هر چه عمر زمامداری آقای سید علی خامنه ای،دراز تر می شود و سیاهه شکست های وی طولانی تر،جنس هم نشینان وی نیز بیشتر تغییر می کند و دون صفتان و بی مایگان بیشتری گرد او جمع می شوند.و این عاقبت مردی ست که چنان بر اسب قدرت تاخت که برایش کس باقی نماند جز آن امام جمعه که مزخرف می گوید و آن صاحب دستمال که به مقام حافظ توهین روا می دارد تا به خامنه ای و نماینده اش، شریعتمداری، بگوید مشترک کیهان است.
نمی دانم سید علی خامنه ای، پس از جلسه ای شعرخوانی که«اختیارش»با«قزوه»نامی بود و وی را«به شدت خنداند»، سرخوش از اینکه کسی«کربلای» او را «نمازی» خوانده که «پایانش نیست» این را هم به یادآورد که «فیض»نامی،«با افزودن مصاریعی از خود به مصرع هایی از حافظ» فرمایش کرده است که:
سال های دل طلب جام جم از ما می کرد/بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم!
یا نمی دانم وقتی شنید به دستور یک فرمانده بسیج، روی تخته سنگی که او در سفری به کرمان روی آن نشسته، تابلوی یادبودی نصب کرده اند،یا «قدمگاه»او در روستایی در استان کردستان،به ابتکار بادمجان دور قاب چینی دیگر،به«یک مجموعه یادمانی»تبدیل شده،و یا امام جمعه ای خبر از آن داد که وی «با امام زمان دیدار داشته ولی او را نشناخته» و مصباح یزدی،از«سیم کشی»او به «امام زمان»گفت، …. باورش شد یا به اندیشه فرو رفت و از خود سراغ آن «من» گرفت که روزگاری هم نشنیانش از جنسی دیگر بودند؛منی که هنوز«مشترک کیهان»شریعتمداری نبود و قرار نبود کسی به نمایندگی از سوی او بگوید«امروز ملاک حقانیت هر حزب، شخصیت، روحانیون و امت، بستگی به میزان پیوستگی» با خامنه ای دارد.
اینها را نمی دانم اما این یکی نیک می دانم که آدمی در جوار دونانی از این دست،محکوم به دون شدن،از آنان شدن و مانند آنان شدن است که می گویند «بگو هم نشین ات کیست تا بگویم تو کیستی.»
و کار بدین جا که رسد، سعدی را باید بازخوانی کرد که :
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری