سبزها باید تحولات اخیر در لیبی را با دقت مضاعف مورد تأمل قرار دهند. لیبی بهدلایل متعدد و از جهات گوناگون وضعی مشابه ایران دارد؛ چه صاحبان قدرت و چه جامعهی لیبی واجد شباهتهای مهمی با حاکمیت و جامعهی ایران هستند. در زیر برخی از مهمترین مولفههایی که لیبی را به ایران شبیه میکند و، اهمیت پیگیری رویدادهای آن را توسط حامیان جنبش سبز، توضیح میدهد، به اجمال مورد توجه قرار میگیرد.
لیبی همچون ایران از یک حاکمیت اقتدارگرا، سرکوبگر، و متکی به شخص که خودکامگی را در پوشش قانون پی گرفته، برخوردار است.
دولت در هر دو کشور ویژگیها و شاخصههای «دولت رانتی» را بازتاب میدهند. بیش از 70درصد از درآمد دولت طرابلس متکی به فروش نفت و گاز است. این وابستگی گاه تا 90 درصد رسیده است.
هر دو حکومت، بر دین بهمثابهی ایدئولوژی تکیه زدهاند. نهادهای دینی مستقل از دولت در لیبی که بیش از 97درصد مردم آن مسلمان هستند وجود ندارند و از امکان فعالیت آزاد و مستقل از حکومت برخوردار نیستند.
صاحبان قدرت در لیبی چون همسانان خود در جمهوری اسلامی بر یک رخداد بزرگ (کودتای بدون خونریزی در لیبی علیه نظام شاهنشاهی، و انقلاب علیه رژیم سلطنتی در ایران) و مطالبات و ابهت و جذابیتهای آن، تکیه میکنند و وضع کنونی خود را به آن رویداد ویژه پیوند میزنند.
حاکمان اقتدارگرا در هر دو کشور، مدعی ارائهی «راه سوم» میان غرب و شرق هستند و دولت خود را منحصربهفرد و الگویی جدید در جهان توصیف میکنند.
صدا و سیما در هر دو کشور، دراختیار قدرت خودکامه و غیردموکراتیک است. تلویزیون و رادیویی جز رسانهی رسمی حکومت در لیبی وجود ندارد. اختیار پخش برنامههای ماهوارهای در دست وزارت تبلیغات و ارشاد این کشور است.
از مطبوعات آزاد و مستقل و مخالف در لیبی چون ایران خبری نیست. سازمان گزارشگران بدون مرز، وضع مطبوعات و روزنامهنگاران را در هر دو کشور، وخیم توصیف میکند. این نهاد ناظر و مستقل، جایگاه ایران را در بین 178 کشور مورد بررسی، 175 ارزیابی کرده و لیبی را در رتبه 160 قرار داده است.
لیبی بالاترین نرخ شهرنشینی را در کشورهای منطقه دارد؛ بیش از 86درصد شهروندان لیبی در شهرها زندگی میکنند. چنانکه در ایران نرخ شهرنشینی بهگونهای محسوس بالا رفته و به بیش از 75درصد رسیده است.
در هر دو کشور جمعیت جوان درصد قابل اعتنایی را بهخود اختصاص میدهند. بیش از دو سوم جمعیت شش و نیم میلیون نفری لیبی همچون ایران زیر 35 سال سن دارند.
میزان مشارکت زنان در مناسبات اجتماعی لیبی به شکل محسوسی همانند زنان ایران درحال افزایش است. این مشارکتجویی، بیشک واجد پیامدهایی خواهد بود که خود را در مطالبات مدرن آنان متبلور میکند. وضع زنان لیبی بهدلیل مدعاهای سوسیالیستی حکومت، از برخی جهات بهتر از همجنسان ایشان در ایران است؛ اما نابرابری جنسیتی در لیبی نیز محسوس است.
با وجود اتکای لیبی به درآمد نجومی بادآورده (رانت نفت و گاز)، بیکفایتی و فساد حاکمان در این کشور، نرخ تورمی حدود 10درصد ایجاد کرده و لشکری از بیکاران سامان داده که 30درصد نیروی کار این کشور را دربر میگیرد. وضعی که مشابه حال و روز نرخ تورم و نیز مشکلات نیروی کار جوان و متخصص ایران است.
نرخ باسوادی در لیبی به حدود 85 درصد میرسد؛ چنانکه در ایران نیز این نرخ حدود 90درصد گزارش میشود. آشکار است که افزایش باسوادان و بسط آگاهی در جامعه چه تبعاتی دربر خواهد داشت.
مبنای نظام قضایی لیبی، شریعت اسلام و احکام دینی آن است؛ البته مذهب اکثریت قریب به اتفاق در لیبی، مالکی است. برداشت صاحبان قدرت از قرآن و سنت، قوانین و احکام قضایی لیبی را شکل داده است.
با این مرور اجمالی، مشابهتهای غریب و قابل توجه لیبی (حکومت و جامعه مدنی آن) با ایران محسوس بهنظر میرسد. این ویژگیهای مشترک، پیگیری تحولات لیبی را برای ناظران و تحلیلگران و نیز حامیان و همراهان جنبش سبز مهمتر از وضع مصر و تونس میسازد. چرا که در این مورد جدید (لیبی) دولت اقتدارگرای رانتی و ایدئولوژیک که متکی بر سلاح و نفت و تزویر و ابزار تبلیغات است در برابر مطالبات دموکراتیک شهروندان، خودکامگی پیشه میکند و به سرکوب بیرحمانه و غیرانسانی رومیآورد. ضمن اینکه با سودجستن از درآمدهای نفتی، لایههایی از شهروندان را بهعنوان حامیان اجتماعی خود، بسیج میکند و با رویکردی پوپولیستی، میکوشد اقتدار نامشروع خود را تداوم بخشد.
اگر معمر قذافی، رهبر خودکامهی لیبی معترضان و مخالفان خود را «حشرات مزاحم و موش» میخواند و از طرفدارانش میخواهد به خیابانها بریزند و «تکلیف مزاحمان را روشن کنند»، خودکامگان ایران نیز مخالفان و معترضان را «میکروب» و «خس و خاشاک» توصیف میکنند و مزدوران خویش را برای قلعوقمع شهروندان خویش به خیابانها فرامیخوانند. حاکمان تزویرگر و ماکیاولیستهای هر دو کشور، با در پیش گرفتن شارلاتانیسم سیاسی، حامیان و مزدوران خویش را «مردم» میدانند و ادعا میکنند که در برخورد با مخالفان و معترضان هم «خونی از دماغی نریخته است». و باز در کنشی مشابه، تشنگان قدرت در لیبی و ایران، ایالات متحده را بهانهای برای سرکوب قرار دادهاند، مخالفان و معترضان را «وابسته به واشنگتن و دشمن» میخوانند، و مدعی میشوند که در صورت تغییر وضع، آمریکا بیشترین نفع را خواهد برد.
افزون بر اینها، تمامیتخواهان لیبیایی در نشریات همسو با حاکمیت، به معترضان هشدار میدهند که «عبور از خطوط قرمز» (نظام سیاسی لیبی و شخص قذافی) به معنی «بازی با آتش» است؛ همان نقش و لحن و ادبیاتی که فاشیستهای مستقر در کیهان و فارس و جوان، در ایران دارند.
خودکامگان در لیبی همچون برادرخواندههای ایرانی خود در واکنش به اعتراضات و مطالبات شهروندان، از یکسو اینترنت را قطع و مختل میکنند و از سویی، به سرکوب خشن و شلیک گلوله همت میگمارند. این مواجهههای بیرحمانه در هر دو کشور، دور از چشمان ناظران جهانی و نمایندگان افکار عمومی (رسانهها) محقق میشود. دیکتاتوری لیبی چونان ایران، فعالیت روزنامهنگاران و خبرنگاران خارجی را بسیار محدود کرده است؛ وضعی که در مصر وجود نداشت، و معترضان مصری را از حمایت همزمان افکار عمومی جهان برخوردار کرده بود
در برابر همهی تهدیدها و سرکوبهای بیرحمانه و غیرانسانی دشمنان دموکراسی در لیبی، شهروندان این کشور با جانبازی و شجاعت و سماجت، پیگیر راه سخت و دشوار آزادی هستند؛ چنان که سبزهای ایرانزمین با وجود سپری شدن بیش از 20 ماه از انتخابات 22خرداد88 و بهرغم همهی مشکلات و مصائب، خواستههای مشروع و انسانی خود را فرونگذاشتهاند.
اجمالا آنکه اوضاع سیاسی و اجتماعی در لیبی به شکل بس غریبی مشابه وضع و تحولات کنونی کشور ماست؛ پیروزی و به فرجام رسیدن اعتراض مخالفان دیکتاتور لیبی همانقدر واجد اهمیت و تأمل است، که متوقف ساختن موج اعتراضات و سرکوب موقتی آن توسط دولت رانتی_ایدئولوژیک متکی بر نفت و سلاح و تزویر. درسآموزی سبزها از وضع لیبی میتواند بیشتر از رویدادهای اخیر مصر و تونس باشد، اگر مشابهتهای معنادار و ویژگیهای مشترک را مورد توجه دقیق قرار دهند.