استیفن کینزر
حکومت ایران رو در روی غرب ایستاده است. بعضی ها در واشنگتن می خواهند آنان را با زور برکنار کنند. آیا باید چنین کرد؟
دولت بوش اولین دولتی نیست که با این پرسش روبرو شده. شرایط کنونی ایران مشابه آن چیزی است که نیم قرن قبل دولت آیزنهاور با آن روبرو بود. آقای آیزنهاور تصمیم گرفت مداخله کند و جهان هنوز تاوان قضاوت او را می پردازد.
حمله نظامی به ایران احتمالا همان نتایج مداخله سی.آی.ای در سال 1953 را به بار می آورد. این مداخلات در اولین نگاه موفقیت آمیز به نظر می آیند، اما کشورهای هدف را اغلب در استبداد و آشوب فرو می برد. از این غرقاب های بی ثباتی ممکن است خطراتی پدیدار شوند که به گونه ای غیرمنتظره امنیت ملی آمریکا را به مخاطره بیاندازند.
و برای این مثالی بهتر از ایران نیست. در اوائل دهه 1950، نخست وزیر محمد مصدق دست به ملی کردن صنعت نفت زد. این کار از نظر رهبران آمریکا و انگلیس غیرقابل بخشش بود و به همین دلیل او را از کار برکنار کردند.
مامور سی.آی.ای که مسئول کودتا بود، کرمیت روزولت، تشویق شد و مدال گرفت، اما از دیدگاه تاریخ این کودتا چندان موفق نبود. شاه به تخت نشست و 25 سال کشور را با خشونت اداره کرد. این فشار باعث انقلاب اسلامی شد، و گروهی از ملایان متعصب ضد آمریکایی را به قدرت رساند که منافع آمریکا و غرب را در گوشه و کنار جهان با خشونت تهدید کردند.
اکنون آمریکا با بحران اتمی ایران روبروست. اگر آمریکا در سال 1953 در ایران مداخله نمی کرد، شاید این بحران هرگز پیش نمی آمد و این رژیم مذهبی به قدرت نمی رسید. در عوض ایران احتمالا به یک دموکراسی در دل خاورمیانه مسلمان، و با پیامدهای غیرقابل منتظره ای برای تمام منطقه، تبدیل می شد.
آنان که دنبال مداخله جدید آمریکا هستند تجربه گذشته را نادیده می گیرند. برانداختن خشونتبار یک رژیم به امید روی کار آمدن یک رژیم بهتر، بازی خطرناکی است.
ایرانیان این موضوع را به خوبی می دانند. در دهه 1970 آنها اختلافات را کنار گذاشتند و برای براندازی شاه با هم متحد شدند، به این امید که هر چه به جای آن بیاید بهتر خواهد بود. اما چنین نشد. ایرانیان حالا می دانند که هرچقدر یک رژیم بد باشد، بازهم می شود صاحب رژیمی بدتر از آن شد. برای آمریکا چه رژیمی می تواند از این بدتر باشد؟ هیچ رژیمی. در صورت سقوط رژیم ایران، این کشوربه کام آشوب و هرج و مرج فرو خواهد رفت. گروههای تندرو بدون هیچ محدودیتی فعالیت خواهند کرد.
چنین ایرانی از آنچه که اکنون هست خطرناکتر خواهد بود. در صورت حمله آمریکا، ایران ممکن است در چنان هرج ومرجی فرو رود که بازگشت ملایان را آرزو کنیم.
در فضای امنیتی بشدت دگرگون شده دنیای کنونی، غرب نیازمند دیدگاهی جدید برای برخورد با ایران و سایر کشورهایی است که مخالفش هستند. قدرت های بزرگ به طور غریزی نمی خواهند رقیبانشان قوی شوند. اما امروزه دشمن اصلی دولت های قوی نیستند، بلکه دولت های ضعیف اند. دولت های قوی امنیت میآورند، اگرچه که همیشه مورد پسند غرب نباشند. دولت های ضعیف عوامل بی ثباتی هستند که برای همه بخصوص آمریکا آزاردهنده اند.
ایران و آمریکا ذاتا دشمن یکدیگر نیستند. در حقیقت آنها منافع مشترک بسیاری دارند. هیچکس نمی داند که از مذاکره مستقیم و بدون قیدوشرط چه چیز به دست می آید. اما ربع قرن است که آمریکا چنین مذاکراتی را رد کرده است.
رهبران آمریکا رژیم مذهبی ایران را نبخشیده اند. آنها باید با این مانع روانی کنار بیایند و راه رسیدن به “توافقی اساسی” با ایران از طریق مذاکره را بپیمایند. راه دیگر مداخله خشونت بار است. این راه را در 1953 یکبار آمریکا آزموده شده و نتایج آن فاجعه بار بوده است. این بار نیز بهتر از آن نخواهد بود.