مبارک در هواپیما، میمون در موشک

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

هفته قبل محمود احمدی نژاد تاکید کرد که ایران تا سال 1400 انسان به فضا می فرستد، ظاهرا ایشان فکر کرده بود تا سال 1400 در موقعیت قدرت می ماند و وقتی شهر شلوغ شد تشریف می برد به فضا، توضیح هم دادیم که با این وضع که پیش می رود و مصر و تونس و سودان که دوستان تا هفته قبل آقایان احمدی نژاد و خامنه ای بودند، فعلا دارند سقوط می کنند، بعید است تا دو ماه بعد چاوز و کاسترو کیم جونگ ایل و بشار اسد و ملک عبدالله و ملک محمدی هم برسر کار باشند تا محمود و آقاش بروند آنجا لنگر بیاندازند و کنگر بخورند و طبیعی است که امن ترین جا برایشان همین فضاست که البته معلوم نیست، آنجا هم خیلی بدون دردسر باشد. حدس من ظاهرا درست بود، چون سازمان فضایی ایران، که معلوم نیست در این فضای آلوده چطوری می خواهد موشک فضاپیما را از لایه آلوده تهران رد کند، گفته که اولین مسافر فضاپیمای مذکور میمون خواهد بود. حالا کلی دارم غصه می خورم که مبادا این میمون عزیز که بالاخره هر چقدر هم به ما بدی کرده، بالاخره برای خودش یک مقام و منزلتی، گیریم با کودتا، به دست آورده، ولی در این لایه آلوده فضا یک دفعه خفه نشود، یا وقتی رسید به جو، یک دفعه جوگیر نشود و تصمیم نگیرد کره ماه و ناهید و زهره و هر چه خواهر در کرات است محو کند و فکر کند حالا که دستش به اسرائیل نمی رسد، ناهید و زهره را بیندازد توی وایتکس.

 

دامپزشکی نمی خواهیم

 

مملکت شده صاایران، هر روز بهتر از دیروز. روز به روز داریم پیشرفت می کنیم. می ترسم خدای ناکرده با این همه پیشرفت آنقدر جلو برویم که دیگر روی کره زمین جایی برای مان نماند. مدیر باغ وحش ارم گفت: “ نیازی به اداره دامپزشکی نداریم.”

 

مسکن به کمک راه می رود

 

خیلی خوش پروپاچه است، لب خزینه هم می نشیند. البته منظورم احمدی نژاد نبود، بیخودی جشن نگیرید که طرف قرار است برود حمام. از این خبرها نیست، فوقش صبح ها موهایش را با برسی، سیم چینی، اره برقی، چیزی مرتب کند. این وزارت مسکن خودش خیلی موفق بود که توانست اوضاع مسکن را به کلی راکد کند و خوشحال شود که جلو رشد قیمت ها را گرفتم، حالا قرار است با وزارت راه که روزی یکی از هواپیماهایش سقوط می کند، ادغام بشود، احتمالا در مرحله بعدی هواپیماها به جای اینکه سقوط کنند، یکراست می روند داخل ساختمانهای بلند مرتبه که درست و حسابی در آنها ادغام شوند. پیش بینی می شود، با ادغام وزارت راه در مسکن و بالعکس اتفاقات زیر در این دو حوزه رخ بدهد:

اول، چنان هواپیمائی راکد می شود که هفته ای یکی دو پرواز بیشتر صورت نگیرد.

دوم، احتمالا آشپزخانه هواپیما تبدیل به مطبخ شده آشپزخانه اوپن نداریم، در عوض توالت اوپن خواهیم داشت. بهتر است هر کسی غذای خودش را خودش بیاورد.

سوم، اگر ساختمان بیست طبقه تان یک دفعه زرتی افتاد زمین، بسرعت با برج مراقبت – که در دفتر مدیریت سابق ساختمان است - تماس بگیرید.

چهارم، وزارت اطلاعات از این به بعد دو نفر به عنوان محافظ به هر خانه ای می فرستد.

پنجم، همه ساکنان خانه ها از این به بعد مسافر قلمداد می شوند و از وقتی وارد خانه می شوند باید کمربندها را محکم ببندند، حتی وقتی که باید آن را باز کنند.

ششم، از این پس ایران به جای خانه سازی در بیروت و کاراکاس، به هواپیماسازی در این کشورها پرداخته و از این پس دیگر ایران بالاترین میزان سقوط هواپیما را نخواهد داشت.

هفتم، از این به بعد از خانه های روسی دست ساز، به جای برج استفاده می شود.

هشتم، از این پس قبل از ورود به خانه همه جا را چک کنید که یک دفعه منفجر نشود.

 

سکه طلا مبارکه مبارک!

 

براساس آخرین اخباری که نمی دانم توسط کی به دست کی رسید، حسنی مبارک همه دارایی اش را به سکه طلا تبدیل کرده. به گزارش خبرگزاری فارس یا یک جای تابناک تر، وی در هفته گذشته تمام میز و صندلی کاخ هایش را به سمساری های قاهره فروخته و فقط هم از آنها سکه طلا گرفته، حالا قرار است وقتی کل سکه های طلا به ارزش 18 میلیارد دلار رسید، آنها را بگذارد توی یک کامیون بفرستد ترکیه که شاید در رقابت با احمدی نژاد موفق شود یک امتیاز مثبت بیاورد. لامصب پولهایش را به یورو هم تبدیل نکرده یا در بانکهای سوئیس هم نگذاشته که مجبور نباشد کلی اضافه بار بدهد.

 

اف بی آی، پی اچ دی، بی ام و

 

به نظرم هر روز باید این علائم اختصاری را به مسوولان امور آموزش بدهند تا مشکل پیش نیاید. بدبختی هم یکی دو تا نیست، چهار تاست. سردار جعفری “ دستگیری یک مامور اف بی آی را تکذیب کرد.” یکی از کارشناسان اطلاعات سپاه که از پشت صحنه این واقعه خبر داده بود، برگه بازجویی مامور مذکور را جهت انتشار عمومی در اختیار ما گذاشت.

 

برگه بازجویی

النظافه من الواجبی

 

بازجو: خودتان را معرفی کنید و کلیه مشخصات خود را بنویسید؟

مامور: من هلموت همبرگر کارمند دفتر “ بی ام و” در تهران هستم.

بازجو: از کی وارد “ بی ام و” شدید و چطور به ایران نفوذ کردید؟

مامور: از 25 سال قبل وارد بی ام و شدم و از سفارت ایران ویزا گرفتم و از فرودگاه امام خمینی به تهران وارد شدم.

بازجو: علت همکاری تان با بی ام و چه بود؟

مامور: از بچگی به بی ام و علاقه داشتم و از اینکه امنیت مرا تامین می کرد خوشم می آمد.

بازجو: کلیه بخش های بی ام و را نام ببرید؟

مامور: بخش های مختلفی دارد، از جمله 2002 و 518 که قدیمی شده، و انواع 520 و 318 و استیشن و چند بخش دیگر.

بازجو: بیشترین بخش فعال تان در ایران چه بخشی است؟

مامور: بیشتر 518 و 318 در زمینه کاربوراتور و امنیت.

بازجو: آیا با اقلیت های مذهبی هم رابطه داشتید؟

مامور: بله، 18 نفر از کارکنان ما ارمنی هستند.

بازجو: علت استفاده اطلاعاتی تان از اقلیت های مذهبی چه بود؟

مامور: چون ارمنی ها اطلاعات خوبی در مورد بی ام و داشتند، ما هم استفاده می کردیم.

بازجو: آیا در مورد مراکز هسته ای ایران اطلاعاتی دارید، بطور مشروح بیان کنید.

مامور: بله، ایران یک مرکز هسته ای در اصفهان دارد که در حال حاضر 3256 یا ده هزار و سیصد سانتریفیوژ آن فعال است، یک مرکز در فاصله 62 کیلومتری قم به نام فردو دارد که مرکز پشتیبانی است و خیلی فعال نیست، سیزده یا هجده مرکز دیگر هم در پارچین و بوشهر و تهران و اراک دارد که در آنها هم 756 سانتریفیوژ یا هزار و چهارصد تایشان فعال است. تا به حال 8 کیلو و 567 گرم آب سبک 4 درصد یا چهارده کیلو آب سنگین هشت درصد تولید شده و اسامی دانشمندان هسته ای ایران را هم بلدم، می خواهید آنها را هم بگویم.

بازجو: این اطلاعات را چگونه و با نفوذ در چه سازمانهایی به دست آوردید؟

مامور: این اطلاعات را روزی سه بار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شبکه یک و دو و سه و چهار و خبر می گوید و در روزنامه جام جم هر روز می نویسند، من هم از بس شنیدم حفظ شدم. اختلاف ها هم مال همان برنامه هاست که یکدست نیستند و بر اساس آن که امپکس تهیه کرده باشد یا نودال فرق می کنند.

بازجو: آیا این اطلاعات را به مرکز تان در آمریکا هم منتقل کردید؟

مامور: اولا مرکز ما آمریکا نیست، آلمان است و ثانیا این اطلاعات را به هیچ جایی منتقل نکردم.

بازجو: اعتراف کن که مرکزتان در آمریکاست و این اطلاعات را به آنجا منتقل کردی.

مامور: نمی توانم اعتراف کنم.

بازجو: باید اعتراف کنی وگرنه بخاطر دروغ گفتن شکنجه می شوی.

مامور: من که دروغ نگفتم.

بازجو( مدارکی نشان می دهد): طبق این مدارک مرکز شما در آمریکاست، و باید اعتراف کنی.

مامور( نگاهی به اسناد می کند): ولی اینها مربوط به اف بی آی است و ربطی به بی ام و ندارد.

بازجو( می خندد و با تمسخر به او نگاه می کند.): ببین، هلموت خان! ما صد تا گنده تر از تو رو ادب کردیم اعتراف کردند که کارمند سی آی ا هستند، حالا تو به اینکه کارمند اف بی آی هستی اعتراف نمی کنی.

مامور: آخه من اصلا نمی دونم اف بی آی چی هست. باز چیزهایی راجع به سی آی ا شنیدم، ولی اصلا درباره اف بی آی چیزی نمی دونم.

بازجو: پس اعتراف می کنی که اطلاعات زیادی از سیا داری و با اونها سالها همکاری می کردی و رابط بی ام و و سیا بودی و از طریق اقلیت های مذهبی اطلاعات هسته ای برای سیا جمع می کردی؟ به اینها اعتراف کن و بگو که چه چیزهایی از سیا می دونی.

مامور: من خودم چپ هستم و از علاقه مندان جورج کلونی، از سیا بدم می آد، من می دونم که سیا سالها در جنگ ویتنام مردم رو می کشت و در ایران کودتای 28 مرداد رو انجام داد و خیلی جنایت ها کرد و در فیلیپین هم خیلی ها رو کشت و در آلمان احزاب راست رو…….

بازجو( عصبانی می شود): اوی اوی اوی….. چیه بلبل شدی؟ من اینجا دارم تو رو بازجویی می کنم که از سیا دفاع کنی، میکروفون دستت ندادم که سخنرانی می کنی. این چیزها رو خودم بلدم.

مامور: خب، من هم با سیا مخالفم.

بازجو: پس چرا با بی ام و کار می کردی؟

مامور: خوب پس با کجا کار کنم؟

بازجو: با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی.

مامور: ما با اونها هم کار می کنیم، حداقل 230 تا ماشین از ما خریدن، تمام سرویس اش رو ما می دیم.

بازجو: صبر کن بینم، صبر کن…..

مامور: بله

بازجو( پرونده اش را نگاه می کند و می خواند): ببینم، تو برای اف بی آی کار می کردی یا برای بی ام و؟

مامور: برای بی ام و

بازجو: پس ما رو مسخره گیر آوردی یک ساعته اینجا وقت منو گرفتی؟

مامور: من وقت شما رو نگرفتم. شما ساعت چهار صبح منو دستگیر کردید، آوردید اینجا.

بازجو: بیخود کردی، اینجا نوشته پی اچ دی هم داری؟

مامور: بله، من پی اچ دی مهندسی مکانیک دارم.

بازجو: پس استاد دانشگاه بودی.

مامور: نه، فقط پی اچ دی گرفتم رفتم کارخونه بی ام و

بازجو: یعنی از طریق جریان روشنفکری و اقلیت های دینی اطلاعات هسته ای رو در قالب کارخونه بی ام و از طریق نفوذ در وزارت اطلاعات برای اف بی آی جمع آوری می کردی؟ اینها رو قبول داری که اعتراف کردی؟

( هلموت همبرگر در این لحظه دیوانه شده و به امین آباد منتقل شده و پس از شش ماه با هفت تروریست ایرانی که در زندان آلمان بودند معامله شده و در حال حاضر در فرانکفورت چلو کبابی دارد.)

 

شباهت های انقلاب مصر با انقلاب های مخملی

 

شما آقای مترقی یادتان مانده یا بی وفاها یادت رفته . این همان آقاپسر موتلفه است با توجه به اینکه آقای ترقی برادر مترقی عضو هیات های موتلفه اعلام کرده که انقلاب مصر انقلاب نیست و ما هم تا حد زیادی قبول داریم که آقای ترقی از این جور حرف های نامربوط زیاد می زند. برخی شباهت های انقلاب مصر با جنبش های مخملی که در سی سال گذشته باعث آزادی بسیاری کشورها شدند را اعلام می کنیم:

مشخصه اول: “ انقلاب های مخملی عمدتا جنبش هایی است علیه دیکتاتورهاست و در حال حاضر مردم مصر مثل همه انقلاب های مخملی رفتن دیکتاتور را می خواهند.”

مشخصه دوم: “ انقلاب های مخملی معمولا در شرایطی رخ می دهد که یک دیکتاتور معمولا در جریان انتخابات قول آزادی انتخاباتی داده، کمی عقب نشینی می کند، بعد مردم به خیابان می ریزند و با همبستگی ملی دیکتاتور را از طریق مسالمت آمیز برکنار می کنند، در مصر انقلاب از زمانی شروع شد که مبارک در یک سخنرانی به مردم قول آزادی انتخاباتی داد و مردم به خیابان آمدند.”

مشخصه سوم: “ انقلاب های مخملی رهبر ندارد و معمولا توسط شهرنشینان انجام می شود و خواست آن برکناری دیکتاتور، دموکراسی و آزادی است. انقلاب مصر هم رهبر ندارد، توسط شهرنشینان آغاز شده و خواست آن به گفته نماینده اخوان المسلمین اصلا مذهبی نیست و دموکراسی و آزادی و برکناری حسنی مبارک است.”

مشخصه چهارم: “ در انقلاب های مخملی جنبش مردم خشونت آمیز نیست و با حضور میلیونی مردم همراه است. معمولا این جنبش ها از طریق شبکه های اجتماعی حقیقی یا مجازی رهبری می شود. آغاز جنبش مصر با تظاهرات مخالفان مبارک در فیس بوک آغاز شد.”
مشخصه پنجم: “ انقلابات مخملی معمولا مورد حمایت جهان غرب است. جنبش مصر از همان ابتدا مورد حمایت جهان غرب و بخصوص آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان قرار گرفت.”

مشخصه ششم: “ انقلابات مخملی معمولا از روش های عرفی و دینی علیه دیکتاتوری استفاده می کنند، در انقلاب مصر چون شبهه سوء استفاده اخوان المسلمین از انقلاب وجود داشت، چنین مشخصه ای بطور رسمی دیده نمی شود، ولی مانند جنبش سبز ایران، حضور نیروهای مذهبی علیه دیکتاتور وجود دارد.”