خشونت علیه زنان در ایران تاریخچه ای طولانی دارد لیکن فضای سیاسی خشونت بار ۳۲ سال اخیر به بهانه حفظ ارزشهای اسلام و انقلاب، خشونتهای همه جانبه ای بر علیه زنان اعمال کرده است.
قوانین جمهوری اسلامی که مبتنی بر تعالیم اسلام است تا آنجا که توانسته حقوق مدنی و انسانی زنان را نادیده گرفته و آزادیهای فردی و اجتماعی آنها را سلب کرده است. در این مقاله سعی بر آن است تا با بررسی شماری از این قوانین زن ستیز که بر گرفته از احادیث و احکام و آیههای قران میباشد، تصویر روشنی از خشونتهایی که تحت لوای اسلام و حکومت اسلامی بر زنان ایران روا داشته شده به خواننده ارائه شود.
در جامعه اسلامی ایران نه تنها حقوق زن به صورت فردی و انسانی در قوانین جامعه به رسمیت شناخته نمیشود بلکه زن به عنوان یک عنصر و انسان تابع از پدر، همسر یا فرزندان مورد توجه قرار می گیرد؛ حتی در قوانین اساسی هم جایگاه انسانی زن کمتر مورد توجه قرار گرفته شده یعنی او را به عنوان یک مادر یا همسر مطرح کرده اند و این موضوع در قوانین جزایی و مدنی مشهود است.
بر طبق این قوانین زن موجودی است ناقص عقل و به همین دلیل نمیتواند در مواردی مانند ازدواج و اشتغال به تنهائی تصمیم گیری نماید و باید تحت نظارت و ولایت پدر یا شوهر عمل نماید.
بر طبق همه منابع اسلامی و نظر حقوقدانهای اسلامی و همچنین آیات قران و احادیث و سنتهای به جا مانده از زمان پیامبر اسلام، احکام دینی ناظر بر نابرابری بین زن و مرد هستند نه برابری آندو. بر این اساس زن و مرد در خلقت و فطرت یکسان نیستند واز این رو در حقوق و وظایف هم باید متفاوت باشند.
این تفاوت بدین معنی نیست که زن و مرد به خاطر ویژگیهای جنسی و بیولوژیکی دارای توانائیهای متفاوت هستند و از این نظر هر کدام نسبت به دیگری در زمینه ای خاص استعداد و توانائی خاصی دارد بلکه بدین معنی است که مردان به صورت جنسیت برتر و تواناتر خلق شده اند و زنان به صورت جنسیت ضعیف تر و با ناتوانیهای ذاتی کمترکه آنها را وابسته به مرد میسازد. از این رو است که در سوره بقره آیه ۳۲ آمده است :
زنان ضرورتا محتاج مورد تصاحب قرار گرفتن و امر و نهی مردانند، مردان را بر زنان افزونی و برتری است
و یا در سره نسایه ۳۴؛ مردان باید بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضی را بر بعضی دیگر برتری بخشده است
اسلام علت گناه مردان را وسوسه زنان میداند؛ منابع مختلف اسلامی در مورد وسوسه شیطانی زنان به مردان هشدار داده اند و به همین دلیل زنان گناه اغفال مردان را در بسیاری از موارد بر عهده دارند. در این زمینه آیات و احادیث نبوی زیادی موجود است از آن جمله میتوان به آیهٔ ۲۸ سوره یوسف اشاره کرد:
این از مکر شماست که مکر و حیله زنان بسیار بزرگ است.
و یا حدیث نبوی که میفرماید:
از هیچ فتنه ای که خطر ناک تر از زن و شراب باشد بر امت خویش بیم ندارم.
استناد به این احادیث و آیهها باعث شده است اگر مردی زنی را مورد آزار و اذیت قرار دهد، و حتی به او تجاوز کند، عمل او از نظر بعضی از مراجع دینی قابل توجیه و تبرئه باشد؛ همچنان که در واقعه دردناک و تکان دهنده خمینی شهر شاهد آن بودیم که امام جمعه این شهر مقصران اصلی این فاجعه را زنانی دانست که همراه خانوادههایش در باغی محصور و خارج از شهر، به قول ایشان، مجلس لهو و لهب بر پا کرده بوده اند نه کسانی که به زور وارد باغ شده و اقدام به تجاوز به زنان حاضر درانجا در مقابل دیدگان وحشت زده خانوادههایش کرده بودند.
اسلام در بیشتر زمینه ها، حقوقی برابر با نصف حقوق مردان برای زنان قائل شده است البته شایان ذکر است در بعضی زمینهها هم کمتر یا اصلا حقوقی برای زنان قائل نشده است؛ به طور مثال در مورد شهادت در دادگاه در سوره بقره آیه ۲۸۲ عنوان شده است:
دو شاهد از مردان خودتان (مسلمانان) بر آن ( وام - بدهکاری) گواه بگیرید و اگر دو مرد نبود یک مرد و دو زن از گواهان که میپسندید انتخاب کنید که اگر یکی از آنها ( زنان) فراموش کرد آن دیگری به یادش آورد.
قابل ذکر است شهادت زن در امور مهم مثل حدود شرعی و قتل هم فاقد هر گونه ارزشی است و در موارد جزیی هم زمانی قابل استناد است که توسط یک مرد تایید گردد.
ضرورت اطاعت زن از شوهر در قرآن و حدیث بارها مورد تاکید قرار گرفته؛ در سوره نسا میخوانیم:
زنان شایسته آن هستند که مطیع و به حفظ در نهان وخویشتنداری هستند و زنانی که از نافرمانیشان نگرانید باید نصیحتشان کنید و سپس از خوابگاهها از آنها دوری کنید اگر لازم افتاد آنان را تنبیه کنید.
در پایان باید خاطر نشان کنم احکام و احادیثی که ذکر شد تنها بخشی از اصول زن ستیز هستند و با تبعیت از این قوانین نمیتوان هیچ گاه به یک جامعه مدرن و دموکراتیک که در آن حقوق همه شهروندان برابر باشد و دلایلی همچون جنسیت دین و عقیده باعث تبعیض بین افراد آن جامعه نگردد، دست یافت چون همانطور که پیشتر اشاره شد احکام و قوانین اسلام بر پایه نابرابری زن و مرد بنا شده است و یک جامعه اسلامی اساسا با یک جامعه دموکراتیک در تضاد است.