استبداد محمود احمدی نژاد در خرد کردن هنرمندان

نویسنده

» گاردین و روایت گلشیفته فراهانی از فشار بر هنرمندان ایرانی

لیزی دیویز

گل شیفته فراهانی  گفت او پس از بازی کردن در فیلم «پیکره دروغ‌ها» مجبور به ترک ایران شده است.

گلشیفته فراهانی به خوبی می داند که هنرمند بودن در تهران چقدر می تواند خطرناک باشد. اودر سال 2008  اولین بازیگرزن ایرانی بود که بعد از تقریبا  30 سال در فیلم های هالیوودی ظاهر شد. با بازی در مقابل لئوناردو دیکاپریو و راسل کرو درفیلم پیکره دروغ ها ساخته ریدلی اسکات، امیدوار بود به دلیل موضع انتقادی این فیلم در مورد سیاست آمریکا درخاور میانه در کشور خود مورد قدردانی قرار گیرد.

او اشتباه  می کرد. وقتی این هنرپیشه 24 ساله به تهران بازگشت به مدت هفت ماه  توسط مقامات جمهوری اسلامی مورد تفتیش عقاید قرارگرفت. وی به دلیل عدم کسب اجازه ازدولت برای بازی در این فیلم، به میهمان دائمی وزارت اطلاعات تبدیل شد.

سرانجام به تنگ آمد. زمانی که فیلم پیکره های دروغ منتشر شد، او در تبعید در پاریس بود. او نمی داند چه وقت ممکن است به کشور خود باز گردد.

هفته گذشته، همزمان با خشم جامعه ایرانی خارج از کشور از بازداشت جعفر پناهی، یکی از صریح الهجه ترین کارگردانان ایرانی که هنوز مقیم تهران بود، فراهانی باردیگر خشم خود را از رژیمی که منتقدان می گویند در حال سرکوب کامل آزادی بیان است، بیان کرد.

پناهی، که ازطرفداران شفاهی جنبش مخالفان دولت ایران است و به دلیل فیلم های سیاسی  خود معروف است، شب دوشنبه به همراه 16 نفر دیگر در خانه خود در تهران دستگیر شد. بسیاری از این عده آزاد شدند ولی  پناهی همچنان  در بازداشت است. گفته شده که وی در حال ساختن فیلم مستندی از تظاهرات توده ای مردم به دنبال انتخابات مناقشه انگیز سال گذشته ایران بوده است.

فراهانی، که اکنون 26 سال دارد و یک سال و نیم از زندگی اش درمیان جامعه ایرانی فرانسه می گذرد، می گوید: “ما خیلی عصبانی هستیم. جعفر یکی، و شاید تنها فیلم سازی است که هنوز در ایران صحبت می کند. بسیاری از هنرمندان [در ایران] صحبت نمی کنند چرا که ترجیح می دهند به نحوی به کار خود بپردازند. من از همه آنها قدردانی کنم  ولی جعفر تنها کسی بود که شجاعت صحبت کردن را داشت و به عوض همه حرف می زد.”

فراهانی، که از وقت خود در پاریس برای پرداختن به موسیقی، که نمی توانست در ایران بدان بپردازد، و دنبال کردن حرفه هنرپیشگی استفاده  می کند، اذعان دارد که از نقش جدید خود به عنوان منتقد در تبعید راضی نیست؛ ولی می گوید: “اقلا هیچ گلوله ای در سرت نیست و میتوانی آزادانه حرف بزنی.”

او احساس می کند تغییرات در شرف وقوع در ایران به نحوی است که اورا موظف می کند به عنوان یکی از سفیران فرهنگی آن کشورصحبت کند. او درماه گذشته، یک دست بند سبز را در زیرآستین پیراهن خود به دست کرده بود که نشانه طرفداری وی ازجنبش سبز ایران به رهبری میرحسین موسوی است. اودیروز به ژنو سفر کرد تا جایگاه خود را در هیئت منصفه جشنواره سالانه فیلم حقوق بشر کسب کند.  او می گوید: “این لحظه ای است که  مدت 30 سال در انتظار آن بودیم. ما دیگر بچه نیستیم.” او اکنون سخنگوی نسلی است که بعد از انقلاب اسلامی سال 1979 زاده شده است و از سیاست های افراطی رژیم محمود احمدی نژاد به ستوه آمده است.

فراهانی، به عنوان یک موسیقیدان و بازیگر که در کشوری مملو ازخشونت و سرکوب گسترده بزرگ شده است، با چشم های خود دیده است که رژیم ایران چگونه با هر آنکه جرات ابراز نظرو خلاقیت دارد با خصومت شدید برخورد می کند.  وی به خاطر می آورد که در دوران ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، قوانین حاکم بر موسیقی و سینما “بطور نسبی” و در مقایسه با سانسورشدید دهه 1980 آزاد تربود. او موسیقی پاپ را اولین بار زمانی که  16 یا 17 ساله بود شنید. اما او معتقد است از زمانی که احمدی نژاد در سال 2005 به قدرت  رسید همه چیز بسیار تغییر کرده است.

او می گوید: “اگر بخواهید هر کاری را که می خواهید انجام دهید، اصلا نمی توانید کار کنید. پس هنراز بین می رود و این چیزی است که جمهوری اسلامی می خواهد؛ یعنی اینکه نه هنرمندی باشد و نه هنری و در سینماها و موسیقی و همه چیز را ببندد.” آنچه برای دوستان بیشمارفراهانی رخ داد او را هم به جلای وطن واداشت.

او می گوید: “من به نقطه ای رسیدم که فکر کردم دیگر نمی توانم تحمل کنم. دیگر تمام شد.” وی با یادآوری فشارهایی که بعد از بازی در فیلم پیکره های دروغ از سوی مقامات ایران بر وی آمد می گوید: “هر چند آن دوره برای زندگی [حرفه ای] من  دوران خیلی خوبی بود و می توانستم هر کاری بکنم و دستمزد خوبی دریافت کنم، ولی تصمیم به خداحافظی گرفتم.”

هر چند فراهانی اکنون از یک آزادی “غیر قابل مقایسه” با وضعیت همکاران خود برخوردار است، ولی همچنان با میراث خلاقیت آن دوره از زندگی خود دست و پنجه نرم می کند. او گرفتار خود سانسوری است و می گوید در مکانی با 3000 مایل فاصله از کشورش هم هنوز احساس آزادی کامل نمی کند. او نگران خانواده خود است. وقتی با آنها صحبت می کند می داند که دارد با سازمان اطلاعات هم صحبت می کند.

اما او می گوید هر چند نسل او آموخته است که “هیچ گاه امید نداشته باشد” ولی او معتقد است جنبش تغییرات به زودی به نقطه غیر قابل توقف خواهد رسید. او می گوید به جای یک انقلاب دیگر او خواستار یک تکامل است، “تکاملی که آخوندها هم در آن در صلح زندگی کنند.” او می گوید “این مثل  شیشه جلوی اتومبیل است: هنگامی که کمی ترک می خورد به همه جا سرایت می کند؛ یا باید عوضش کنید یا خودش را نابود می کند. اکنون ترک اتفاق افتاده”.

 

منبع: گاردین- 7 مارس 2010