سارا در سرزمین عجایب

نویسنده
مهرداد خاموش

بیشتر نشریات وقتی هوس می کنند عکسی از او منتشر کنند به سراغ تصویرش با یک کلاه حصیری مکزیکی می روند. در آنجا با صورتی آفتاب سوخته، آدم را یاد نقش زنان  وسترن های مرحوم جان فورد می اندازد.

سارا شورد یکی از سه کوهنوردی است که یکسال پیش بخت شان برگشت. تابستان گذشته سارا با دو دوستش ـ جاشوا و شین-  در یک ماجراجویی آمریکایی عزم خود را جزم کردند تا آبشاری را درکوهستان های کردستان عراق که آن زمان هوایی دلنشین دارد به تماشا بنشینند. در حوالی مرز ایران و عراق، موهای بلوند و چشم های رنگین این سه جوان، نیروهای نظامی ایران را که آن سوی مرز بوده اند به فکر فرو می برد تا به صرافت شکار آنگلوساکسون ها بیفتند. نیروهای ایرانی از سارا و هم قطارانش می خواهند به سوی آن ها بیایند. جوان ها نیز با پای خود به تله می افتند. این روایت  نشریه “نیچر” از ماجرا است. گفته شده است که فرماندهان سپاه کردستان ایران برای ترساندن سارا و دوستانش اقدام به شلیک هوایی کرده اند. گمان می کنم وقتی نفیر گلوله در آسمان بپیچد همه ما تسلیم می شویم. سارا و دو رفیقش در مواجهه با این اقدام نتوانسته اند احتمال بروز جنون بیشتر و قتل خود را رد کنند. ترس از ریخته شدن خون آنقدر قوی بوده که هر گونه ریسک  آمریکایی منتفی شود.

جمهوری اسلامی متاثر از کمونیست های کره شمالی همیشه علاقه بسیاری به ربودن شهروندان خارجی داشته است.حالا یکسال گذشته. دوران اسارت سارا و دوستانش دارد به رقم جادویی 444 نزدیک می شود؛ اما به نظر می آید اقبال قرار است به سارا رو کند. بخت خوش آن ها این بود که به “جاسوسی” متهم شده اند. آن هایی که با دستگاه قضائی جمهوری اسلامی آشنا هستند در سالیان اخیر دریافته اند شهروندان خارجی که با چنین اتهامی آزاد می شوند معمولا در شرف آزادی قرار می گیرند.

رکسانا صابری آخرین نفری بود که اندک زمانی پس از متهم شدن به جاسوسی، رها شد و به ینگه دنیا بازگشت. هاله اسفندیاری نیز فقط زمانی بلیط آزادی اش را گرفت که دریافت جاسوس اسرائیل نامیده شده است. کلوتید ریس دخترک فرانسوی هم که پس از انتخابات خونین بهار گذشته راهی زندان اوین شد در یک دادگاه تابستانی جاسوس نام گرفت تا سند آزادی اش امضا شود.

 

میل مبهم احمدی نژاد

سارا یک هفته پیش خبر آزادی اش را شنید. این بار نیز محمود احمدی نژاد واسطه شده بود. رئیس جمهوری که از سوی طبقات اجتماعی و اصلاح طلبان متهم به سرقت آرای انتخابات گذشته شده، می کوشد به خارجی ها بگوید در ایران همه چیز زیر نظر او اداره می شود.

 محمود احمدی نژاد از زمانی که در سال 84 به قدرت رسید علاقه بسیاری به گرفتار کردن شهروندان کشورهای غربی پیدا کرده؛گرچه معمولا به شیوه ای عجیب می کوشد خود را همدرد نشان دهد. در بیشتر مواقع او سکوت می کند و وقتی روی مبل های مجلل، پای مصاحبه اختصاصی با روزنامه نگاران کم روی اروپایی می نشیند، سعی می کند از استقلال قوا در نظام جمهوری اسلامی سخن بگوید. او در یک مصاحبه تلویزیونی داخلی گفته بود :” ما دوست نداریم هیچ کس در زندان باشد.”

 او همیشه می گوید این مسائل مربوط به قوه قضائیه جمهوری اسلامی است و او نمی تواند در چنین روندی دخالت بکند. ادعایی که به سختی باور کردنی است و مخالفانش باد هوا را ارزشمند تر از آن می دانند. اما آقای احمدی نژاد دوست دارد پای خود را خارج از پروژه هایی که آمریکایی ها را به یاد گروگان گیری 444 روزه دیپلمات های خود می اندازد نشان دهد. اما پرسش اصلی این است: مامورانی که سارا، شین و جاشوا را از بام تا شام بازجویی و آزار و اذیت کرده اند متعلق به کدام ارگان هستند؟ پاسخ، وزارت اطلاعات است. بخشی که زیر نظر رئیس جمهور فعالیت می کند و حیدر مصلحی رئیس آن بسیار به آقای احمدی نژاد وفادار است.

 

در باب شگفتی سارا

قوه قضائیه اما از چنین روندی خشمگین است. در حقیقت این یکی از همان چیزهایی است که سارا در گوشه انزوایش در زندان مجرد اوین نمی تواند درک درستی از آن داشته باشد. احتمالا اواخر هفته گذشته او با انگلیسی دست و پا شکسته ای از بازجویان خود شنیده است که محمود احمدی نژاد “رافت اسلامی” مشهور خود را به خاطر او به خاطر آورده است. اما روز شنبه در حالی که فکر می کرد پایان چوب خط انداختن هایش فرا رسیده، تازه فهمید در سرزمین عجایب به سر می برد.

درست که سارا یک نخبه دانشگاهی برکلی است و سال ها کنش گری مدنی کرده و به زاپاتیست های مکزیک کمک کرده است تا روی پای خود بایستند؛ درست است که با آغاز جنگ عراق به سازماندهی تظاهرات خیابانی علیه سیاست های بوش دوم مشغول بوده، یا در دمشق زبان عربی اموخته است تا درک شهری و اجتماعی بهتری از خاورمیانه داشته باشد اما این ها بسیار فاصله دارد با درک سیاست های نظام پیچیده ای همچون جمهوری اسلامی.

سارا هرگز نمی فهمد چرا در حالی که رامین مهمان پرست سخنگوی وزارت امورخارجه کوشید تا بگوید با “پیگیری های” آقای احمدی نژاد مقدمات آزادی سارا امیلی شورد مهیا شده، در روز آزادی اش عباس جعفری دولت آبادی به کل منکر آزادی وی شده و آن را منتفی دانسته است.

سارا چهل و هشت ساعت کامل غرق در رنج چنین درکی بود تا اینکه روز دوشنبه باز او شگفت زده شد. آقای دولت آبادی نیز رضایت داد. سارا اگر دوست ایرانی آگاه به بافت سیاسی قدرت در ایران داشته باشد بعد ها توضیحاتی در این باره خواهد شنید.

مثلا او اگر در امریکا ملاقاتی با حسین بشیریه، جامعه شناس سیاسی، داشته باشد، می تواند بفهمد که عاملی به نام “شکاف” بین حاکمان امروز ایران آن ضد و نقیض را سبب شده است و توضیحات قانع کننده ای از استاد رانده شده ایرانی بشنود.

پس از انتخابات بحث برانگیز سال 88 و گذر از فصل نخست سرکوب مخالفان که همدلی محافظه کاران را به همراه داشت، شکافی واقعی میان نیروهای جناح راست در ایران مشاهده شد. سران سه قوه معمولا در مجازات منتقدان واقعی خود متعهد هستند اما در مسائلی که احساس خطر نمی کنند جنگ علیه یکدیگر را آغاز نمی کنند. اما اینک صادق لاریجانی، رئیس دستگاه قضایی چندین بار از مواضع محمود احمدی نژاد و ادبیات وی انتقاد کرده است.

تحلیلی که شاید بتوان به سارای متعجب ارائه داد می تواند بر اساس همین شکاف ها باشد. احتمالا آقای لاریجانی دلمرده از این بوده است که چرا آقای احمدی نژاد باید پرونده سنگینی همچون جاسوسی یک امریکایی را روی میز وی بگذارد و بعد بخش دراماتیک آن یعنی آزادی وی را به نفع خود تمام کند. از همین رو می توان تصور کرد آقای لاریجانی خواسته است تا رئیس جمهور ایران را ادب کند. او و دادستان تهران روز شنبه با منتفی دانستن آزادی سارا همزمان دو دستاورد برای خود کسب کرده اند، نخست تاکید کرده اند که دستگاه قضائی محلی برای کسب نام و نشان برای آقای احمدی نژاد نیست. دوم اینکه با پس زدن درخواست وی عملا به بی اعتباری جایگاه وی کمک کرده اند.

اگر سارا روزی در آمریکا به این سئوال بیندیشد که چرا پس از چهل و هشت ساعت نظر دستگاه قضایی ایران مثبت شد، دو پاسخ می توان به او داد. یا اینکه یکی از لابی های ناشناحته و منحصر به فرد سران جمهوری اسلامی رخ داده است؛ مثلا اینکه در این میان رئیس بیت رهبر جمهوری اسلامی با رئیس دفتر صادق لاریجانی تماس گرفته تا به او گوشزد کند نظر آیت الله خامنه ای روی آزادی سارا است، و یا اینکه اقدام دستگاه قضائی خودخواسته بوده است تا به دولت آمریکا گوشزد شود مسئول آزادی خانم شورد نه محمود احمدی نژاد بلکه دادستان تهران است.

سارا همچنین می تواند تمام عمر، شگفت زده- یا شاید مفتخر- باشد که نیم میلیون دلار رقم وثیقه تعیین شده برای او بوده است. رقمی که همزمان با اعلام خبر آزادی سارا تیتر نیویورک تایمز و لس انجلس تایمز بود. به نظر می رسد مبلغ این وثیقه چنان بالا بوده است که سردبیران آمریکایی مشتاق شده اند چند سانتیمتر از تیتر خود را برای نمایش عدد 500000 دلار اختصاص دهند. امری که باز در داخل ایران که سرانه شهروندان بسیار نازل تر از آمریکایی ها است، چندان شگفت انگیز نیست. شیوا نظر آهاری دختر بیست و شش ساله درست با همین وثیقه روز یکشنبه در مسیر آزادی قدم گذاشت.

 

بی پناهی

هیلاری هاوارد نویسنده نیویورک تایمز ماه گذشته در سالگرد دستگیری این سه آمریکایی با نورا شورد مادر سارا پیرامون حال و هوای وی پس از بازداشت دخترش گفتگو کرد. نورا  که پرستار است می گفت که پس از شنیدن خبر برای دو ماه گیج بوده است.

پس از آن کل زندگی اش را تعطیل و کار و شغلش را رها می کند تا به مینه سوتا برود و با مادر شین زندگی کند. دو ماه بعد از آن، سیدنی مادر شین نیز شغلی را که برای هجده سال ان را اداره کرده است رها می کند.

الکس برادر جاشوا که در سوئد زندگی می کند نیز به نیویورک تایمز گفته بود: “امکان نداشت چنین  اتفاقی برای آدم هایی خوبتر از این سه تن رخ دهد، این ها آدم هایی هستند که به راستی می خواهند جهانی را که در آن زندگی می کنیم بهبود بخشند، شین ژورنالیست است، سارا یک معلم و جاشوا طرفدار محیط زیست.”

در داخل ایران این سه امریکایی، بخت بالایی برای جلب همدردی نداشتند. حمایت از یک زندانی که شهروند “شیطان بزرگ” نامیده می شود هزینه بالایی دارد. کنش گران مدنی خارج از ایران نیز میل چندانی برای جمع اوری امضا و طومار در حمایت از سارا و هم قطارانش نشان ندادند. در فیس بوک به سختی می شد کلامی از ایرانیان در حمایت از این سه بیگناه دید. برخی از روشنفکران خارج از ایران نیز که به مسائل خارجی علاقه مندند اغلب گوش به زنگ اند تا اسرائیل شهروندان دیگر کشورها را بکشد و  در ملامت آن بیانیه بنویسند و عکس های پروفایل فیس بوک خود را در حمایت از فلسطین تغییر دهند. وقتی مادران این سه امریکایی به دیدار فرزندان خود آمدند بیشتر بحث ها پیرامون حجاب آن ها بود. یکی از دوستانم می گفت سارا و دوستانش در این یکسال به معنای واقعی بی پناه بودند. الهه امانی، فعال حقوق زنان و حقوق مدنی از معدود ایرانی هایی بود که مادر سارا را تنها نگذاشت و مصاحبه ای طولانی با وی کرد.

باری، سارا به زودی به آمریکا بازخواهد گشت. شاید دیگر هیچ وقت هوس نکند به سرزمین پارسیان پای بگذارد و حتی گذر از خاورمیانه را نیز فراموش کند. با این حال می توان حدس زد او بیش از اینکه ترسیده باشد متعجب است. او پس بازگشت به میهن باید همچنان غصه جاشوا و شین را بخورد. همان ها که باید در سرزمین عجایب منتظر و شگفت زده بمانند.