هلال ماه مهمتر است یا خون بنی یعقوب؟

نویسنده
سها سیفی

zahrabaniyaghob812.jpg

 

‏”راز سر به مهر” با توجه به نامه اخیری که خانواده زهرا بنی یعقوب منتشر کرده و در آن از مردم ایران استمداد ‏طلبیدند نوشته است:‏

مراجع محترم عظام که برای رویت ماه اول شوال این سو و آن سو نفرات مورد اطمینان خود را می‌فرستند و آن ‏قدر منتظر می‌مانند تا خبر موثق بگیرند، که حق عید فطر پایمال نشود و حرام خدا؛ حلال، آیا برای پایمال نشدن ‏خون زهرا بنی یعقوب هم، به عنوان یک مسلمان، این همه حس مسوولیت دارند و حاضرند برای دفاع از حق ‏خانواده ای که مدعی است مثل آب خوردن در حقش دارد ظلم می‌شود، کسی را برای کمک و پیگیری مأمور کنند ‏شاید که حقی احقاق و باطلی ابطال شود؟‏

‎ ‎مردم، خزعلی را از جزیره بیرون کردند‎ ‎

محمد نوری زاد در “گاه نوشت” از مشاهداتش در سفر اخیرش به جزیره هرمز نوشته است:‏

درجزیره هرمزم. جزیره ای که جوانان و مردمش سالهاست که تحقیرمی‌شوند. مردمی‌شهیدداده و خوب و شریف ‏وقانع. مدیرکل سیاسی استانداری هرمزگان پنج ماه پیش به من گفت: تا ده روز دیگر ما بنا داریم بازارچه مرزی ‏هرمز را راه بیاندازیم. مثل سایرحرف های مفت. اغلب مردم هرمز تحت پوشش کمیته امدادند. جزیره ای که اگر ‏یک وجبش را اجنبی ها داشتند چه ها که نمی‌کردند امروز به ارتزاق همان تحقیر ممتد مشغول است. تنها معدن ‏خاک سرخ جهان در این جزیره است. مردم دریک حرکت با شکوه فردی به اسم خزعلی را که با تبانی نمی‌دانم ‏چه دستگاهی صاحب معدن شده بود از جزیره تارانده اند. به خاطر صید چندکیلو میگو جوانان هرمزی چه خطرها ‏که نمی‌کنند. بازار رشوه توسط گشت های نیروی انتظامی‌داغ است. آنقدر داغ که به شما حالت تهوع دست می‌دهد. ‏چندنفری از جوانان هرمزی به ضرب تیر نیروی انتظامی‌از پای درآمده اند. لابد نمی‌خواسته اند رشوه بدهند. ‏

خدایا به همه مقدسات تو سوگند که من از این اینگونه تلخ نویسی خوشنود نیستم. قراربود ما به جاهای خوب برویم ‏و گلهای خوشبویی برای این مردم به هدیه آوریم. اگرچه هنوز نیز ناامید نیستیم. و براین باوریم که هرروز که ‏می‌گذرد ما یک روز به ظهور آن خوب و ناز نزدیک تر می‌شویم.‏

‎ ‎نسبت عکس قیمت نفت و آزادی در ایران‎ ‎

هادی کحال زاده در “نه چندان جدی” در مورد رابطه بهای نفت و دموکراسی در ایران نوشته است:‏

قیمت نفت با دموکراسی در ایران، با تمکین پذیری حکومت از مردم، رابطه عکس داره. هر وقت که گرون می‌شه ‏به قول عباس عبدی، اصحاب قدرت مست می‌شوند و هر کاری که دوست دارند می‌کنند و هر وقت که ارزون ‏می‌شه از آسمون توهم پایین می‌آیند. از طرف دیگر برخورداری از توان مالی بالا و پر شدن حساب های ذخیره و ‏افزایش قدرت مالی دولت و بالاتر فروختن یک ثروت، یک حس ملی و یه آرزوی ملی است، که چنانچه از اون ‏خوب استفاده بشه و سرمایه گذاری های زیر بنایی و یا بازسازی نهادهای مالی و سرمایه گذاری استفاده بشه خیلی ‏خوبه! یعنی هم می‌تونه رشددهنده باشه و هم بدبخت کننده. ‏

به گمانم اگه احمدی نژاد می‌خواهد بمونه بهتره نفت در حد پنجاه و پنج تا شصت دلار باقی بمونه، همانطوری که ‏بدرستی هم دکتر نیلی اشاره کرده، به نظرم دولت اگه صرفا بتونه با هزار مکافات خرج خودش رو بده خوبه، ‏چرا که هر گونه اضافه ی بلند پروازی مجدد و تخریب بیشتر اقتصاد رو بدنبال خواهد داشت. دولت احمدی نژاد ‏رویای ترین ایام درآمد نفتی ایران رو بر باد فنا داد. الان ایران حداقل بایستی بین صد تا صدوسی میلیارد دلار ‏ذخیره ارزی می‌داشت. که هم قدرت مالی بالای بود، یعنی یک سوم ‏GDP‏ بود و هم تورم مهار شده و رشد ثابت ‏اقتصادی حداقل نه درصدی می‌داشتیم. ‏

‎ ‎پدافند غیرعامل یعنی چی؟!‏‎ ‎

‏”از پشت یک سوم” که جمله‌ “پدافند غیرعامل صلح‌ آمیزترین شیوه دفاع است” را بر روی قبض‌های موبایل دیده، ‏نوشته است: ‏

پـدافنـد برای منی که سواد درست و حسابی ندارم و یه خانوم خونه‌دار هستم، که تموم فکر و ذکرم اینه که دو ‏ساعت زودتر برم توی صفِ بقالی تا بتونم دو تا دونه شیر شیشه‌ای سوبسیدار ( البته اگه هنوزم هم باشه چون من ‏از توزیع این شیرها خبر ندارم) بخرم و گرون شدن گوشت و مرغ و نون و سیب‌زمینی و کره و مربا، دیگه هوش ‏و حواس برام نذاشته یعنی چی؟! ‏

نمیدونم بر اساس چه معیار و مبنایی روی میلیونها قبض موبایل، شعاری نوشته میشه. آیا واقعاً گروهی بررسی ‏کردند که این شعار مناسب این روزها و فضای جامعه است یا همینجوری بینی و بین‌الله و بطور کاملاً دیمی‌و ‏تصادفی یه چیزی نوشته میشه تا توی قبض‌های تلفن هم یه شعار اخلاقی داشته باشیم. حالا که دیگه جنگ هم نیست ‏تموم در و دیوار کوچه و خیابون، مدارس، مساجد، اداره‌، شرکت، کارخونه، مترو، ایستگاه اتوبوس، بنرهای ‏تبلیغاتی و… پُر شده از واژه‌هایی که یه سرش به مرگ و کشتن و کشته شدن ختم میشه. از همون صبح که از خونه ‏میزنیم بیرون، فضای شهر، یه فضای کاملاً تیره و خاکستریه که تموم انرژیهای منفی رو به آدم منتقل میکنه. ‏شهری بدون رنگ. بدون خنده. بدون انرژی‌های مثبت و شعاری اخلاقی خوب و قشنگ. بدون تنوع و بدون دیدن ‏آدمهای بشاش و خنده‌رو. ‏

‎ ‎می‌خواستیم بانک‌ها و وزارت اقتصاد را هدایت کنیم‎ ‎

‏”بهمن احمدی امویی” گزارش پرو پیمانی درباره بازار و نقش آن در وقایع انقلاب و پس از آن دارد که خواندنی ‏است. در شروع این نوشته چنین می‌خوانیم:‏

برخی از بازاری ها هم بر این باورند که دیگر بازار با آن یکپارچگی و انسجام و استقلاش وجود ندارد و خرده ‏بازاری های پیش از انقلاب که خود را به قدرت رساندند و از امکانات آن فقط برای خود نه نهاد بازار استفاده ‏کردند، اینک سمبل بازار شده اند. روند امتیاز هایی که بازاریان از قدرت نوپای ایران اسلامی‌گرفتند از همان ‏روزهای اول تشکیل شورای انقلاب شروع شد و تا مجلس ششم هم ادامه پیدا کرد. مجلسی که نمایندگانش خود را ‏بهترین مجلس پس از انقلاب می‌دانند. بازاریان پیوند خورده با قدرت در این مجلس قانون نظام صنفی را توانستند ‏به نفع خود تغییر دهند. هاله ای از ابهام همواره از بازاریان ایران پدیده ای ساخته، که در این فضای پر ابهام هر ‏چیزی در باره آنها می‌توان گفت. ‏

این روزها حول بازاریان، بنیانگذار هیات های مذهبی که جمعیت موتلفه از دل آن بیرون آمد و بعدها با قدرت گره ‏خوردند، هاله ای از افسانه قدرت سیاسی و اقتصادی وجود دارد که نه می‌توان آنها را رد کرد و نه تائید. خاموشی ‏در گفتگو با من می‌گوید : “هدف ما این بود که با گرفتن اتاق بازرگانی پایگاهی برای کمک به وزارتخانه ها و ‏وزرای دولت انقلابی ایجاد کنیم و از انجا بانک ها، وزارت بازرگانی و وزارت اقتصاد را هدایت کنیم”. ‏

‎ ‎سه روز به نبرد نفسگیر‎ ‎

سیامک دهقانپور در “راهروهای کنگره” از آخرین روزهای باقیمانده به انتخابات آمریکا چنین خبر داده است:‏

چهار روز به انتخابات آمریکا؛ نبرد نفس گیر میان باراک اوباما و جان مک کین بر سر جلب آرای حدود چهارده ‏درصد رای دهندگان مردد به اوج خود می‌رسد. مک کین امروز برای دومین روز پیاپی در ایالت سرنوشت ساز ‏اوهایو تلاش می‌کند پیشتازی شش درصدی اوباما در نظرسنجی ها را خنثی کند. در تاریخ آمریکا هیچ ‏جمهوریخواهی بدون پیروزی در اوهایو به ریاست جمهوری دست نیافته است. اقتصاد و امنیت ملی محور جدال ‏های انتخاباتی در این روزهای منتهی به چهارم نوامبر است.‏

مایک مک کانل، مدیر اطلاعات ملی آمریکا، می‌گوید رئیس جمهور بعدی آمریکا با مجموعه ای از چالش ها در ‏سیاست خارجی از جمله ظهور گروههای تروریستی جدید و قدرتمندتر و رشد فزاینده ی اقتصادی کشورهایی ‏چون چین روبرو خواهد بود. در پایان ماه اکتبر هستیم و برای غافلگیری ماه اکتبر و اقدامی‌که به تغییر روند ‏موجود در انتخابات منجر شود کمی‌دیر شده است اما، براک اوباما و جان مک کین بسیار با احتیاط چهار روز ‏منتهی به انتخابات را زیر نظر دارند. با نزدیکتر شدن رقابت ها میان مک کین و اوباما نظرسنجی جدید ‏آسوشیتدپرس نشان می‌دهد که از هر هفت رای دهنده هنوز یک نفر تصمیم نگرفته است به چه کسی رای بدهد. این ‏نظرسنجی مدعی است این افراد به احتمال زیاد سفیدپوست هستند و گرایش لیبرال ندارند.‏

‎ ‎همه با هم دعوا دارند‎ ‎

‏”محمد آقازاده” که دوران نقاهت را سپری می‌کند از اوضاع نابسامان اجتماعی گلایه مند است:‏

این روزها که سرم گیجه می‌رود و باید در خیابان و کوچه و پس کوچه ها آرام راه بروم، مراقب باشم زمین ‏نخورم.بگذریم از اینکه همه عمرم زمین خورده اما دستی نبود کمکم کند روی پای خودم بایستم؛می‌بینیم راننده ها ‏چقدر بد و عصبی رانندگی می‌کنند. ویراژمی‌دهند. همه با هم دعوا دارند. به هم تنه می‌زنند. موتور سوار ها آدم را ‏می‌ترسانند.رعایت هم را نمی‌کنیم.دولت رعایت مردم را نمی‌کند و مردم هم رعایت هم را. دلم کمی‌آرامش ‏می‌خواهد و مهربانی. ‏

‎ ‎به کمک مک‌کین بروید!‏‎ ‎

بهمن هاتفی در “پله برقی” که شاهد مناظره ای تلویزیونی درباب انتخابات آمریکا بوده است، با توجه به اظهار ‏نظر یکی از تحلیلگران، دولتمردان ایران را به ایجاد تشنج فراخوانده تا این افزایش سطح تشنج، به کمک ‏جمهوری خواهان بیاید:‏

امروز در خبرها شنیدم که نظر سنجی‌ها نشان می‌دهد که اوباما کاملاً از مک‌کین جلو افتاده و مثلاً واشنگین‌پست ‏خبر از اختلاف هشت درصدی آنها می‌دهد. بیش از پنجاه درصد از مردم ایالات متحده در این نظرسنجی الویت ‏اصلی خود را مسائل اقتصادی اعلام کرده‌اند و فقط هفت و هشت درصد مردم از مبارزه با تروریسم و جنگ در ‏عراق بعنوان مسائل اصلی نام برده‌اند. چند شب پیش در برنامه‌ سیاسی “این هفته” در بی‌بی‌سی، مفسرین این ‏برنامه معتقد بودند که کار تمام شده است و به احتمال قریب به یقین اوباما برنده انتخابات خواهد بود. وقتی مجری ‏‏(اندرو نیل) پرسید که “هیچ شانسی برای برای مک‌کین قائل نیستید؟”، کارشناس برنامه، دایان ابوت که نماینده ‏مجلس عوام نیزاست، جواب داد که فقط “ایران” می‌تواند مسیر را عوض کند.‏

فقط یک هفته تا انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا باقی است و افراطیون در ایالات متحده به شدت به شعارهای ‏‏”هسته‌ای” و “ضد اسرائیلی” ایران نیاز دارند. یک نفر به گوش احمدی‌نژاد یا دیگر مقامات برساند که دارد دیر ‏می‌شود (اگر دیر نشده باشد)، دست بجنبانید، غفلت موجب پشیمانی است، جماعتی متنظر شما هستند و روی ‏اقدامات شما حساب باز کرده‌اند. فرصت مناسبی است تا دوباره در بوق شوید، آنرا از دست ندهید.‏

‎ ‎گوهر ناشناخته!‏‎ ‎

‏”یک لیوان چای داغ” پس از کشف محمود طالقانی و مهدی بازرگان در میان رهبران دینی وسیاسی ایرانی، اخیراً ‏امام موسی صدر را یافته ودرباره‌اش نوشته است:‏

سید محمود طالقانی که از پانزده سال گذشته که شناختمش و کتاب‌های نایابی را در باب جزییات زندگی‌اش خواندم ‏عاشقش شدم و هر چه جلوتر رفتم ذره‌ای از احترامم به این روح بزرگ و آزاده و پرمدارا کاسته نشد. افسوس که ‏خیلی پیش از آن که حلال مشکلات اساسی باشد از دست رفت. مهدی بازرگان دومی‌بود که از قبال طالقانی او را ‏شناختم و نمونه بی‌مانندی از اخلاق و اصول‌گرایی و میانه‌روی در سیاست ورزی برایم شد. بازرگانی که جوانان ‏انقلابی آن سال‌ها تازه تازه ارزش منش و روش او را درک می‌کنند و می‌کوشند مثل او باشند. ‏

امام موسی صدر را دیرتر از این دو کشف کردم و واقعا برایم عجیب است که چنین گوهری در جامعه ایرانی این ‏چنین ناشناخته مانده است - و البته می‌دانیم چرا قرار است ناشناخته بماند-. اولش قصه‌های پراکنده‌ای می‌شنیدم و ‏بعد امکاناتی دست داد تا بیش‌تر در موردش بخوانم و بشناسمش. “عظمت خردکننده” تنها صفتی است که می‌توانم ‏او را با آن توصیف کنم. عظمتی که عجیب با نرم‌خویی و تدبیر گره خورده است و درست در جایی که زمینه‌اش ‏را داشت - عروس خاورمیانه - بارور شد. ‏

‎ ‎انتخاب کردن، دشوار است‎ ‎

هوشنگ دودانی در“روزنه” انتخاب کردن شهروندان در میان پیشداوری در مورد رهبران‌شان را موقعتی دشوار ‏می‌داند. او نوشته است:‏

مبارزه انتخاباتی دراز مدت درون حزبی و برون حزبی، خیابانی و رسانه‌ای، در آمریکا یاریگر شهروند برای ‏انتخاب ‏‏نامزد دلخواه خود است. در روزهای پایانی کارزار انتخاباتی گرایش‌ها روشن تر می‌شود و می‌توان به ‏گمانه زنی ‏‏در باره نتیجه انتخابات نیز پرداخت. در گمانه زنی ها اوبامای دموکرات برتر از مک‌کین جمهوریخواه ‏برآورده ‏می‌شود. و من بر سر ایمان خویش ‏می‌لرزم. ‏

لرزه از چگونگی بازیگری پیشداوری ها در گزینش آدمیزادگان. بازیگری که بدرستی هم نمی‌دانم چگونه ‏همه ‏‏انسان ها را به بازی می‌گیرد، به جز تو را، که خواننده این نوشته هستی، و من را، و صد کم است هزار ‏البته ‏‏رییس جمهور ایران محمود احمدی‌نژاد را. همه انسان ها اسیر پیشداوری هستند به جز ما سه نفر. به جز ‏من، ‏به ‏جز تو و به جز او. تو و اویی که به هنگام خواندن این نوشته من می‌شود و پیش خود از هر گونه اتهام بری ‏است، ‏حتی ‏اتهام داشتن پیشداوری و تصمیم گرفتن بر پایه پیشداوری.‏