عمق راهبردی ایران بلاست یا دوا

تقی رحمانی
تقی رحمانی

ایران سرزمینی توهم زا است، در منطقه مهمی در جهان واقع شده، در چهارراه حوادث واقع است؛ موقعیتی که برای ساکنان آن بیشتر بلا بوده تا دوا.

شرح بلای این موقعیت روایتش مثنوی هفتاد من می شود. نمونه کوچک ملموس و دست به نقد آن، همین سفر اخیر آقای روحانی به نیویورک است و مواجهه وی با سئوالاتی در باره منطقه. او برای این سئوالات جواب منسجم نداشت یا جواب های وی با بخشی از حکومت ایران همراه و هماهنگ نبود. چرا که حاکمان ایرانی اگرچه ابر قدرت نیستند ولی قدرت منطقه ای هستند. در دست خود چیزی و یا کالایی دارند که قدرت های جهانی را در برابر آن محتاط می کند. هرچند البته محتاط بودن این قدرت ها به معنی تسلیم شدن در برابر ایران نیست.

 این ویژگی و امتیاز منطقه ای ایران، که در اصل مثبت است، می تواند برای مردم و حتی حاکمان تبدیل به عامل منفی هم بشود. این ویژگی البته در سالهای اخیر، حتی در دو قرن اخیر، برای مردم امری مثبت نبوده. اما چرا برای مردم مثبت و مفید نبوده است؟

ایران قدرت منطقه است، حاکمان آن بعد از استقرار در جایگاه حکومتی بعد از مدت زمانی نظر به قدرت منطقه ای شدن و بعد به یافتن عمق راهبردی در منطقه توجه می کنند، در امور منطقه دخالت می کنند و صاحب نقش و عنوان ونگار در منطقه می شوند. از سهمی طلب می کنند که در تصمیم گیری منطقه ای برای خود قائل هستند. در ازای این سهم خواهی هم از سرمایه ایران و منابع نفتی و مردم هزینه می کنند. اما در آخرنتیجه این تلاش چه می شود؟ برنده و بازنده این رفتار حاکمان در ایران کیست؟

در این مورد به تجربه پهلوی دوم و همچنین حکومت فعلی ایران می پردازیم تا معین شود این نقش طلبی منطقه ای راه به کجا می برد. به عبارتی دو رژیم متفاوت، اما با ادعای قدرت منطقه ای، بدون وجود دموکراسی داخلی در کشور، چه شباهتی با هم دارند؟پاسخ این است که رفتار این دو رژیم، به لحاظ سیاست خارجی، یعنی قدرت منطقه ای شدن و یافتن عمق راهبردی بدون دموکراسی داخلی، به یکدیگر شبیه است.

 

ایران شاهنشاهی و عمق راهبردی در منطقه

پهلوی دوم در سودای قدرت منطقه ای بود، در این زمینه هم تلاش کرد و موقعیت منطقه ای مهمی بدست آورد. وی در منطقه سیاستمداری تاثیر گذار شده بود که سامان امور منطقه بدون همراهی او دیگر ممکن نمی شد. یعنی عمق راهبردی ایران زیاد شده بود. ایران در لبنان نیروی پاسدار صلح داشت، در گفتگوهای صلح خاورمیانه میانجی گری می کرد، به نیروی های امریکایی در ویتنام یاری می رساند، در منطقه ظفار، درکشور عمان دخالت می کرد تا حکومت عمان را حفظ کند، در اوپک نقش محوری بازی می کرد، در سومالی یا شاخ افریقا نقش بازی می کرد و…. اما مدیریت این میزان عمق راهبردی شتاب زده در حال گسترش در توان شاه نبود، وی بازیگری شده بود که بازیگری در منطقه برایش جالب و هیجان انگیز بود.

شاه در اوج قدرت منطقه ای و خفقان داخلی با اعتراض مردم مواجه شد؛ اعتراضی که برای وی قابل هضم نبود. در این مواقع رهبران دستور سرکوب می دهند و مردم را خود فروخته یا فریب خورده قلمداد می خوانند. دستور کار هم می شود سرکوب؛موفق یا ناموفق. خلاصه سرکوب آغاز شد. شاه که در دوره های قبل سرکوب کرده بود این بار و در سال ۱۳۵۷ موفق نشد. او رفت اما استبداد در ایران نهادینه شده بود و نقش منطقه ای ایران هم سر جایش بود و برای حاکمان جدید هم دلبری خود را داشت.

 

ایران اسلامی و عمق راهبردی

واژه قدرت منطقه ای در زمان شاه امروز جای خود را به واژه عمق راهبردی داده است که علت آن هم تغییرشعارهای حکومت است. باید تصریح کرد که داشتن قدرت و عمق راهبردی امری نادرست نیست اما این عمق راهبردی ایران موضوع دیگری با خود دارد. به عبارتی سئوال مهم این است که این عمق به سمت منافع مردم است یا بخشی از حکومت ایران؟

این عمق راهبردی در نهایت حتی سمت گیری درستی داشته باشد، نتیجه نامطلوب می دهد. عمق راهبردی حکومت ایران در منطقه با شعار وحدت مسلمانان بر علیه غرب بود اما به واسطه مجموعه عوامل خارجی و رفتار جمهوری اسلامی در عراق و سوریه به مواجهه شیعه و سنی ختم شده که نشان می دهد حکومت در عمل در هدف خود نا موفق بوده است.

به نظر می رسد حکومت در مدیریت عمق راهبردی با مشکل روبرو است. به عبارتی سئوال این است که آیا منافع ملی با عمق راهبردی ایران خوانا و هماهنگ است؟ سیاست هدایت کننده این عمق راهبردی به نفع مردم است؟پاسخ به این دو سئوال نشان می دهد که حکومت تا چه میزان در مدیریت عمق راهبردی موفق بوده است.

عمق راهبردی ایران در یمن و لبنان و سوریه افغانستان و…. است و به گفته برخی از فرماندهان سپاه از هندوستان تا دریای مدیترانه. چنین عمق راهبردی را مدیریت کردن به عوامل مهمی نیاز دارد؛ اگر مدیریت عمق راهبردی درست نباشد ابتدا بلای جان مردم می شود و بعد دامان حکومت را هم می گیرد چرا که می گویند: نه هر که سر تراشید راه رسم قلندری داند.

عمق راهبردی ویژگی جغرافیای ایران است اما تبدیل این ویژگی به عنصر پایدار و با ثبات برای کشور و مردم کردن به مدیریت و اجرای عواملی نیاز دارد که شاید شرط لازم آن دموکراسی معقول در کشور و شناخت روابط جهانی است. در غیر این صورت عمق راهبردی به عکس خود بدل می شود. برای شناخت بهترمدیریت موفق منطقه ای می توان ساختار قدرت های جهانی و منطقه ای پایداررا از نظر گذراند و عوامل کامیابی آنان را که درعمق راهبردی استمرار داشتند مد نظر قرار داد.

در حکومتی که دولت با بخشی از نظام ورهبری حکومت بر سر چگونگی مدیریت عمق راهبردی کشور و نقش منطقه ای اختلاف دارند، مذاکرات هسته ای در میانه راه دچار بحران می شود که شده است. به عنوان نمونه امسال روحانی در نیویورک باید به دلایلی روشن نقض حقوق بشر در ایران را توجیه ناموجه کند. چرا که در غیر این صورت در داخل باید جواب راست افراطی را بدهد. اما بحث این است که عمق راهبردی در صورتی برای کشور و مردمش قدرت پایدار می آورد که با منافع مردم و با درک شرایط جهانی همراه باشد؛اگر این دو عامل را نداشته باشد عاملی ناپایدار و بلایی برای مردم و بعد برای مدعیان آن خواهد بود. همان طور که برای شاه ایران تبدیل به بلا شد. به عبارت دیگر این عمق راهبردی و منطقه ای، حکومت شاه را بیمه نکرد.

تجربه حکومت بعد از انقلاب هم نشان می دهد که عمق راهبردی ایران با وجود واقعیت خود کمتر به منافع ملی یاری رسانده وهمچنین بهانه ای شده است برای سرکوب دموکراسی خواهی در ایران به نام توطئه خارجی.

مدیریت عمق راهبردی در منطقه لوازم خود را می طلبد و اگر حکومتی به این لوازم مجهز نباشد عمق راهبردی به نفع مردم و بعد به نفع همان حکومت هم نخواهدبود.