هر چند که در شرایط حاضر من توصیهای به کنار کشیدن یکی از دو کاندیدای اردوگاه اصلاح طلبان از صحنه رقابت انتخاباتی به نفع دیگری ندارم، اما هر چه زمان میگذرد، به نظرم رقابت بین مهدی کروبی و میر حسین موسوی بیش از پیش بیمعنا میشود.
همه ما قاعدتا میپذیریم که رقابت بین دو فرد در صحنه انتخابات باید معنادار باشد و برای معنادار بودن رقابت هم لازم است که برنامههای کلان و استراتژی رقیبان به طور مشخصی با یکدیگر تفاوت داشته باشد.
این در حالی است که من تفاوتی قابل ملاحظه بین برنامهها و بخصوص استراتژی آقای کروبی و آقای موسوی نمی بینم، تنها تفاوت احتمالا به خصائل شخصی و شیوه برخورد فردی آنها مربوط میشود.
در مورد استراتژی این دو، تا آنجا که من می دانم هیچکدام قصد دخالت در حوزههای قدرت رهبری نظام را ندارند و در مورد مسائل حساسی چون برنامه هستهای، سیاست خاورمیانهای و سیاست امنیتی و نظامی کشور، خود را تابع رهبری می دانند.
در مورد سایر حوزهها نیز آنها همکاری و همدلی با رهبری نظام را مبنای حرکت خود میدانند، اما معتقدند که رهبر جمهوری اسلامی در بسیاری از زمینههای اجرایی از جمله به کارگیری نیروهای متخصصی که البته حساسیت برانگیز نباشند، دست رئیس جمهور را باز میگذارد.
بنابراین، هر دو کاندیدا، دامنه مانور خود را برای اداره کشور محدود و مقید به چارچوبهای شناخته شده نظام میدانند اما تاکید میکنند که درهمین محدوده نیز می توان بسیار بهتر از آقای احمدی نژاد و از زوایهای دیگر بهتر از آقای خاتمی عمل کرد.
در مورد سیاستهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و میزان کاهش فشارهای اقتصادی و سیاسی و مدنی و نیز «لحنی» که قرار است هر کدام از آنها در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری در حوزه سیاست خارجی در پیش گیرند، وعده و سخن آنها یکی است و باز هم تفاوت معناداری ندارد.
بدین ترتیب، تفاوت بین دو کاندیدای اردوگاه اصلاح طلبان به تفاوتهای شخصی آنها بر میگردد، اما ظاهرا به همان میزان که آقای کروبی طی سالهای اخیر برخی از وجوه شخصیتی خود را نمایان کرده، خصوصیات شخصی آقای موسوی در پرده ابهام باقی مانده است.
برای نمونه میتوان گفت که آقای کروبی نقض حقوق شهروندان را به طور موردی دنبال میکند، برای تماس و گفتگو با شهروندان دگراندیش ملاحظهای ندارد و در برخی از مواقع خاص و نادر نیز با به زمین کوبیدن عمامهاش، در روند تحولات تاثیر میگذارد.
در مورد آقای موسوی اما شناخت دست اولی برای نسل من و بعد از من وجود ندارد و چیزهایی جسته و گریخته از این سو و آن سو شنیدهایم که با هم سازگار نیست.
برخی طبع آقای موسوی را کلا ملایم و ملاحظه کار، تقریبا شبیه آقای خاتمی و برخی دیگر بسیار جدی و سرسخت میدانند و هر کدام نیز مواردی از دوران نخست وزیری ایشان مثال میآورند.
با این حال، ملاحظه کاری آقای موسوی احتمالا امری واقعی است. برای مثال، تا آنجا که من می دانم وی از مدافعان زنده یاد دکتر علی شریعتی است، اما در تمام طول نخست وزیریاش که حساسیت ویژهای در نظام سیاسی نسبت به مرحوم دکتر وجود داشت، تا آنجا که خاطرم هست، هیچگاه حاضر به نام بردن از وی در محافل و سخنرانی های عمومی نشد.
این موضوع در پرهیز آقای موسوی از تماس با افراد و گروههایی که نظام سیاسی اکنون بر روی آنها حساس است نیز متاسفانه دیده میشود.
مسلما من در اینجا نمیخواهم با انگشت گذاشتن بر روی خصائل شخصی دو کاندیدا، صفات فردی آنها را امری کاملا تعیین کننده در اداره امور کشور معرفی کنم، اما اگر در برنامه و استراتژی دو طرف تفاوت معناداری وجود نداشته باشد، رای دهندگان برای ترجیح هر یک بر دیگری به ناچار خصلتهای خصوصی آنان را برجسته خواهند کرد.
با این همه، به نظرم پایین آوردن سطح رقابت تا حد خصوصیات فردی کاندیداها امری خوشایند نباشد.
برای جلوگیری از این مساله، دو کاندیدای مذکور یا ناچارند در مراحل نهایی انتخابات با هم کنار آمده و نوعی ائتلاف و اتحاد به وجود آورند و یا اینکه بکوشند تا دست کم تفاوت خود را در برنامههای اقتصادی معنادار کنند.
تیم اطراف آقای کروبی به رهبری آقای کرباسچی قاعدتا میتواند برنامه یک اقتصاد رقابتی مبتنی بر بازار آزاد را به عنوان برنامه اقتصادی کاندیدای خود مدون کند و تیم آقای موسوی هم قادر است که نوعی از اقتصاد برنامه ریزی شده و حمایتی را به عنوان برنامه اقتصادی وی به مردم معرفی کند تا رای دهندگان قادر به انتخابی معنادار بین این دو باشند.
اگر به هر دلیلی چنین نشود، در آخرین مراحل انتخابات کناره گیری یکی به نفع دیگری اجتناب ناپذیر خواهد شد.