یک داستان عاطفی تکان دهنده از غرب ایران

نویسنده

سکانس ابتدایی مستند “سینما آزادی” ساختۀ مهدی طرفی یک پلان سیاه و سفید از یک مراسم تدفین است. چفیه و ‏پیراهن بلند جمعیت سوگوار، بخش هایی از دیالوگ و نوحۀ متن فیلم حکایت از آن دارند که این مراسم در نقطه ای از ‏دنیای عرب اتفاق می افتد. ‏

صدای عربی روی تصویر می گوید، “خاطرات مدت ها بعد از مرگ افراد می میرند.” دوربین روی اسم قبر – سید ‏طالب نقیب السادات – می رود و سپس تصویر روی نقاشی تابلویی که به شهدای جنگ ایران و عراق اختصاص داده ‏شده است، متمرکز می شود.‏

راوی می گوید، “اینجا سوسنگرد است، یکی از شهرهای خوزستان.” خوزستان یکی از استان های عربی زبان در ‏مرز ایران و عراق است، منطقه ای که نقش قابل توجهی در میراث فرهنگی خاورمیانه داشته است. گفته می شود ‏خوزستان زادگاه کهن اولین حاکمان ایران بوده و قرن ها بعد به اولین جای پای اسلام در حکومت ساسانی ایران تبدیل ‏شده است.‏

از نظر جغرافیایی، خوزستان برای عراق مثل چکسلواکی برای آلمان در آستانۀ جنگ جهانی دوم است که مانند همان ‏منطقه، داغ غرور توسعه طلبانۀ همسایۀ خود را بر تن دارد. بنظر می رسد یادآوری خوزستان توسط طرفی معنای ‏مراسم تدفین ابتدای فیلم و در کل موضوع فیلم باشد که تاحدودی به جنگ ایران و عراق مربوط است. ‏

اما در واقع اینطور نیست. موضوع مرگ در فیلم طرفی، مرگ مردی بنام سید طالب نقیب السادات است که طرفی او ‏را نماد زندگی فرهنگی خوزستان می داند. نقیب صاحب سینما آزادی بود که در سال 1968 تأسیس شد و 37 سال ‏فعالیت کرد. این سینما امروز به ویرانه ای تبدیل شده که گفته می شود خانۀ ارواح است. طرفی برای گفتن قصۀ ‏صاحب سینما از راوی اول شخص که خود السادات است و از قبر برگشته، استفاده می کند. ‏

راوی می گوید، “بلیط های سینما مجوزی برای ورود به یک تالار رویایی بودند. خانۀ من بالای کوهی از رویا بود.” ‏مستند “سینما آزادی” علاوه بر این تکنیک از متدهای قدیمی تر نیز استفاده می کند، از جمله اینکه در فیلم از ساکنان ‏اطراف سوسنگرد که به سینما می رفتند و السادات و ظیر قاسم آپاراتچی او را می شناختند، مصاحبه می شود. ‏

سینما آزادی از جمله سینماهایی بود که در روزهای اولیۀ انقلاب به آتش کشیده شد، آتش سوزی که باعث زندانی شدن ‏نقیب شد. وقتی او از زندان آزاد شد، خوزستان را در اشغال ارتش عراق دید. گفته می شود، زمانی که عراقی ها از ‏خوزستان خارج می شدند، برای دومین بار سینما را غارت کردند و آپارات آن را دزدیدند. ‏

اگرچه نقیب سینمای خود را بازسازی کرد، اما این سینما دیگر آن نقشی را که قبل از جنگ ایران و عراق در فرهنگ ‏عمومی مردم ایفا می کرد، نداشت. او سعی کرد آن را بفروشد، اما هیچکس خریدار آن نبود. ‏

مستند طرفی نشان دهندۀ نابودی این سینمای محبوب در خوزستان و در کل ایران است. در واقع، به گفتۀ حبیب نوی ‏ساجد، این منافع غرب در نفت منطقۀ خوزستان بود که باعث شد این سینما در نیمۀ اول قرن بیستم، فیلم های انگلیسی و ‏آمریکایی را به نمایش بگذارد و به مکانی محبوب برای مردم تبدیل شود. بر اساس تحقیقات طرفی، اساسا ً بخاطر این ‏پیشینه بود که خوزستان در دهۀ 1950 حدود 36 سینما داشت، در حالیکه امروز تنها 9 سینما دارد. گفتنی است تعداد ‏سینما در کل ایران از 480 به 280 سینما کاهش یافته است. ‏

دوربین طرفی بین حضور کمرنگ تر مردم در سینما و افزایش فرهنگ دی وی دی ارتباط برقرار می کند. اما معلوم ‏است که طرفی این حضور کمرنگ تر را متوجه فیلمسازانی می داند که فراموش کرده اند مردم، سینما را مکانی برای ‏خیالبافی و فرار از واقعیت می دانند، نه مکانی که یادآور خشونت در زندگی شان باشد. ‏

نقیب با این سؤال که “اما رویاهای ما کجا رفتند؟… جنگ برای هر خانواده ای مقبره ای ساخت،” به تصمیم خود برای ‏بازسازی سینمای خود پس از عقب نشینی نیروهای عراق شک کرد. او به این نکته اشاره می کند که بسیاری از فیلم ‏هایی که پس از جنگ پخش شدند “دربارۀ جنگ و مقاومت و کشتار و خشونت بودند. اما مردم در زندگی شان شاهد ‏خشونت هایی بدتر از اینها بوده اند.“‏

طرفی 23 ساله گفته است، هدف اصلی او از ساختن مستند “سینما آزادی” ساختن فیلمی بوده است که با مردم ‏سوسنگرد، جایی که او بزرگ شده، حرف بزند و در این کار موفق هم بوده است. این فیلم با توجه به موقعیت خطرناک ‏فعلی خوزستان، یعنی نزدیکی آن به عراق اشغال شده، تکان دهنده تر خواهد بود.‏

منبع: دیلی استار، 15 نوامبر‏