از خبرهای عجب

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

گرچه خواندن خبرهای عجب از مبدا ایران برای خبرخوانان جهان در سه سال اخیر عادی شده است، اما گاه خبرهائی هست که دقایقی و یا ساعت هائی آدمی را مشغول می دارد. از آن جمله این خبر که دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی در اولین دیدار مستقل خود به سولانا گفته سخن های علی لاریجانی را قبول ندارم، دیگر این که رییس جمهور در اجلاسی زیر آرم خلیج عربی نشسته و با لبخند، وعملا سند و مدرک مهمی به دست همسایگان جنوبی داده است، کاری که می تواند فاجعه ای باشد اما دستگاه تبلیغاتی دولت ببا دروغ و تبدیل آن نام به خلیج فارس، سفر وی را تبدیل به فتح الفتوحی دیگر کرده اند.

چه جای شگفتی وقتی آقای جلیلی که برخی شک دارند در حالی که عضو شورا نیست بتواند دبیر آن باشد در اولین دیدار مستقل خود با کمیسر خارجی اتحادیه اروپا به قول دیپلوماتی فاجعه آفریده است، رییس دولت بدون نگرانی از سئوال و استیضاح مجلس در اجلاس دوحه زیر تابلو مجلس تعاون خلیج العربیه بنشیند. یعنی به همین سادگی همه آن تلاش ها برای جلوگیری از تعویض نام خلیچ فارس و کاربرد این اسم مجعول، به همین سادگی رفع شد.

هر کدام از این دو خبر را باید خواند.

البته وقتی دولت جدید بر سر کار آمد آقای علی لاریجانی با همه انتقادی که به روند گذشته پرونده هسته ای داشت اما در جائی ثبت نیست که به طرف خارجی گفته باشد که سخن های مذاکره کننده قبلی را قبول ندارم،که اگر چنین امری متداول جهانی بود سنگ روی سنگ بند نمی شد. و فقط تجسم کنید که مناقشات جهانی تا چه اندازه انبوه می شد در حالی که الان با توافق و تفاهمی تمام می شود و اگر دولتی هم عوض شد، جانشینانش به طور طبیعی همان ها را ادامه می دهند. چنان که از جمله سیاست ورزی ها و تدبیرهای سران اولیه جمهوری اسلامی یکی هم این بود که چند روزی بعد از انقلاب همین که یکی از روحانیون سخن از ادعاهای ایران بر بحرین گفت دولت اعلام داشت که جمهوری اسلامی به توافق های دوران پادشاهی متعهدست و بحرین را به رسمیت شناخته است. بر همین منوال بود که صدام نتوانست لغو قرارداد 1975 را از جمهوری اسلامی بخواهد. و باز بر همین منوال طلب ها و سرمایه گذاری های خارجی دوران پادشاهی تحویل جمهوری اسلامی داده شد. حالا چگونه باید سخن دبیر جدید شورای امنیت ملی ایران را به گوش دنیا رساند، بی آن که تعجبی بدان دست دهد.

نه تمام گروهی که در دولت فعلی بر سر کار آمده اند بلکه تا این جا می توان گفت که آقای احمدی نژاد حتما معتقد به تولید مدام عجب است و برای این کار برنامه هر روزه دارد بی توجه به مصلحت ها. دستگاه عجب سازی وی از جمله بر بنیاد این اصل بنا می شود که می توان با تبلیغات این عجب ها را به غرور ملی تبدیل کرد. وی در بازگشت به روش ها و هنرهای اوایل انقلاب، چنان که به صراحت در مبارزات انتخاباتی اش وعده داد و کس نشنید، فرمان را برگردانده به دوران عجب. به دورانی که هر روز خبری شگفتی ساز از ایران می رسید. مگر نه که لوموند فردای تشییع جنازه سه میلیونی آیت الله خمینی نوشت “آخرین شگفت آفرینی مردی که ده سال برای دنیا شگفتی ساخت”. احمدی نژاد بر همین اساس در همین دو سال و نیم است که این را تسری داده که نفس کار خارق عادت مثبت است.نفس شگفتی زیباست و نفس شگفت زده شدن دیگران باعث پیروزی است.

اول بار که ایرانی ها نشان دادند که سیاست خاصی در برابر مسائل چهانی دارند همان زمان انقلاب بود و در گزارش های رمزی کلارک و ماموران انگلیسی و دیگران که به نوفل لوشاتو فرستاده شده بودند، درج است. این اسناد نشان می دهد که در برابر شگفتی آفرینی های ایرانیان، جهانیان به ظاهر معقول هم دست به کارهای محیر العقول زده و سخن های نگفته گفته اند. از نوشته تحسین آمیز و باورنکردنی ژیسکاردستن درباره انقلاب ایران [ که طلوع تمدنش خواند و هنوز گاهی، چپ های بدجنس فرانسوی، این تعبیر را به رخ او می کشند] تا دو هفته بعدش که رییس سازمان اطلاعات همان فرانسه برای شاه پیام فرستاد که تنها راه رهائی آن است که آیت الله را برای تفریحات از پاریس به ایتالیا بکشانیم و در آن جا به ترتیبی تیری در کنیم که چون شلوغ است و چپ ها هم از این کار می کنند، همان طور که در مورد الدومورو معلوم نشد این جا هم کمی سروصدا می شود و تمام. فرانسوی ها حتی توجه نکردند که مخاطب این پیام که قرار بود بابتش از آن ها متشکر شود، از یادآوری همان دو روزی که در دوران کودتای 28 در رم بود هنوز برخود می لرزد و شب ها کابوس می بیند. چه رسد به چنین طرح ماجراجویانه ای که یک سر آن درسرزمین مافیا و پاپ، و سر دیگرش در اسناد فرانسوی های دهن لق باشد که وقتی در کافه می نشیند رنگ لباس خواب همسرانشان را هم لو می دهند.

از همان زمان حضور رهبر انقلاب ایران در زیر درخت سیب نوفل لوشاتو بود که غربی ها دریافتند که با یک بازی نوع تازه روبرو هستند که برنامه و وسیله کشفش در کامپیوترهای وزارت دفاع شان نیست. ایشان به تهران آمد و انقلاب پیروز شد و آن ها هنوز مشغول کشف رمز بودند که خبر رسید بعد از خداحافظی پرسوز و گداز ماشالله قصاب با ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در تهران، این دفعه گروه دیگری از ایرانیان که کتاب های فلسفی در زیر بغل دارند ریخته اند به سفارت آمریکا و چشم ماموران آن ها را بسته اند. بعضی هایشان کتاب فلسفی می خوانند و برخی هم مانند خانم ماری مترجمشان گاهی از فرصت استفاده می کند و خود را برای کندن انار به بالای درخت ضلع شرقی سفارت ایالات متحده آمریکا می رسانند. آمریکا سرگرم پیدا کردن واسطه هائی برای نجات گروگان های خود بودند که شنیدند پرسروصداترین عضو شورای انقلاب که نشریه معتبر کریشن سانینس مانیتور خبر داده بود که با سازمان های اطلاعاتی شوروی ربطی دارد، گریم کرده، در پاریس به ملاقات هامیلتون جردن فرستاده ویژه جیمی کارتر رییس جمهوری رفته است. البته دوست دختر فرانسوی صادق قطب زاده بعدا در کتابی که به سبک فاسق خانم چاترلی نوشته شده فاش کرد که وزیر خارجه جمهوری اسلامی فقط هم برای آن ملاقات پنهانی به پاریس نرفته بود بلکه کارهای مهم تری داشته است. چنان که هامیلتون جردن هم آن طور که برای جیمی کارتر مبلغ سابق مذهبی وانمود می کرد فقط برای نجات گروگان های آمریکائی سفر نمی کرد بلکه وقتی با هواپیمای اختصاصی کاخ سفید به پاناما رفت فقط برای آن نبود که جلو شاه را بگیرد که برای معالجه به نیویورک نرود بلکه در عین حال لازم بود که در کنار استخر یخ بزرگی را در لیوان ویسکی خود بگرداند، و زیر آفتاب درخشان پاناما سیتی با توریخوس دیکتاتور بدنام پاناما آن قدر شنگولی کند که بفهمد که وی نظر سوئی با ملکه سابق ایران دارد که همان زمان چند صد متر آن طرف تر مشغول اسکی روی آب با فرزندان خود بود. و این همان ملاقاتی است که درش فرستاده ویژه کاخ سفید فهمید که حال پادشاه ایران هم چندان بد نیست و دو روز قبل به هوای معالجه دندان، به دستیاری فرستاده ویژه راکفلر، دمی به خمره دخترکان پانامائی زده است.

همین مقدار اطلاعات از ایرانی ها، حتی قبل از آن که خبر گیر کردن هلی کوپترهای مجهز و صد میلیون دلاری وزارت دفاع آمریکا در توفان شن به فروشنده سابق بادام زمینی برسد، گیج کننده بود چه رسد که نیمه شبی به رییس جمهور که در کاخ سفید خواب نداشت خبر دادند بین ایرانی ها که مسوولیت لجستیک عملیات روباه صحرا را به عهده گرفته اند، در صحرای پشت بادام دعوا شده و آمریکائی ها را ول کرده اند و دارند راننده یک وانت را بازجوئی می کنند که مقداری گازوئیل قاچاق کرده و از یزد به نطنز می برد. آمریکائی برای نشان دادن میزان دقت و صحت گزارش های خود از منطقه پشت بادام، در انتهای گزارش تاکید کرده بود که ممکن است راننده وانت که در همان فاصله از دست ماموران کلنل بک ویچ گریخت در حال حمله گازوئیل از یزد به نطنز باشد نه برعکس. و از این زمان به بعد مشکل کاخ سفید و تمام اجزایش این بود که رییس جمهور “پشت بادام” را نمی توانست ادا کند. در آن زمان آمریکائی ها خیلی به فن بیان اهمیت می دادند و اصلا قابل تصور نبود که چهار پشت بعد از کارتر کسی وارد همان کاخ سفید می شود که حتی واشنگتن را هم نخواهد توانست تلفظ کند.

به این ترتیب داستان پرآب چشم ایران و آمریکا در صد و پنجاهمین سال از آغاز خود همواره مشحون از خبرهای شگفتی آور بوده است تا حالا که بزرگ ترین مفسران جهان را به این فکر انداخته که داستانی که انتهایش از پیش قابل حدس و گمان است اصلا نیازی به تحلیل و تفسیر ندارد. و می توان گفت در عمر دویست و پنجاه ساله آرشیو ملی آمریکا هیچ کشور دیگر جهان چنین گزارش های وجود ندارد که این همه ضد و نقیض، و در عین حال نشان دهنده طنز و ذوق هنری باشد.


آخرین تحول عجب وقتی بود که سیا در یک پیروزی بزرگ اطلاعاتی که در پنجاه سال گذشته از این سازمان دیده نشده دریافت آن جوان سیاه مو که در تیر سال 1384 رییس جمهور ایران شد همان جوانی است که روز پنج نوامبر 1980 در محوطه سفارت آمریکا در تهران، قبل از آن که چشم بند کارکنان سفارت باز شود، با دو تا جوان سیاه موی دیگر جر و بحث می کرد و می خواست اول به سفارت شوروی حمله ببرند و گروگان بگیرند بعد به سفارت آمریکا. همان دانشجوئی که آن زمان همیشه ساکت و اخمو بود و حالا مدام می خندد. و این در حالی است که هنوز آن اختلاف بیست و هشت قبل ادامه دارد و این رییس جمهور جدید به کسانی که سرانجام حرف وی را نشنیدند و سفارت آمریکا را برای اشغال ترجیح دادند حالا می گوید آمریکائی های طرفدار غرب و وابسته وتسلیم شده … و آن گروگان گیرندگان که از کار خود چندان راضی به نظر نمی رسند در جواب محمود احمدی نژاد [که احتمال تلفظ نامش برای باهوش ترین رییس جمهور تاریخ آمریکا یعنی بیل کلینتون هم وجود ندارد] می گویند دولت بهترست مواظب مسکو باشد. و چرا این را می گویند چون که گویا احمدی نژاد از خوشحالی این که پیشنهادش قبول نشد و سفارت روسیه در تهران اشغال نشد، رفته و با جانشین برژنف دل داده و قلوه گرفته و نگرانی وجود دارد که این وسط، و در حالی که ژاندارمی خلیج فارس از دست ایران به در رفته و شده نمایشگاه زراخانه های جهان، بحرخزر هم با همه خاویار و اشپل ماهی هایش وجه المصالحه سیاست بشود.

عجب دوم

اما خبر شگفت آور دوم که به نوعی به اولین ربط هم دارد همان صدها خبری است که صدا و سیما و روزنامه های هوادار دولت منعکس کرده اند.چنین وانمود کرده اند که رییس جمهور در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس شرکت کرده است در حالی که به شهادت عکس ها و آرم بزرگ نمائی شده آن جا “مجلس تعاون خلیج العربیه” است. رسانه های داخلی عکس های دوحه را هم سانسور کنند تا معلوم نشود رییس جمهور زیر تابلوئی نشسته که روی آن به درشت [و ظاهرا به عمد] نوشته شده خلیج عربی. جالب این که در آرم رسمی شورا همین نوشته هست منتهی آن آرم دورتر از نقطه ای است که آقای احمدی نژاد نشسته، به همین جهت خلاف اصل و قاعده نوشته درشت و روشنی آورده اند بالای سر هیات ایرانی با لبخند، نصب کرده اند که دیگر جای هیچ انکار نداشته باشد.

چنین تصمیم و عملی بدون شک عقوبت دارد و اثرگذارست و خواهید دید که بزودی زود به آن استناد خواهد بود. اما خطائی چنین می توانست سهل انگاری ماموران وزارت خارجه و سفارت ایران عنوان شود و با توضیحاتی متداول برای پوشاندن حقیقت، پرده پوشی شود، اگر تبلیغات کیهان و روزنامه های هوادار دولت نبود. کیهان در سرمقاله خود همان شگردی را به کار برده که در مورد اجلاس سران بحرخزر به کار برد. آن جا هم از پیروزی بزرگ خبر داد، و خواستار برپائی چشن ملی شد. هر چه جماعت پرسیدند چه شده است که چنین جشنی لازم است گفت نفس برپائی اجلاس در تهران خبرسازست. امروز هم کیهان در عنوان بزرگ خود نوشته “اجلاس دوحه دهن کجی به آناپولیس” و به این ترتیب لبخند آقای احمدی نژاد در میان شیوخ و سلاطین عرب معنادار شده است. کیهان در سرمقاله خود هم همین مضمون را تکرار کرده و چندان حضور احمدی نژاد را در این اجلاس موفقیت قطعی دانسته که پرسیده “آیا با این اوصاف آیا ائتلافی بین کشورهای عربی با همراهی آمریکا علیه ایران شکل گرفته و یا خواهد گرفت؟! بی تردید دعوت از احمدی نژاد برای حضور در اجلاس دوحه اگرچه به مفهوم آن نیست که تمامی موانع اتحاد و یکپارچگی میان ایران اسلامی و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس به طور کامل رفع شده است ولی رخداد اخیر را می توان گام بلندی در این مسیر تلقی کرده و نشانه روشنی از ناکامی آمریکا در دور کردن کشورهای منطقه از یکدیگر ارزیابی کرد. نباید از نظر دور داشت که آمریکا در اندیشه شکست و انزوای ایران است و در این مسیر شوم از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد، اما هرگز قادر نخواهد بود مانع ظهور ایران به عنوان سمبل اقتدار اسلامی در خاورمیانه و جهان شود. جاده دشمنی با ایران هر روز باریکتر می شود”

گرچه کیهان انتظار جواب به سئوال خود ندارد اما می توان نوشت “ ائتلافی علیه ایران عملا با وجود سیاست هائی مانند دولت احمدی نژاد شکل گرفته است اما بزرگی ایران که هیچ ربطی به این دولت و هیچ دولت دیگری ندارد، مانع از آن می شود که شیوخ آمال خود را به اجرا نزدیک کنند. اما شما هر چه توانستید برای ضعف ایران انجام دادید که اگر دنیا به جیغ و تبیلغ و فریاد بود به قاعده موسولینی با لباس سرباز دشمن دستگیر و تیرباران نمی شد. اگر تاریخ سیاست با فریاد نوشته می شد و قدرت بر همین قسم تقسیم می شد هیتلر در برچسگادن خود را نمی کشت. تصویری که دیروز از ایران در چشم شیوخ جنوب خلیج فارس نقش بست تصویری کوچک نمائی شده از ایران واقعی است. تصویر کشور ترسیده از مردمان خود که ناگزیرست نام اجلاسی را که رییس دولتش در آن شرکت کرده از مردم پنهان کند. دروغ بگوید و به مردم جور دیگر وانمود کند. با این همه در ازای راه دادن خود به آن ها که با استفاده از ضعف دولت مرکزی ایران، گاز منطقه پارس جنوبی را می برند، از ادعاهایشان در مورد سه جزیره دهانه هرمز هیچ کم نمی کنند، باز در فاصله مدت کوتاهی نماینده دولت ایران به حضورشان می رود و تازه به آن ها وعده می دهد که آب آشامیدنی و گاز به آن ها بدهد. باید پرسید مگر مردم دوبی و دوحا از مردم تشنه خرمشهر و آبادان که تابستان ها ساعت ها آب ندارند، تشنه ترند. گناه میلیون ها مردم جنوب ایران چیست که با دست خالی همین بیست و پنج سال پیش از کشورشان و خانه شان دفاع کردند، حالا پاداششان این شده که آب شیرین کارونی آن ها قطع شده یا در لوله به یزد و کرمان رفته و به جایش آب شور در لوله هایشان سوار شده و قرارست دستگاه آب شیرین کن برایشان بخرند که هنوز نخریده اند، حالا آبشان را به ساکنان جنوب خلیج فارس وعده می کنید که همه چیز دارند و رشک منطقه اند.


از بین تملق گوئی های مشمئز کننده جناح راست به دولت حاضر، که در آرزوی دست داشتن در قدرت صورت می گیرد، بخوانید استدلال های حمیدرضا ترقی (مسوول کمیتة سیاست خارجة حزب موتلفه) را که با تایید کامل سیاست‌های دولت نهم در قبال برگزاری شورای همکاری خلیج‌فارس می‌گوید: «با توجه به این‌که این شورا عمدتا در انحصار کشورهای عربی حوزة خلیج‌فارس بوده است، دعوت از رییس‌جمهوری اسلامی ایران به معنای پذیرش ایران به عنوان یک عضو همسایه و همچنین پذیرش این امر است این خلیج‌فارسی هم هست که این خود به معنای عقب‌نشینی این کشورها از مواضع گذشته‌شان در قبال ایران است.»

چه صفت می تواند داد به کسی که گفته “عدم حضور ایران در اجلاس‌های پیشین این شورا موجب شده است که ایران نتواند به طور کامل از منافع ملی خود در میان کشورهای عربی دفاع کند اما حضور احمدی‌نژاد در این اجلاس، زمینه‌های دفاع ایران از حقوق و منافع ملی خود را فراهم خواهد کرد.” این به ابتذال کشاندن رقابت های سیاسی است.

در خبرها به تواتر آمده که در سال 1342 که آیت الله خمینی در زندان بود و با شورش مردم آزاد شد سپهبد پاکروان که ریاست ساواک را به عهده داشت در ملاقاتی به ایشان گفت ما از قول شما اعلام کرده ایم که سیاست چون پدرسوختگی و دروغ است ما با آن وداع کردیم. جواب این بود که “ ما آن سیاست را به شما واگذار کردیم و سیاستی می خواهیم که عین دیانت و نماز ما باشد”

پانزده سالی بعد از آن تاریخ، سپهبد به دست نیروهای مرید آیت الله اعدام شد و 42 سال بعد که عفریت قدرت در بغل مریدان آیت الله افتاد آشکار گردید که از آن سخن ها و ادعاها کدام درست است، از جمله به یادآورده شد که وقتی در زمان حیات آیت الله اختلافات درونی فراوان شد وی به صدا در آمد و گفت “من پیرمرد تا به حال یک بار نماز برای خدا نخواندم، نگوئید برای اسلام است که اختلاف داریم، بگوئید برای خودمان است، برای دنیا.