جنبش سبز علیه خامنه ای

سامان رسول پور
سامان رسول پور

معترضان بار دیگر در تهران و چند شهر بزرگ دیگر قدرت نمایی کردند. بار دیگر  خیابان ها شاهد حضور مردمی بود که نشان دادند،  هنوز جنبششان زنده است. هنوز در صحنه اند و حضور مجددشان  در خیابان ایجاب می کند که بار دیگر اوضاع بازتعریف شود.

از خیابان تا ترک خیابان
بعد از انتخابات سال ۸۸، نخستین اعتراضات خیابانی  در ۲۳ و ۲۴ خرداد شکل گرفت. ۲۵ خرداد عظیم ترین تظاهرات معترضان بود و اعتراضات روز عاشورا، به نوعی خشن ترین و خونین ترین تظاهرات. و بالاخره اینکه  ۲۲ بهمن پارسال به نوعی آغازی برای پایان اعتراضات خیابانی جنبش سبز بود.
استراتژی حاکمیت در یک سال و نیم گذشته این بوده که خیابان را از جنبش و معترضان بگیرد. برای این کار، هزینه های زیادی به معترضان تحمیل کردند. تعداد زیادی را کشتند. بازداشت کردند. سرکوب کردند. آنها تصورشان این بود که اگر سرکوب ها را افزایش دهند و نیروهای بیشتری به خیابان بیاورند، می توانند فاز اعتراضات خیابانی را از مخالفان بگیرند. آنها فکر می کردند که اگر جنبش را بتوانند در خیابان مهار کنند، عملا  آن  را مهار کرده اند و با خیال آسوده تری می توانند اوضاع را کنترل کنند.
آنسوتر، رهبران جنبش هم به مرور تاکتیک های خود را عوض کردند. کار به جایی رسیده بود که عملا موسوی و کروبی نمی توانستند از خانه خارج شوند. بیشتر اطرافیان آنها بازداشت شده بودند. احکام سنگینی برای فعالان سیاسی صادر شده بود. بازوی تبلیغاتی حکومت بدون وقفه اعتماد بنفس جنبش را نشانه گرفته بود. در یک بازه زمانی، عملا جنبش سبز با خیابان وداع کرد. در چنین فضایی بود که مسئولان سیاسی و امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی مدعی شدند که جنبش مرده است. جنبش مهار شده. خطر دفع شده. آنها می گفتند ولی  می دانستند چنین نیست. آنها چیزی را از بین نبرده بودند. تنها کاری که کرده بودند این بود: صدا و تصویر مردم در خیابان شنیده نشود. دیده نشوند. اما جنبش زنده بود؛ در جای دیگری غیر از خیابان نفس می کشید.
 بدنه جنبش در یک سال و نیم گذشته، عمدتا به کودتای انتخاباتی اعتراض کرده. بیشتر اعتراضات متوجه شخص احمدی نژاد و دولت او بود. حتی اگر علیه رهبر جمهوری اسلامی شعار سر داده می شد، به دلیل حمایتش از محمود احمدی نژاد بود.

امواج ضد دیکتاتوری در خاورمیانه
اتفاقی که در تونس و مصر افتاد و در جاهای دیگر هم جرقه هایش زده شد، مستقیما روی همه جنبش های دموکراسی خواهانه در خاورمیانه تاثیر گذاشت. دنیا شاهد پیروزی دو ملت بر دو دیکتاتور بود. شاهد کمپینی که ملت های خاورمیانه علیه دیکتاتورها به راه انداخته اند. پیروزی ملت ها بر دیکتاتورها، مشوقی برای همه جنبش های منطقه بوده است. خاورمیانه در حال بازتعریف خود است. در حال اصلاح خود. مرحله اول گذار به دموکراسی، عبور از دیکتاتور ها است. این نقطه مشترک همه اعتراضات اخیر است. چیزی که به سرعت به الگوی همه ملت ها  تبدیل می شود. به یک فرهنگ. ملت های خاورمیانه، برای رهبرانی که برای رای مردم، برای اراده  و انتخاب مردم احترام قائل نیستند، پیغامی دارند: خاورمیانه دیگر تحمل دیکتاتور ها را ندارد. خاورمیانه دیگر جای امنی برای دیکتاتورها و مستبدان نیست. و این فضا، همه گفتمان های اصلاحی دیگر را که بدون درگیر شدن و یا گذار از دیکتاتور می خواهند مطالباتشان را به پیش ببرند، با چالش مواجه کرده یا می کند.

فراخوان ۲۵ بهمن
میرحسین موسوی و مهدی کروبی درست در چنین فضایی برای تظاهرات فراخوان صادر کردند. آنها هدف خود از انتشار این فراخوان را حمایت از مبارزات ملت های مصر و تونس اعلام کردند. علیه دیکتاتورهای خاورمیانه. آنها گفتند که مردم هیچ نوع دیکتاتوری را نمی خواهند. و این نقطه مشترک ملت های خاورمیانه است. به عبارتی، آنها می خواهند غیرمستقیم بگویند که در ایران دیکتاتوری حاکم است و جنبش سبز در مبارزه با دیکتاتوری، خود را همراه و هم مسیر با ملت های دیگر می داند. در واقع، جنبش سبز به نوعی با مردم مصر و تونس همذات پنداری می کند. هنوز ۲۵ بهمن نیامده، حکومت دست به بازداشت های گسترده ای می زند. وزارت کشور برای تظاهرات مجوز نمی دهد. سپاه تهدید می کند که به  شدت با معترضان برخورد می کند. مهدی کروبی حصر خانگی می شود. همه می دانند که حضور یا عدم حضور مردم در تظاهرات بسیار تعیین کننده است.

بازگشت به خیابان
 ۲۵ بهمن فرا رسید. صدها هزار تن از معترضان بعد از یک مدت طولانی، بار دیگر در خیابان حاضر شدند. آنها به همه تردید ها در خصوص جنبش سبز قاطعانه پاسخ دادند. آنها بار دیگر قدرت  نمایی کردند. این حضور، و نوع حضور و شعارهایی که سر داده شد، از اهمیت زیادی برخوردار است. ۲۵ بهمن تنها یک بازنده داشت: حاکمیت. این حضور نشان داد که سرکوب ها نتوانسته مردم را خاموش کند و جنبش زنده و پویا است.
 تظاهرات ۲۵ بهمن یک ویژگی مهم داشت: مخاطب همه شعارها، شخص رهبر جمهوری اسلامی بود. معترضان در خوشبینانه ترین حالت، خواستار کناره گیری او از قدرت بودند. همه شعاریی که سرداده می شد، بیانگر این بود که بدنه جنبش سبز، اساسا بین سید علی خامنه ای و حسنی مبارک و بن علی فرقی قائل نیست و مایل است تا سید علی خامنه ای هم به همان سرنوشت دچار شود. این بی سابقه ترین خواسته ای است که در این حجم گسترده از سوی معترضان در ایران طرح می شود. دیگر خبری از شعار رای من کو نبود. حتی علیه احمدی نژاد و دولت او هم شعاری سرداده نشد. آیت الله خامنه ای محور همه شعارها بود. و این یک تغییر مهم در ماهیت جنبش سبز محسوب می شود. به عبارتی، جنبش سبز، به همان میزان که نسبت به کودتای انتخاباتی،  نسبت به سرکوب های یک سال و نیم گذشته و نسبت به عملکرد دولت احمدی نژاد اعتراض داشت و دارد، به همان اندازه یا بیشتر، علیه کارنامه و اساسا موجودیت رهبر جمهوری اسلامی اعتراض دارد. این مطالبه و این اعتراضات همه مدل های اصلاحی قبلی را که بدون درگیر شدن و گذار از رهبر جمهوری اسلامی می خواستند عمل کنند، با چالش مواجه خواهد کرد. مگر اینکه رهبر جمهوری اسلامی رفتار متفاوتی از خود نشان دهد.
 ۲۵ بهمن، اثبات کرد که جنبش سبز، یک جنبش ضد دیکتاتوری است. و این چیزی است که به حالت قبل از خود بازنخواهد گشت. جنبش سبز، پیروز ۲۵ بهمن بود. اکنون حاکمیت با یک جنبش ضددیکتاتوری مواجه است. جنبش سبز هم با حکومتی که قطعا به سادگی عقب نشینی نخواهد کرد. سید علی شاید همنوع حسنی مبارک و بن علی باشد، ایران اما دقیقا شبیه مصر و تونس نیست. همین اوضاع را پیچیده تر خواهد کرد.