حکومت اوباش

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

باز تازیان و مغولان می تازند. گنج های  جوان راتاراج می کنند. حاملان فرهنگ ایرانی را می درند. اجدادشان فرش گلستان را هزارپاره کردند و کتابخانه ها رابه آتش کشیدند؛ اینان قلب هائی راکه بانام ایران می تپد نشانه می روند ودهان هائی را که سرودای ایران می خواند خرد می کنند.

چهل روز از شلیک به قلب ندامی گذرد. گویا تک تیراندازتازیان درست قلب ایران را نشانه رفته است. تصاویرندا را ببینید. زندگی کوتاهش را مرور کنید. او نمادایران و فرمانده سپاه ایران نو بود که با سلاح لبخند به فتح جهان می رفت.

تصویر قاتل او رابنگرید. آن را کنار شریعتمداری و طائب و مرتضوی و سالک وجنتی و مجتبی… قرار دهید. با بیابان گردانی روبرو می شوید که جامه شهری به تن دارند. همه مردان جمهوری اوباش.

حوادثی که درهفته اول مرداد به چهلمین روز خودمی رسد وآن را به یکی از تاریخی ترین تابستانهای ایران تبدیل می کند، منشوری است که درآن می توان وجوه مختلف جامعه ای را دید که دری ک سویش کودتاچیان، حکومت با تازیانه را پیش می برند و آنهم به نام خدا. در سوی دیگرش جان های شیفته ای که خدا را دراوراق گل سرخ می جویند و برسجاده سبز نماز می گذارند.

نبردکنونی ایران در عمیق ترین لایه هایش برسراین است: حکومتی طالبانی با تکیه بر توده مذهبی یا حکومتی امروزی با پشتوانه بخش مدرن جامعه.

چهل روز پیش ، بخش طالبانی برای یکسره کردن کار دست به کودتائی انتخاباتی زده، گمان می برده که اگر با مقاومت روبروشود، سران رادستگیر و بدنه اجتماعی را مرعوب می کند. طراحان نقشه طالبانی- روسی  مانند هر جامعه استبدادی دیگر نمی توانسته اند از آتش زیر خاکستردر بین

“پائینی ها” و شکاف در میان “بالائی ها” باخبر باشند. از پیچیدگی و چند لایگی جامعه و روح ایرانی هم بی خبر بوده اند و نقشه کودتا را درفرمول “انقلاب مخملی” خلاصه کرده اند.

مقاومت درپائین وشکاف دربالا و  انعکاس بی سابقه جهانی آن، سبب تجدید آرایش نیروهای سیاسی شد که هنوز هم ادامه دارد. بیانیه جبهه مشارکت در پایان هفته می گوید: “سناریوی خونبارترین کودتای تاریخ ایران شکست خورده است.” اما واقعیات هفته نشان می دهد وقتی بحران وشکاف به ستون فقرات سیستم سیاسی یعنی “سازمان های اطلاعاتی” رسیده است، می توان انتظار هر نوع حادثه ای را داشت.

مهمترین خبر این هفته تلاش کودتاگران برای بدست گرفتن کامل سیستم اطلاعاتی وجانشین کردن حفاظت اطلاعات سپاه بجای وزارت اطلاعات است. از نامه معاونین مستعفی وزارت اطلاعات به رهبر جمهوری  اسلامی ، “عزل” ناگهانی محسنی اژه ای و گماشتن شخصی مانند “جواد آزاده” برای بازجوئی از مهم ترین چهره های سیاسی دستگیر شده ، در لحظه کنونی، گرهی ترین عامل قابل اکتشاف است.

دقت دراین خبر تکذیب نشده بسیار راهگشاست: “علت اصلی تغییر و تحولات اخیر در این وزارتخانه، گزارش تیم ویژه‌ی وزارت اطلاعات در خصوص پرونده انقلاب مخملی است. تهیه‌کنندگان این گزارش با مطالعه‌ی تمام پرونده‌ها و بازجویی مجدد از تعدادی از بازداشت شدگان اخیر، نتیجه گرفته‌اند که اتهام تلاش برای انقلاب مخملی واقعیت ندارد. نویسندگان این گزارش که دو نسخه از آن برای رهبری و رئیس دولت هم ارسال شده، نتیجه گرفته‌اند که مجموعه اتفاقات پس از انتخابات نه تنها هیچ ارتباطی با خارج از کشور ندارد، بلکه هیچ تدارکی از قبل برای آن وجود نداشته و قابل پیش‌بینی هم نبوده است.  اولین واکنش احمدی‌نژاد به تهیه‌ی این گزارش در وزارت اطلاعات، این بوده که سراسیمه به وزارت اطلاعات رفته و بدون اینکه با وزیر و معاونانش جلسه بگذارد، در جلسه‌ای عمومی با کارکنان ستاد این وزارتخانه گفته است: “من از سپاه کاملا راضی هستم، از وزارت هم اصلا راضی نیستم.” وی همچنین گفته است که توطئه‌ی دشمنان برای براندازی نرم باید افشا شود و انتظار دارم وزارت اطلاعات در این زمینه فعال‌تر باشد. احمدی‌نژاد همچنین چند روز بعد در جلسه‌ای شخصا خواستار برکناری دو معاون وزیر اطلاعات و بررسی نقش دیگر دست‌اندرکاران تهیه‌ گزارش مذکور شده است.”

اقدام بعدی احمدی نژاد عزل وزیر اطلاعات “در پی مجادله میان محسنی اژه ای و حسینیان با مسوولان سازمان اطلاعات موازی و سپردن کلیه مسوولیت های امنیتی به آقایان احمد سالک نماینده سابق رهبری در حفاظت اطلاعات سپاه و حسین طائب فرمانده سابق حفاظت اطلاعات سپاه” است.

این تغییرآنقدر مهم بوده که برغم این اخطار معاونین وزارت اطلاعات انجام شده است: “پنج تن از معاونان وزارت اطلاعات با ارسال نامه‌ای به رهبری ضمن برشمردن سوابق ضد امنیتی آقایان حسین طائب و اسفندیار رحیم‌مشایی به مقام رهبری هشدار داده‌اند که با رویه‌های اخیر، وزارت اطلاعات در شرف از هم پاشیدگی است.”

مسئولین جدید اطلاعاتی هم که در واقع موسیسن و رهبران “اطلاعات موازی” هستند ، بلافاصله ۵۰ تن از چهره های سیاسی را از زندان اوین به حفاظت اطلاعات سپاه منتقل کرده اند و در اختیار بازجویانی مانند”جوادآزاده” گذاشته اند. شخصی که فیلم بازجوئی او ازهمسر سعیدامامی در دسترس همگان  است. او غیر از سبعیت ویژه، در بازجوئی دیدگاهی مثال زدنی دارد.

سینا حسینی در “روز” – ۷ مرداد ۱۳۸۸- می نویسد: “در جریان بازجویی های جدید، وقتی از جواد آزاده پرسیده شد که به چه حقی این همه زندانیان خود را برای کسب اعتراف دروغ ‏شکنجه کردید، پاسخ آن بود که وقتی مقام رهبری گفتند که قتل ها قطعاً کار عوامل بیگانه بوده، ‏برای ما تکلیف شرعی ایجاد شد آن قدر آنها را بزنیم تا به عامل بیگانه بودن اعتراف کنند، و مگر می توانستیم اعترافی مغایر با تصریح رهبر از آنان بگیریم.”

درلحظه کنونی هم تحولات آینده به این “گره” بستگی دارد که مقاومت دستگیر شدگان را بشکنند و نظریه رهبر و احمدی نژادرابه زور شکنجه به خوراک تبلیغاتی تبدیل کنند یانه.

مانوربر سر بستن یک بازداشتگاه، بخشی از سناریوی کوتاگران است که آیت اله منتظری آن را به درستی” اغفال” مردم می خواند. سناریوئی که با  اظهارات “ سعید مرتضوی” آغاز شد. او گروهی از زندانیان را “ اغتشاشگر” خواند و گفت “دادگاهی” خواهند شد و بقیه را “معترض” نامید که مژده آزادی شان را داد. آیت اله شاهرودی هم از “۱۰روز” مهلت برای حل بحران سخن راند. ظاهرا این زمانی است که “آزاده” برای انجام ماموریت خود به آن نیاز دارد.

و در این متن، آرایش سیاسی به طورمرتب و به زیان کودتاگران درحال تجدید است. دیدار برخی از علمای عظام با آیت اله منتظری ، موضع گیری تند قالیباف علیه احمدی نژاد، اختلاف رئیس دولت کودتابا رهبر که حلش نیاز به  فشار کیهان داشت، مجادله بخش ضدجاسوسی وزارت اطلاعات با احمدی نژاد بر سر رحیم مشائی، نامه موسوی- کروبی- خاتمی به علمای اسلام و سکوت قابل تفسیر اکثریت مطلق مرجعیت شیعه و بحث فقهی در باره مشروعیت ومقبولیت “ نظام”، تنها نوک کوهی دردریای توفانی جامعه ایران است.

نظر  آیت  الله بیات این است: “تنفیذ رهبری و نیز انجام مراسم تحلیف… مشروعیت آور نیستند.”

آیت‌الله منتظری در روزهای آخر هفته می گوید: “تصمیم گیرندگان حوادث و فجایع اخیر آیا تجربه حکومت شاه و سایر رژیم‌های استبدادی را از یاد برده‌اند؟ مگر رژیم‏ ‏شاه با ایجاد خفقان و رعب و سرکوب آزادی خواهان و سانسور رسانه‌ها و زندانی و شکنجه نمودن فعالان سیاسی و‏ ‏معترضین و اعتراف گیری از آنان و پرونده سازی و تبلیغات دروغ توانست در مقابل موج اعتراضات و نارضایتی های‏ ‏مردم مقاومت کند؟”

و عبد اله نوری به یادها می آورد: “اواسط دهه‌ی پنجاه هم کسی فکر نمی‌کرد روزی شاه از مملکت برود…”

اوضاع ایران، همه را به یاد روزهای آخر “شاه” می اندازد. و در هفته ای که بانام ندا تمام می شود. چهلم ندا و بزرگداشت دیگر شهدا.

با پای تن و گام جان به دیدار ندا و دیگر شهدا می رویم. در سراسر جهان. زنجیره ای بی پایانیم که سبزی خودرا از کوههای شمال می گیریم، استواریمان را از البرز. جهان را دور می زنیم و جوون بائز با ما می خواند:

ما پیروز می شیم

ما پیروز می شیم یه روز

من از ته دل بر این باورم

ما پیروز می شیم یه روز