبی را که با مداخله ناتو منتهی به سقوط قذافی شد، به رسمیت شناخت؟ چرا نسبت به شکل گیری نظام سکولار تونس اعتراض نکرده است؟
بیداری اسلامی؛ مفهومی خیال پردازانه
واقعیت این است که بیداری اسلامی مفهومی ساخته و پرداخته خیال پردازی جمهوری اسلامی است. همانطور که اصطلاح “بهار عربی” مفهومی خیال پردازانه بود، بیداری اسلامی نیز چیزی بیش از خیال پردازی نبوده و نیست.
در مقاله بهار یا خزان عربی؟ گفته شد که آنچه در خاورمیانه رخ داد به فصل خزان شبیه تر است تا خوش باوری به اینکه بهار عربی این ظرفیت را داشته که دمکراسی، رفاه اجتماعی، توسعه و… را برای منطقه به ارمغان آورد. با وجود این، بهار عربی مصطلحی رایج و گسترده بود که جای خود را در ادبیات سیاسی جهان گشود. اما به رغم این شیوع استعمال آن، پس از سپری شدن سه سال کمتر کسی اینک آن را اصطلاحی درست می داند.
اما، جمهوری اسلامی نه تنها هنوز به ناصواب بودن اصطلاح بیداری اسلامی اعتراف نکرده که از آن بالاتر هنوز بر طبل درستی آن می کوبد. جمهوری اسلامی به این منظور “دبیرخانه مجمع جهانی بیداری اسلامی” را به ریاست علی اکبر ولایتی (بنا به حکمی از سوی علی خامنه ای) بنیاد نهاده و وبسایت آن به پنج زبان راه اندازی شده است. این دبیرخانه تاکنون چند کنفرانس تحت عنوان بیداری اسلامی برپا و در جدیدترین اقدام خود در مهر ماه ۱۳۹۳ علی اکبر ولایتی و علی لاریجانی از ۱۰ جلد کتاب بیداری اسلامی در اصفهان و در خانه ای به نام “خانه بیداری اسلامی” رونمایی کرده اند.
این همه اقدامات گواه آن است که جمهوری اسلامی هنوز به اصطلاح خود ساخته بیداری اسلامی باور دارد. تاکنون شنیده نشده که یکی از مقامات جمهوری اسلامی مدعی خاموشی یا انحراف در مسیر بیداری اسلامی شده باشد. اگر چنین است که بیداری اسلامی مفهومی است پوینده و بالنده که آثار خود را در تحولات منتهی به سرنگونی دیکتاتورهای منطقه نشان داد، پرسش بالا به قوت خود باقی است که پس از سرنگونی دیکتاتورهای منطقه، چرا هیچ یک از این کشورها سر به آستان ولایت فقیه که ندارند هیچ، چگونه حکومت وحشیانه خلافت اسلامی داعش از دل بیداری اسلامی ملهَم از انقلاب اسلامی بیرون آمده است؟