تقــاطع شیـطـان

سروش فرهادیان
سروش فرهادیان

جمعه شب  بیست و یکم خرداد، میان بازی افتتاحیه جام جهانی فوتبال و دیدار دوم، در حالی که ذهنم مشغول بیانیه مشترک مهدی کروبی و میرحسین موسوی برای لغو راهپیمایی روز شنبه به مناسبت سالگرد انتخابات و یک ساله شدن اعتراضات بود، شبکه سوم سیما فیلمی پخش کرد با نام “تقاطع”.

فیلمی با بازی گردانی یک “خانم خبرنگارخارجی” به نام “ملونی فرانکلین” که برای کانال برون مرزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی، یعنی پرس تی وی  کار می کند.

فیلم این خانم خبرنگار خارجی که راجع به قتل “ندا آقا سلطان” بود و در فاصله نه روز تا سالگرد به قتل رساندن ندا پخش شد، این قابلیت را داشت که چنان اعصاب هر انسان ـ نه الزاماً ایرانی ـ را به هم بریزد که غم حضورنداشتن تیم ملی فوتبال کشورش در جام جهانی به دلیل سو مدیریت دولت و برگزار نشدن راهپیمایی سالگرد انتخابات را که هیچ، حتی ناراحتی قاطی آدم حساب نشدن یک ملت را هم  به فراموشی بسپارد.

دردآوراست؛ خیلی هم زیاد، اینکه یکی از مردمان سرزمین تو- ندا آقا سلطان را می گویم- در یکی از دلخراش ترین صحنه هایی که از زمان دستیابی بشر به تکنولوژی ثبت و ضبط ، به تصویر کشیده شده، کف خیابان جان بسپارد و سمبلی شود برای سایر جانباختگان مظلوم حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، بعد یک خانم خارجی ـ لابد خبرنگار ـ تلاش کند به بهانه روشن کردن ماجرا، استدلال هایی را به زبان بیاورد یا از زبان دیگران دربیاورد که بیشتر به دیالوگ فیلم های کمدی بی مزه شبیه باشد.

خانم خبرنگارخارجی! نمی دانم چقدردستمزد برای ساختن “تقاطع” گرفته ای اما درعجبم که چگونه این موضوع برای تو قابل توجه نبود و ارزش خبری لازم برای پرداختن به آن را نداشت که در کشوری که خبرنگاران و روزنامه نگارانش برای چند و چون در مورد کمترین اتفاقی، کارشان به دویدن درمیدان مین، آن هم با چشمان کاملاً بسته تشبیه می شود، تو، خانم خبرنگارخارجی، راست راست به همه جا سرک می کشی و از تصاویر ضبط شده توسط دوربین های مداربسته بیمارستان و تصاویری که دوربین های امنیتی از خیابان ها گرفته اند تا گزارش های پزشکی قانونی و پلیس در اختیارت قرارمی گیرد و تازه مأموران  پلیس آگاهی هم ـ فکرش را بکنید ـ تو را در صحنه قتل ندا همراهی کنند و نظرات کارشناسی شان را با تو به مباحثه و مناظره می گذارند.

خانم خبرنگار خارجی ! چگونه است که رسانه های داخلی از کنکاش، گفتن، نوشتن و حتی شنیدن درباره چگونگی قتل ندا و اتفاق های بعدی و مترتب بر آن پرهیز داده می شوند، اما تو ـ خانم خبرنگار خارجی ـ می توانی با استفاده ازامکاناتی کم نظیر کارت را بکنی.

 خانم خبرنگارخارجی! آیا اجازه ندادن نهادهای امنیتی برای  برگزاری مراسم ختم ندا به اندازه دو بار سر بالا کردن آرش حجازی که بنا به آنچه در فیلمی که ساخته ای آمده است، دفتر کارش در نزدیکی محل تیر خوردن ندا بوده، ارزش خبری نداشت که به آن بپردازی. به راستی فکرش را هم نکردی که چه کسانی و چرا از انجام مراسم های قانونی تشییع و ختم ندا ضرر می کردند که از آن به عنوان یکی از سرنخ های احتمالی یاد نکردی. به چرایی این موضوع دقیق فکر کن؛ البته اگر اجازه فکر کردن داری.

خانم خبرنگار خارجی! تو که برگزار کننده امتحان میزان وارد بودن آرش حجازی به کمک های اولیه مورد نیاز کسی که تیر قلبش را شکافته -  حالا از پشت یا جلو چون از پشت یا جلو تیر خوردن ندا برای تو خیلی مهم بود – بودی، آیا این را هم می دانی که خیلی ها درهمان روز تیر زدن  ندا از امتحان های دیگر و مهم تری چون جلوگیری از تیر خوردن مردمانشان، آن هم در روز روشن، آن هم در پایتخت کشور، یا نگهداری برخی بازداشت شدگان در مکانی غیرانسانی و انجام رفتارهای دور از شأن مخلوق های خداوند، مردود شده اند؟ انصاف بده کدامیک بیشتر ارزش پرداختن و کنکاش را داشتند؛ دو بار به بالا نگاه کردن یک پزشک در آن شرایط یا چشم بستن عده ای بر اخلاق و البته هم میهنان شان.

خانم خبرنگارخارجی! آن گونه که در فیلم تاکید داشتی این موضوع که ندا از پشت تیرخورده یا جلو و حاضران بر بالین او در آن شرایط مسیر تیر را ـ تیر ـ اشتباه تشخیص داده اند یا درست، برای تو خیلی مهم است؛ اما بدان که موضوع اصلی برای مردمان سرزمین ندا از پشت یا جلو تیر خوردن جوانان شان نیست، بلکه مهم نفس تیر خوردن و تیر زدن است. مهم این است که کس، گروه و یا طرفداران ایدئولوژی ای به خود اجازه داده اند قلب جوانی از جوانان این دیار را بشکافند.

خانم خبرنگارخارجی! چقدر برخی اجزا را خوب کنارهم چیدی؛ استاد موسیقی “ندا”، دوست “ندا”، شریک آرش حجازی به عنوان پزشک حاضر بر بالین “ندا” و بسیجی متهم به تیر اندازی به “ندا”. اما یک نکته را فراموش کردی؛ بازیگران تو هر چقدر هم خوب بازی کرده باشند یا خوب از آنها بازی گرفته باشی، نام نقش اول فیلم تغییری نخواهد کرد: “ندا”. بله! “ندا” نقش اول فیلم است؛ او که چونان بازیگران توانا، تمام وجودش را درجام نقش خود سرازیر کرد و خونش را پای نقش تاریخی اش در خیابان امیرآباد ریخت.

خانم خبرنگارخارجی! شاید تو و امثال تو با تکنیک های دستمالی شده روزنامه نگاری و آنچه در کتاب های علم ارتباطات از آن با نام “پروپاگاندا” یاد می کنند، بتوانید موضوع قتل فجیع ندا و نداها را “قلب” کنید، اما با خون “قلب ندا” که بر کف خیابان ریخته شده چه می کنید؟

خانم خبرنگار خارجی! می دانی حضور آن خانم- دوست ندا - با آن شکل و شمایل در تلویزیون دولتی ایران ممنوع است؛ نه درسیما که در خیابان هم. می دانی اگر خانمی با آن تیپ و ظاهر درخیابان ها گشت بزند خانواده اش باید دعاها کنند تا او از پیچ و خم گشت های ارشاد بگذرد؟ تو با آن نگاه ـ حتماـ  دقیق که چرخیدن طبیعی سرها به اطراف یک انسان غرق در خون را شک برانگیز اعلام کردی، لحظه ای شک نکردی که چگونه و چرا مجوز پخش تصویراین خانم از تلویزیون دولتی ایران صادرشده است؟ البته این اولین بار نیست که از این جنس تیپ و ظاهر برای باورپذیر کردن حرف هایی که برای مردم ما باور پذیر نیستند استفاده می شود. مثلا همین یک سال پیش، در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، ستاد انتخاباتی رییس کنونی دولت عکس های زیادی از خانم هایی منتشرکرد که با این نوع تیپ های اصطلاحا کم حجاب که تا ماه قبل از انتخابات مورد برخورد گشت های ارشاد فعال شده در دولت نهم قرار می گرفتند، تصاویر محمود احمدی نژاد را در دست داشتند و برای او تبلیغ می کردند. باورکن سر و وضع و مدل مو و آرایش مهمانت همانند بازیگران هالیوودی بود که بر فرش قرمز راه می روند تا فیلم جدیدی را که درآن بازی کرده اند تبلیغ کنند؛ البته فرش قرمز فیلم تو ازخون بافته شده است. حتماً این را هم نمی دانی که پخش تصویر پیانویی که “استاد موسیقی” با آن می نواخت هم ازسیمای دولتی ایران ممنوع است و مقابل سازها، گلدان و صندلی و… می گذارند تا فقط صدایشان به گوش برسد. نمی دانم چه سری در صدای سازاین “استاد موسیقی” شنیده شده که تصویرآن پخش می شود!

خانم خبرنگار خارجی! به گمانم بی گناه ترین فرد حاضر درشوی تلویزیونی تو همان آقای بسیجی بود که گفتی برخی معترضان او را به عنوان قاتل ندا می شناسند؛ چرایی این موضوع را نمی توانی درک کنی، پس توضیح بیشتری نمی دهم.

خانم خبرنگارخارجی! اگرانتشار تصویراولیه  ندا به صورت اشتباهی در آن روزهای دود و خون و خشم و اعتراض، خیلی برای تو عجیب و با ارزش و مهم بود که آن را پی گرفتی بی آنکه رابطه اش با چگونگی قتل ندا را مشخص کنی، آیا پیگیری تصویر کشته شدگانی که هیچ گاه مجالی برای انتشارتصویرشان که هیچ، فرصت برگزاری یک مراسم تشییع و ختم کامل هم برایشان میسر نشد، قابل پیگیری نبود و به روشن شدن روند قتل ندا کمک نمی کرد؟ موضوع خیلی ساده است؛ سلسله قتل های زنجیره ای، در میان معترضان، در یک روزاتفاق می افتد؛ به راستی کشف رابطه این قتل ها به روشن شدن چند و چون قتل ندا کمک نمی کرد که به آن نپرداختی؟ نمی تواند پخش اشتباهی تصویر یک فرد دیگر به جای ندا به دلیل تشابه اسمی آن هم در آن حال و هوای ویژه تا این حد مهم جلوه کند و جلوگیری از انتشار تصاویر دیگر کشته شدگان نه! چگونه انتظار داری نگرانی ات از استرس مقطعی وارد آمده به همکار آن خانمی که عکس او به اشتباه به جای عکس ندا منتشر شده بود را باور کنیم درحالی که کم ترین اشاره ای به استرس های همیشگی و بی انقطاع مادر و سایراعضای خانواده ندا نکردی.

خانم خبرنگارخارجی! بد نیست بدانی در روز به قتل رسیدن ندا، کسان دیگری هم کشته شدند. یکی ازآنان اشکان سهرابی بود. نوجوانی ـ بله نوجوانی ـ با چهره ای به نهایت معصوم که او هم تیری بر قلبش نشاندند. البته نمی دانم ازجلو یا پشت، که این موضوع مورد علاقه تو است. نظر تو راجع به اشکان ودیگران چیست؟ عکس معصوم او را دیده ای؟ به تو اطمینان می دهم که خیالت از بابت اصالت عکس او راحت باشد که از ابتدا درست منتشر شده است.

خانم خبرنگار خارجی ! راستی به رسم معمول برنامه های تبلیغی تلویزیون که مثلاً دریک برنامه آشپزی مارک یک ماکارونی یا پنیر را برای تبلیغ کنار دست سرآشپز می گذارند، از شرکت تولید کننده آن آب میوه هایی که مقابل دستتان برای نوش کردن بود و نام شرکت تولید کننده اش برخلاف سایر برنامه های تلویزیون دولتی ایران خود نمایی می کرد، پولی به عنوان تبلیغ غیرمستقیم- اما موثر- کالایشان در یک برنامه پربیننده جنایی گرفته ای یا نه؟ مارک لپ تاپی هم که هی این طرف و آن طرف می بردی واضح بود؛ شاید بتوانی از آن اتفاق هم پولی بسازی.

خانم خبرنگارخارجی ! تقاطع ای که ندا درآن به قتل رسید را اشتباه گرفته ای. آدرس پستی که به تو داده اند درست است اما محتوای تقاطع را درک نکرده ای؛ یا نخواسته ای که درک کنی. گیرم که در”تقاطع”ای که ساخته ای، خون ریخته شده از”قلب ندا” را “قلب” کردی، با واقعیتی به نام بازداشتگاه کهریزک و به قتل رسیدن دست کم سه جوان معصوم ایرانی در آن بازداشتگاه یا کشته شدگان روزهای دیگر اعتراض، چه می کنی؟ چه جوابی برای نگاه های مادران جگر سوخته سهراب اعرابی ، محسن روح الامینی ، کیانوش آسا ، امیرجوادی فر، یعقوب بروایه و… داری. خیلی دلم می خواهد فیلمی در مورد کهریزک بسازی و هنر دگرگون کردن واقعیت هایت را آنجا هم به نمایش بگذاری. مطمئن هستم که از پس این کار برمی آیی؛ شک نکن.

 خانم خبرنگارخارجی! ما مسلمانان به پلی اعتقاد داریم به نام پل صراط؛ پلی در جهان باقی و متفاوت از پل های این دیارفانی. تو را تصور می کنم آن زمانی که با نوارهای «تقاطع»ای که ساخته ای به سمت این پل در حرکتی  و به تقاطعی می رسی که یک طرفش شرمندگی به درگاه خداوند است و طرف دیگرش لطف او. البته ندا و سهراب و نداها وسهراب ها هم ناظرخواهند بود؛ آیا فکر می کنی  تکنیک های روزنامه نگاری در پیشگاه خداوند بلند مرتبه کارساز خواهند بود؟

 خانم خبرنگارخارجی ! نمی دانم که زبان شیرین فارسی را بلدی یا نه؛ تاریخ ملت و کشور ندا را می شناسی یا نه. اگر به سر در سازمان ملل متحد نگاه کنی خواهی دید سعدی بزرگ - شاعر اندرزگوی ایران- صدها سال پیش، آنگاه که مردمان سرزمین تو هنوز آداب برادری و برابری و احترام به حقوق همنوع  را نمی دانستند و صدها سال پس از انتشاراولین منشور دموکراسی در جهان توسط کوروش بزرگ، سروده است:

 

 بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند / چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی

 

خانم خبرنگار خارجی ! نان در خون مردمان بی گناه ما زدن گناهیست عظیم و درعجبم که چگونه با عذاب وجدانت خواهی ساخت.

نه!«تقاطع»ای که ساخته ای، «تقاطع ندا» نبود؛« تقاطع» بود اما «تقاطع ندا» نبود. باید بگویم در تقاطعی که یک سوی آن شیطان بود و سوی دیگرش شرف و انسانیت، تو مسیر درست را انتخاب نکردی؛ خانم خبرنگارخارجی!